بازگشت

استقبال از سختي ها


امام حسين (ع) در محضر پدر بزرگوارش آموخته بود كه طي مسير ايمان با همه وضوح و روشنايي اش سخت و نفس گير است و در اين ميان، آنان كه توفيق پيمايش آن را مي يابند خاصّان و مشمولان عنايت حضرت حقند كه در امتحانات الهي سربلند بوده اند. «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَايَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ للْإِيمَانِ، وَلَايَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ، وَأَحْلَامٌ رَزِينَةٌ». [1] .

بنابراين او مي دانست كه اهل بيت رسول خدا كه بر جاده وسط و صراط مستقيمندبايد سختي ها، غربت ها، تبعيدها، قلّت ياران و تمام حرمان هاي دنيايي رابه جان تجربه كنند و در موعد مقررّ الهي، سر و جان را نيز فداي حضرت دوست كنند: «خُيِّرَ لي مَصرَعٌ أنَا لاقيهِ». [2] .

بر همين اساس، حسين بن علي (ع) كه جلوه اي از اين آيه كريمه بوده: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلي بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» [3] .

هيچ نگراني از عاقبت كار نداشت و با اطمينان خاطر به استقبال حوادث تلخ و شيرين مي رفت و آنان را كه در حقيقت، مقام والاي امامتش را نفهميده اند و گاهي ازسردلسوزي و بعضي به دليل اغراض مختلف لب به نصيحت حضرتش مي گشودند، به فراخور شأن و حال هر يك، جواب مي داد. او از كمي ياران نيز، باكي نداشت، چون از پدرش علي (ع) گفته اي وحياني را در ضمير جانش محفوظ داشت كه فرموده بود: «لَاتَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَي مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ، وَجُوعُهَا طَوِيلٌ؛ [4] در طريق هدايت به خاطر كمي رهروان، بيمناك نشويد چرا كه (اكثر) مردم برگرد سفره اي نشسته اند كه سيري اش كم و گرسنگي اش طولاني خواهد بود». امام چهارم (ع) فرمود: «هنگامي كه كار بر حسين (ع) سخت شد كساني كه با او بودند آن حضرت را نگريسته و ديدند كه حال او بر خلاف ايشان است، زيرا آنها اين گونه بودند كه هر چه كار سخت مي شد رنگشان دگرگون گشته و لرزه بر اندامشان افتاده و ترس دلهاشان را گرفته بود، ولي حسين (ع) و برخي از همراهان خاص آن حضرت رنگهاشان درخشيده و اعضاي بدنهايشان آرام گشته و دلهايشان تسكين يافته بود. (با ديدن اين منظره) برخي از آنها به يكديگر گفتند: بنگريد كه او از مرگ با كي ندارد! امام (ع) به آنها فرمود: آرام باشيد و بردبار! اي كريم زادگان، كه راستي مرگ جز پُلي نيست كه شما را از سختي ها و فشارها به سوي باغهاي فراخناك و نعمتهاي جاويدان عبور دهد، كدام يك از شما است كه نخواسته باشد از زنداني به قصر منتقل گردد، و امّا براي دشمنان شما، مرگ جز آن نيست كه از قصري به زندان و عذابي منتقل گردند، براستي پدرم از رسول خدا (ص) براي من حديث كرده كه همانا دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، و مرگ پُل اينها است به سوي بهشتهاشان، و پل آنها به سوي دوزخهاشان، دروغ نگفتم و به من هم دروغ نگفته اند.» [5] .


پاورقي

[1] نهج البلاغه، خ 189.

[2] بحار الانوار، ج 44، 366.

[3] سوره يوسف، آيه 108.

[4] نهج البلاغه، خ 201.

[5] معاني الاخبار، (ط صدوق طهران)، ص 28.