بازگشت

سرانجام قاتل


قاتل اين نوجوان سرافراز، ستمكاري به نام عمرو بن سعد ابن نفيل ازدي است. او سوگند ياد كرد كه قاسم را بكشد. به سوي او تاخت و به نامردي، شمشير بر فرق او فرود آورد. سر آن نوجوان دلير شكافت، فرياد زد «ياعماه» و از اسب بر زمين افتاد. امام عليه السلام كنار ميدان آماده ايستاده بود و رزم قاسم را زير نظر داشت. همين كه فرود آمدن شمشير بر سر قاسم را ديد و فرياد او را شنيد، مانند باز تيز پروازي، عمر را در نگاه تيز بين خود گرفت و به سوي او تاخت و مانند شيري خشمگين حمله


كرد تا به عمرو رسيد. شمشيرش را چون صاعقه اي فرود آورد. عمرو دست خود را سپر كرد، دستش را مرفق قطع شد. نعره اي از سر عجز و ذلت كشيد، سواران دشمن براي نجات او به ميدان تاختند. او از چنگ امام عليه السلام گريخت، ولي با سينه ي اسبها به شدت تصادف كرد و بر زمين افتاد و زير سم اسبهاي خودشان جان سپرد [1] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 4، ص 341.