بازگشت

انگيزه ديني براي مبارزه با دين فروشان


مي توانيم بگوييم كه امام حسين نمي خواست با يزيد بيعت كند حتي اگر منجر به كشته شدن او شود امكان نداشت چنان كه امام حسن با معاويه پيمان بست، امام حسين با يزيد بيعت كند، زيرا اوضاع فرق كرده و يزيد همچون پدر نبود. اگر امام حسين با يزيد بيعت مي كرد، وضع حال وي پوشيده مي ماند و مردم معتقد مي شدند يزيد امام بر حق است، در نتيجه مي توانست دين را تحريف كند. از اين رو حسين، جان و اهل و عيالش را در راه دين جدّش نثار كرد. با شهادت امام بود كه پايه هاي دولت اموي سست و نا استوار گشت. به رغم آن كه نامه هاي رسيده براي امام كه به بيعت با ايشان مي خواند، بسيار بود، اما احتياط كرد و عموزاده اش، مسلم بن عقيل را فرستاد تا از دل و دين عراقيان مطمئن شود. معلوم شد بيعت كوفيان با امام درست و راست است، از اين رو امام به كوفه كوچيد، زيرا عموزاده اش كه امين و مورد وثوقش بود، بر اين مطلب گواهي داده، به امام نوشته بود: «مردمان دور و برش را گرفته و با وي اند.» اما پيش از رسيدن به عراق، وقتي امام دانست مسلم را كشته و از اطراف وي پراكنده شده و شكستش داده اند، احتياط را در پيش گرفت. شايد به فكر بازگشت افتاد، گر چه من اين احتمال را باور ندارم، زيرا امام در پي كاري ثمربخش و نتيجه دار بود. وقتي امام رو به سوي كوفه نهاد، در پي دنيا و جاه يا تلاش براي دستيابي به خلافت به هدف خلافت نبود، بلكه مي خواست احكام خدا را اجرا كند، اما به گونه اي كه همگان بي هيچ ترديد و شكي هدف امام را بدانند. از اين رو امام به نداي ايمان و باور دين خود لبيك مي گفت. امام حسين كسي نبود كه به حكم ابن زياد گردن نهد گرچه موجب ذلت و خواري شود -كه اين از ساحت امام به دور است - و ابن زياد به سبب نفس شرورش پروا نداشت امام را با يارانش به شهادت برساند. امام بين اين دو (ذلت و شهادت) مرگ با عزت را برگزيد. دراينجا مطلب مهمي است كه تاريخ نگاران در آن اختلاف نظر دارند، گفته شد امام به عمر بن سعد سه راه حل پيشنهاد داد: 1. راه را براي امام باز بگذارد تا به حجاز (همان جايي كه آمده بود) برگردد. 2. به سوي يكي از مرزهاي كشور اسلامي برود و مانند سربازي سنگرنشين در برابر دشمن، به مرزداري بپردازد و مانند ديگر مرزداران مزد و مواجب بگيرد و انجام وظيفه كند. 3. امام را به شام نزد يزيد بَرَند و او را به دست يزيد بسپارند. گفته اند: عمر بن سعد راه حل ها را پذيرفته، آنچه را امام پيشنهاد داده بود، براي ابن زياد نوشت، اما وي نپذيرفت و گفت: حسين چاره اي ندارد جز آن كه به حكم ابن زياد تن دهد! «گفته اند حسين بر ضد يزيد شوريد و بيعت وي را رد كرد و به طرف كوفه رفت. مي خواست مردم آن ديار را از پيروي يزيد باز دارد و ميان مردمان تفرقه افكند و مانند زمان پدرش بين مسلمانان جنگ به پا كند. بنابر اين يزيد و حاكم وي در عراق، شر و فتنه را آغاز و به پا نكردند، بلكه از حكومت خود دفاع كرده، وحدت امت را حفظ نمودند! اين ادعا در صورتي راست و درست است كه بگوييم حسين مصمّم بر جنگ بود و حاضر به سازش و مذاكره نبود و سر از نبرد برنمي تافت، اما حسين سه راه حل پيشنهاد كرد كه هر يك راه درست و خوبي بود و به سلامت مي انجاميد. اگر مي گذاشتند به حجاز و مكه برگردد، امام به آنجا باز مي گشت و دوست نداشت در آن جا خون ريزي شود، چرا كه بلد حرام بود و جنگ در آن شهر روا نبود؛ فقط يك بار در آن جا جنگ روا شمرده شد، آن هم يك ساعت و در زمان رسول خدا به هنگام فتح مكه. اگر ميان او و يزيد مانع نمي شدند تا به او بپيوندد، ممكن بود به گونه اي يزيد از او درگذرد، يا با حجتي كه ديگر جاي بحث و جدل باقي نماند، او را به تسليم و پذيرش وادارند، اگر مي گذاشتند به طرف يكي از مرزهاي كشور اسلامي برود، مردي عادي مانند ديگران مي شد كه با دشمن مي جنگد و شريك در فتح مي شود، در نتيجه نه به احدي آسيب مي رساند و نه كسي وي را اذيت مي كرد.» البته «عقّاد» ترديد دارد حسين به ابن زياد، پيشنهاد پذيرش يكي از سه راه حل را داده باشد. وي معتقد است اين گزارش [از طرف ابن سعد]، به حسين بسته شد و افترايي بيش نبود، تا اوّلاً بهانه عمر براي نجنگيدن با امام باشد، ثانياً به شيعيان بگويد حسين قصد داشت بيعت كند.