بازگشت

رد انگيزه سياسي، غيبي، قبيله اي و شخصي


حركت امام حسين از مكه به عراق، حركتي است كه به آساني نمي توان با معيارهاي حوادث عادي، آن را ارزيابي كرد و نسبت به آن حكم نمود، زيرا از نادرترين جنبش هاي ديني يا فراخوان سياسي تاريخ است كه هر روز تكرار نمي شود، و هر كس نمي تواند بدان قيام كند، و اگر رهبر نهضت راه درست را پيمود، به اتفاق نظر فقط به يك علت باشد يا اگر بپذيريم به راه اشتباه رفته است، همگان به يك دليل معتقد باشند. گاه پيمودن درست ترين يا نادرست ترين راه براي جنبش، بسته به فرقي كوچك است كه به هدف دست يابد يا نه. لذا مستعدّ است كه به نقيض خود بيانجامد. جنبشي چنين، گونه اي از ماجراجويي ماجراجويان سياست يا قرارهاي گفتگوگران تجارت يا ابزاري براي دست يابي به دنيا نيست كه به حكم دين تن دهد يا دنيا تن به حكم و خواسته آن دهد، بلكه وسيله اي براي معتقد ساختن خود و دنيا به يك ديدگاه ميان ديدگاهها است. ديدگاهي كه رهبر نهضت به آن ايمان دارد و مي داند آن مردمان آن راه را باور ندارند. اما به هر رو او به قيام و عمل خود ايمان دارد، چه مردم بپذيرند، چه نپذيرند. براي او كشته شدن در راه هدف با مردن طبيعي برابر است و چه بسا به كشته شدن رغبت بيشتر داشته باشد. بنابر اين قضاوت در باره درست يا نادرست بودن نهضت حسيني نمي تواند توسط مزدوران چاپلوسي انجام شود كه از شمشير حكومت مي هراسند و در پي عطا و بخشش آن هستند، چنان كه ديگر مزد بگيران كه از چيزهاي ديگر جز تيغه حكومت مي ترسند يا برخوردار از پاداش و بخشش غير درباري اند، حق قضاوت و داوري ندارند. داوري در باره درستي يا نادرستي قيام حسيني، بسته به دو امر است كه با اوضاع مختلف زمان و حكومت داران دگرگون نمي شود. اين دو امر، يكي انگيزه هاي دروني است كه بسته به طبيعت ثابت آدمي است، دوم: دستاوردهاي قابل مشاهده است كه همگان آن را مي پذيرند. اگر جنبش حسيني بر ضد يزيد را با اين دو معيار بسنجيم، خواهيم گفت او به راه درست رفته است. اين انگيزه هايي است كه امام را به كاري وا داشت كه انجام داد. ديگران نيز اگر اين انگيزه ها را داشتند، جز به راه امام نمي رفتند. براي آدمي زاده هزاران بار بهتر است كه كرداري مانند حسين داشته باشد كه يزيد بن معاويه را به خشم آورد، تا اين كه بر خُلق و خويي باشد كه موجب خشنودي يزيد شود. نخستين مطلبي كه شايسته است براي درك انگيزه هاي دروني امام در آن وضع محنت بار و دردناك بدانيم، اين است كه بيعت با يزيد نمي توانست پا بر جا بماند يا ادامه يابد، زيرا هر حاكم و خليفه اي مي بايد خردمند باشد و خُلق و خويي درست داشته، از سلامت تدبير برخوردار باشد، كه يزيد چنين نبود. وي آنچه را كه هر دولتي به شدت بدان نيازمند بود، به شوخي مي گرفت، و اميدي به صلاح و اصلاح وي نبود. گزينش وي براي ولايت عهدي، معامله اي آشكار بود كه هر كس بدان راضي شده، بها و پاداش موافقت و همراهي خود را گرفته و هر كه به ياري يزيد برخاسته يا كارگزار و مزد بگير او شده، آشكارا مال و منال ستانده بود. بسيار شگفت خواهد بود از حسين بن علي بخواهند با چنين كسي بيعت كند و نزد مسلمانان درستكارش بخواند. حسين [(ع)] يا مي بايست بيعت و ياري يزيد را بپذيرد يا خروج و قيام كند، زيرانمي گذاشتند خود را كنار بكشد، چه به سودش باشد و چه بر ضررش. برخي مورخان شرق شناس و شرقيان كج فهم، حقيقت فوق را فراموش مي كنند و به هنگام ارزيابي نهضت حسيني، بهاي لازم را به وضعي كه امام با آن رو در رو بود نمي دهند! شايسته بود اينان به ياد مي داشتند مسئله عقيده ديني از نظر حسين [(ع)]، شوخي يا معامله بردار نيست. او مردي بود كه به شدت به احكام اسلام ايمان داشت و باور بسيار داشت كه اجرا نكردن حدود ديني، بزرگ ترين بلا براي دين و دينداران و براي همه امت عربي در حال و آينده است. امام مسلمان و زاده محمد [(ص)] بود و اگر اسلام كسي هدايت دروني باشد، هدايت حسين، دروني و به سبب آن بود كه از خانداني والا مي باشد.