بازگشت

پيشگفتار


از گاهي كه خداوند جل و علا به قدرت كامله خود بشر را خلقت فرمود، جنگ حق عليه باطل شروع شد و اين جنگ و ستيز تا دامنه قيامت ادامه خواهد داشت.

داستان فريفتن شيطان حوا و سپس حضرت آدم عليه السلام را و وادار ساختن آنان را به انجام ترك اولي و خوردن از شجره منهيه ابتداي اين داستان عبرت انگيز و بي انتهاست كه هر روز در طول تاريخ چندين هزار ساله بشر و انسان بگونه اي جلوه كرده است.

داستان هابيل و قابيل دنباله آن و روياروئي حضرت ابراهيم عليه السلام با نمرود و حضرت موسي عليه السلام با فرعون از همين داستان سرچشمه گرفته است.

در برابر هر پيغمبري مشركي و مدعي نبوتي قيام كرده و كساني نيز از حد رسالت و نبوت تجاوز كرده مدعي الوهيت و خدائي نيز شدند. هركس از حق دم زد و از خداوند صحبت كرد ناحقي در برابر او قد علم كرده و با كمك جمعي از گمراهان كه به او پيوسته بودند در محو و نابودي آن كوشيد


و بالاخره عبارت منقول از بزرگان دين كه فرمودند:

(لكل موسي فرعون) به حقيقت پيوست.

چون رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دعوت به توحيد و اسلام فرمود مشركين به زعامت ابوجهل و ابوسفيان و يارانشان در برابر آن حضرت صف آرائي نموده و بپاخاستند و تا حد توانائي خود كوشيدند و با حضرتش به جنگ و ستيز پرداختند و براي از بين بردن آن حضرت و ياران او و انديشه توحيد نقشه هاي شيطاني طرح كردند اما

(يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم و يابي الله الا ان يتم نوره و لو كره الكافرون)

سوره توبه آيه 32

پس از رحلت حضرت رسول صلي الله عليه و آله نقشه مبارزه و طرز عمل عوض شد، مخالفين توحيد و اسلام در لباس اسلام خواهي غصب خلافات كرده و اميال شيطاني خود را در لباس خلافت دنبال كردند.

از ابتداي خلقت تاكنون و هم از اكنون تا وقتي كه خداوند قادر متعال اراده فرمايد اين جنگ و جدالها و مبارزه حق و باطل ادامه خواهد داشت. دنيا جنگ و كشتار زياد ديده و تاريخ بشريت نام جنايتكاران زيادي را ثبت نموده است.

اما بحق مي توان ادعا كرد كه در طول تاريخ بشريت داستاني فجيع تر و


مهيب تر و عبرت انگيزتر از واقعه كربلا روي نداده است.

يك طرف ايمان محض و محض ايمان و ديگر سو، شرك و كفر و نقال مطلق.

يك طرف امامي معصوم پاره تن رسول خدا عليه السلام، مجسمه علم و فضيلت و تقوي قرار گرفته با ياراني معدود و دوستاني محدود همگان، عالم زاهد متهجد و پاي بند به اصول اخلاقي اسلام از صحابي و تابعي و غيره در طرف ديگر مدعي خلافت اسلامي، فردي شرابخوار و شطرنج باز و قمارباز، همبازي با سگ و خوك با مصاحباني غيرمسلمان، دروغ پرداز، منافق، رياست طلب و... و جمع كثيري از مدعيان مسلماني.

همگان همج الرعاء و عده اي ديگر افراد راحت طلب و بي تفاوت كه فقط به زندگاني ظاهري توجه داشتند و در نظر آنان حق و باطل يكسان و مابين حكومت عدل الهي حضرت علي عليه السلام و سلطنت معاويه ظالم ستمگر فرقي نمي گذاشتند و مي خواستند زنده باشند و همچون حيوانات بخورند و بياشامند و از تنعمات زندگاني بهره ببرند. خود را مسلمان مي پنداشتند لكن از اسلام و حقايق آن فرسنگها به دور بودند.

در اين جا بر سر آن نيستيم كه فجايع حكومت معاويه و يزيد را برشماريم فقط مي گوئيم كه:


«مسلمانان واقعي از اين نابسامانيها كه آن پدر و اين پسر در مدت سلطنت به نام خلافت خود به بار آورده بودند رنج مي بردند و طالب اضمحلال و نابودي آن بودند.»

حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام برحسب وظيفه الهي با علم و يقين به اينكه قيام او به كشته شدن او و يارانش منتهي مي شود و با علم به اسارت اهل بيت و خاندانش، به خاطر اسلام، به خاطر احياء قوانين اسلام، به خاطر رفع بدعتها، به خاطر رفع ظلم و ستم و... قيام فرمود. از مدينه حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بسوي مكه معظمه، حرم امن الهي رهسپار شد و چون در آنجا خطر را مشاهده فرمود به سمت عراق و كوفه حركت كرد اما در تمام حالات به ياران خود نتيجه اين نهضت را كه كشته شدن آنان و اسارت خاندان مي باشد گوشزد مي فرمود.

درباره قيام و نهضت حضرت سيدالشهدا عليه السلام و آثار مترتبه آن كه: بقاي اسلام است دانشمندان بزرگوار شيعه و نويسندگان سني و افراد غيرمسلمان كتابها نوشته اند و هريك اين داستان دلخراش و حزن انگيز و عبرت آموز را، بگونه اي مورد بحث و تحقيق و تحليل قرار داده اند. طالبين بايد بدانها مراجعه كنند.

در اين قيام مقدس خدائي، عده اي دوستان خاندان پيغمبر از بني هاشم و


ديگران از حضرت سيدالشهداء عليه السلام پيروي نموده و تا پاي جان استقامت كردند و جان خود را فداي اسلام ساختند و شايستگي آن را يافتند كه در زيارت آنان خوانده شود:

(بابي انتم و امي طبتم و طابت الارض التي فيها دفنتم و فزتم فوزا عظيما)