بازگشت

وفاداري فاطمه


فاطمه دختر امام حسين عليه السلام براي شوهرش همسري مهربان و وفادار بود و او را بسيار دوست مي داشت.

شيخ مفيد مي نويسد: وقتي حسن مثني از دنيا رفت، همسرش بر قبر او خيمه اي برپا كرد و تا يك سال در آن به عزاداري و عبادت پرداخت. در اين مدت روزها روزه مي گرفت و شبها به نماز شب مي ايستاد. در پايان سال به خدمتگزاران خود فرمود: پس از غروب آفتاب خيمه را جمع كنيد.

هنگامي كه هوا تاريك شد به جمع كردن خيمه پرداختند. در اين هنگام ندايي به گوش رسيد كه گفت: «هل وجدوا ما فقدوا» (آيا آنچه را كه از دست دادند يافتند؟). گوينده ي ديگري چنين پاسخ داد: «بل يئسوا فانقلبوا» (بلكه مأيوس شده بازگشتند) [1] .

اين كار ميان بانوان مهربان و بزرگوار شايع بوده است، مانند رباب همسر امام حسين عليه السلام. ابن اثير مي نويسد: رباب هنگامي كه از شام به مدينه بازگشت، بعضي از اشراف قريش از او خواستگاري كردند. او در پاسخ گفت: «بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله هيچ پدر شوهر ديگري نخواهم گرفت». يك


سال پس از امام حسين عليه السلام زنده بود. در اين مدت زير سقف خانه اي نرفت تا از شدت مصيبت بيمار شد و درگذشت. بعضي گفته اند او يك سال بر قبر امام حسين عليه السلام اقامت كرد و سپس به مدينه بازگشت و در آنجا از غصه درگذشت. فاطمه آن بانويي است كه طبق بعضي از روايات، در روز عاشورا مأمور رساندن وصيت و ودايع امامت از سوي امام حسين عليه السلام به علي بن الحسين عليه السلام مي شود. ابي جارود از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: وقتي شهادت امام حسين عليه السلام فرارسيد، دختر بزرگ خود فاطمه را طلبيد و نامه اي پيچيده به او داد و وصيت ظاهري و باطني خود را به او كرد [2] در آن حال علي بن الحسين عليه السلام سخت بيمار بود به طوري كه به بهبود او اميد نداشت. فاطمه پس از شهادت امام حسين عليه السلام آن نامه را به علي ابن الحسين عليه السلام سپرد. آن نامه اكنون به دست ما رسيده است.

ابوجارود پرسيد: در آن نامه چه بود؟

امام فرمود: به خدا قسم تمام آنچه فرزندان آدم تا روز قيامت به آن احتياج دارند و احكام حدود، حتي جريمه ي يك خراش، در آن نامه ثبت شده است [3] .



پاورقي

[1] ارشاد، ج 2 ص 22؛ سيد محسن امين: اعيان الشيعة، ج 8، ص 388.

[2] بعضي از روايات ام‏سلمه و بعضي ديگر زينب را مأمور رساندن وصيت و وديعه‏ي امامت از سوي امام حسين عليه‏السلام مي‏دانند.

[3] کليني رازي، اصول کافي، ج 2، ص 76-75؛ ابوجعفر محمدبن الحسن بن فروخ (الصفار)، بصائر الدرجات، جزء 3، باب 13، ح 9.