بازگشت

مجازات حرمله


منهال گويد:

مختار با چشماني پر از خشم و انتقام به چهره ي وحشت زده و لرزان حرمله نگاه كرد و گفت: حمد و سپاس خدايي را كه مرا به دستگيري تو قادر ساخت.

سپس فرياد زد: جلاد، جلاد.

جلاد با سرعت پيش آمد و حضور خود را اعلام نمود. مختار گفت: دستهايش را قطع كن!

جلاد بلافاصله هر دو دست او را قطع كرد و بر زمين انداخت. بعد گفت: پاهايش را نيز قطع كن!

او نيز بي درنگ پاهاي حرمله را قطع نمود.


جسم بي دست و پاي او در خون كثيفش مي غلتيد كه باز مختار صدا زد: آتش، آتش.

بي درنگ هيزم و آتش آوردند و روي جنازه ي او ريختند و آن را آتش زدند. شعله هاي آتش زبانه مي كشيد و جسم و جان حرمله را مي بلعيد.