سكينه به زينب پناه مي برد
يزيد لعنة الله عليه با چوبدستي خود به لب و دندان امام حسين عليه السلام مي زد [1] فاطمه و سكينه دختران آن حضرت گردن مي كشيدند تا سر مطهر پدرشان را ببينند. تا چشم معصوم و مصيبت ديده شان به آن منظره ي دلخراش افتاد، فريادي جانسوز كشيدند و بلند گريه كردند. از گريه ي آن دو، زنان يزيد و دختران معاويه نيز به گريه افتادند [2] .
طريحي در منتخب مي نويسد كه آن دو خواهر دلسوخته به عمه خود زينب پناه برده گفتند:
يا عمتاه ان يزيدا ينكت ثنايا ابينا بقضيبه.
اي عمه! همانا يزيد با چوب خود به دندانهاي پدر ما مي كوبد.
زينب از جاي برخاست و گريبان چاك زد و به زبان حال گفت:
اتضربها شلت يمينك انها
وجوه لوجه الله طال سجودها
اي يزيد! دستت بشكند! آيا چوب بر سر و صورتي مي زني كه سالها براي خدا سجده هاي طولاني كرده است؟ [3] .
پاورقي
[1] ابيجعفر محمدبن جرير طبري، تاريخ طبري، ج 4، ص 356.
[2] ابناثير، الکامل في التاريخ، ج 4، ص 86-85.
[3] محمد مهدي مازنداراني، مالي السبطين، ج 2، ص 92.