بازگشت

گفتار مرحوم حاج ميرزا رفيع گرمرودي در كتاب ذريعة النجاة


مرحوم حاج ميرزا رفيع گرمرودي در كتاب ذريعة النجاة فرموده:

اگر سؤال شود كه خروج حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه از مدينه به مكه و از آنجا به كوفه چه حكمت و مصلحتي داشت با اينكه آن حضرت به علم امامت و اخبار جد بزرگوارش مي دانست كه گروه ظالمين او را در آن سرزمين خواهند كشت چنانچه خود حضرتش به آن نيز خبر داده بودند.

در جواب مي گوئيم:

اولا: اين مسئله از مسائل غامضه و مشكله اي است كه علم آن موكول به خود آنها بوده در مسئوليت ما نيست و اساسا راجع به اطلاع آن هيچ تكليفي بر ما نمي باشد.

ثانيا: ذوات مقدسه معصومين سلام الله عليهم اجمعين چون به عقيده ما هيچ خلاف و عصياني از ايشان صادر نمي شود چه صغيره و چه كبيره فلذا آنچه را كه مي گويند يا عمل مي كنند محبوب و مرضي نزد خداست بنابراين خروج حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام از مدينه مورد رضايت حق سبحانه و تعالي بوده.

ثالثا: بني اميه لعنة الله عليهم بخاطر شدت عداوتي كه با آن حضرت داشته پيوسته مترصد بودند تا او را به قتل رسانند و حضرت خودشان مي دانستند كه اين كفار وي را سالم نگذاشته و در هيچ مكاني رهايش نمي كنند از اينرو فرموده بودند: اگر من در سوراخ حيواني از حيوانات پنهان شوم بطور قطع من را بيرون آورده و مي كشند.

از طرف ديگر اهل كوفه محضر مباركش نامه ها و مراسلات ارسال داشته و در طي آن امام عليه السلام را به خودشان دعوت نموده و التجاء و التماس نمودند كه آنها را


رهبري كرده و شر حاكم فاسق و فاجر و ظالم را از سر آنها كوتاه نمايد از اين رو آن جناب به منظور اتمام حجت بر ايشان از مدينه خارج و به مكه و سپس از آنجا به طرف كوفه شتافتند.

رابعا: در برخي اوقات از ذوات مقدسه معصومين عليهم السلام افعال و حركات معجزه آسايي صادر شده كه در طاقت بشر نبوده و اساسا فكر و انديشه از درك و وصول به آنها ناتوان است و در سائر اوقات مطابق معمول و عادت مشي مي كنند چه آنكه در غير اين صورت حكمت الهي در بعثت انبياء و اولياء باطل مي گشت و شاهد براي گفتار روايتي است كه مرحوم صدوق آن را در علي الشرايع و اكمال الدين روايت نموده و شيخ طبرسي عليه الرحمه نيز آن را از محمد بن ابراهيم بن اسحق طالقاني باين شرح نقل كرده است:

محمد بن ابراهيم مي گويد: من با جماعتي كه در بينشان علي بن موسي القصري بود نزد شيخ ابوالقاسم حسين بن روح بوديم، شخصي از بين جمعيت برخاست و محضر شيخ عرض كرد: مي خواهم راجع به چيزي از شما سؤال كنم آيا اجازه مي دهيد؟

شيخ فرمود: از هر چيز خواستي بپرس.

آن شخص گفت: آيا حضرت حسين بن علي عليه السلام ولي خدا بوده يا نه؟

شيخ فرمود: آري

آن شخص عرض كرد: بفرمائيد آيا قاتل آن حضرت دشمن خدا بوده يا نه؟

شيخ فرمود: آري

آن شخص عرض كرد: آيا ممكن است خداوند دشمن خود را بر ولي خويش مسلط كند.

شيخ فرمود: آنچه را كه به تو مي گويم، بفهم، بدان كه خداي عزوجل به طور آشكار و ظهور خلق را مورد خطاب قرار نمي دهد و با خودشان تكلم نمي فرمايد


منتهي پيغمبري را از جنس خودشان كه بشر باشد برانگيخته تا او واسطه بين حق و خلق باشد چه آنكه اگر پيامبران و رسولان را از صنفي ديگر برمي گزيد مردم از آنها نفرت و دوري مي جستند و دستورات الهي را از ايشان نمي پذيرفتند، پس چون پيامبران بسوي خلق مبعوث شدند و از جنس خودشان بودند بناچار همچون ايشان طعام خورده و در بازارها راه رفته و حركات و سكناتشان مانند ساير بشر و انسانها مي باشد و اين معنا سبب شد كه مردم به ايشان گفتند: شما مثل ما هستيد لذا ما فرامين و دستورها را از شما نمي پذيريم مگر آنكه معجزه اي ارائه دهيد تا بدينوسيله بدانيم شما انسانهاي ويژه و خاصي هستيد غير از ما، پس حق تعالي در دست پيامبرانش معجزاتي قرار داد كه بشر از اتيان مثل آنها عاجز و ناتوان بود مثلا معجزه طوفان را به برخي داد كه به واسطه اش طاغيان و سركشان را غرق فرمود و بعضي ديگر را چنان قرار داد كه وقتي خود را در آتش انداخت بجاي اينكه آتش او را طعمه خود كرده و بسوزاند برايش سرد و سالم گرديد و پاره اي را چنان معجزه عطاء فرمود كه از سنگ سخت شتري را بيرون آورد و در پستانش شير قرار داد و براي بعضي ديگر دريا را شكافت و سنگ را منفجر ساخت و از آن چشمه را روان ساخت و عصايش را كه چوب خشكي بود به اژدها مبدل ساخت و آن اژدها تمام سحر سحره و جادوگران را بلعيد و ببرخي ديگر اين معجزه را ارزاني نمود كه كورها را بينا ساخته و مبتلايان به مرض برص را شفا مي داد و براي پاره اي ديگر ماه را دو حصه نمود و بهائم و چهارپايان را وادار كرد كه با او صحبت كنند و...

پس چون انبياء عظام اين معجزات را آورده و خلق از اتيان نظير آنها عاجز و ناتوان ماندند تقدير الهي بر اين قرار گرفت و حكمتش اقتضاء نمود كه انبياء را با داشتن اين معجزات در حالي غالب و در حالي ديگر مغلوب قرار دهد زماني قاهر و در وقتي ديگر مقهورشان نمود زيرا اگر در تمام احوال غالب و قاهر بودند مردم


به خدائي آنها معتقد مي شدند و از طرف ديگر مقدار صبر و تحملشان بر بلايا و محنت ها معلوم نمي گرديد لذا خداوند منان حال ايشان را مانند حال ديگران گردانيد تا در موقع بلا و محنت صبر از خود نشان دهند چنانچه ايشان را همچون انسانهاي ديگر از نعمت عافيت و سلامتي بهره مند نمود و بر دشمنانشان غالب گرداند تا شكر اين لطف الهي را بجا آورند و در همه احوال متواضع بوده واظهار كبر و بزرگي ننمايند و نيز مردم بدانند كه ايشان خالقي دارند كه او آفريننده و مدبر ايشان مي باشد.