بازگشت

جلوگيري سپاه حر بن يزيد رياحي از ادامه حركت امام


در بين راه كوفه خبر شهادت مسلم بن عقيل (ره) و قيس به مصهر(ره) به امام حسين (ع) رسيد و ديگر بحسب ظاهر جاي شكي در غدر و مكر اهل كوفه نمانده بود؛ با اين وجود، امام (ع) تصميم به ادامه حركت گرفتند.

پس از آنكه كاروان حسيني به نزديكي كوفه رسيد، متوجه شدند كه سپاهي از دور به سمت آنان مي آيد.

اين سپاه، سپاه حر بن يزيد رياحي- سردار بزرگ كوفه- بود.

او مأموريت داشت مانع حركت حضرت به كوفه شود و همچنين از بازگشت ايشان به مدينه ممانعت كند.

سپاه حر بسيار تشنه بودند.

به فرمان امام حسين (ع)، ياران آن حضرت به افراد سپاه و حتي اسبهاي آنان آب دادند؛ آنگاه حر مأموريت خود را به اطلاع امام رساند.

امام حسين (ع) فرمودند: شما خودتان نامه نوشتيد و از من خواستيد به كوفه بيايم.

اكنون اگر از خواسته خود منصرف شده ايد، بگذاريد برگردم! حر پاسخ داد: به خدا قسم من از اين نامه ها بي اطلاعم! به دستور امام، خورجيني پر از نامه در مقابل حر قرار دادند.

حر گفت: من نامه اي ننوشته ام و دستور دارم تو را به كوفه نزد ابن زياد ببرم.

امام از تسليم شدن خود داري كردند و به ياران خود دستور بازگشت دادند؛ ولي حر مانع بازگشت حضرت شد.

امام حسين (ع) فرمودند: مادرت به عزايت بگريد! از من چه مي خواهي؟ حربن يزيد گفت: اگر كسي ديگري اين سخن را به من مي گفت، حتما به او پاسخ مي دادم؛ ولي مادر تو كسي است كه نمي توانم نام او را جز به نيكي و احترام ببرم! سپس پيشنهاد كرد امام نه به كوفه بيايد و نه به مدينه بروند و راه ديگري را انتخاب كنند.

امام نيز مسير حركت را تغيير دادند.

در كتب تاريخي آمده است كه امام حسين (ع) پس از ملاقات با حر، خطبه اي خواندند كه متن آن چنين است: اي مردم! شما مي بينيد كه چه پيشامدي بر ما واقع شده است.

دنيا تغيير كرده و پليديهاي خود را آشكار ساخته است.

نيكيهاي آن پشت كرده و همواره بر خلاف خواسته انسان حركت مي كند.

اما از دنيا چيزي نمانده مگر ته مانده اي به مقدار قطرات آبي كه پس از خالي شدن ظرفي در آن مي ماند.

مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل خودداري نمي گردد؟ براستي در چنين زماني بايد مؤمن مشتاق، ديدار خداوند باشد! من مرگ را جز خوشبختي و زندگي با ظالمان را جز كسالت و ملالت نمي دانم.

مردم، طالب دنيا هستند و دين، چون آب دهان بر زبانشان جاري است و تا جايي كه زندگي آنان در رفاه باشد، گرد دين مي چرخند، اما چون به مشكلات و سختيها گرفتار شوند، در آن زمان، دينداران بسيار اندك خواهند بود.

خطبه ديگري نيز از آن حضرت نقل شده است كه ترجمه آن چنين است: اي مردم! رسول خدا - صلي عليه وآله - فرمود: هر كس سلطان ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال مي شمرد و پيمان الهي را نقض مي كند، مخالف سنت رسول خدا است و گناه و دشمني، ملاك عمل او بين بندگان خداوند است و با اين حال، نه با عمل و نه با گفتار نسبت به وي مخالفتي نكند، بر خداوند سزاوار است كه او را به جايگاهي وارد كند كه سزاوار او است! بدانيد كه اين گروه اطاعت شيطان را اختيار كرده اند و تبعيت از خداي رحمان را كنار گذاشته اند، فساد و تباهي را رايج نموده اند؛ حدود الهي را تعطيل كرده اند و غنائم را كه به همه مسلمانان تعلق دارد، به خودشان اختصاص داده اند.

حرام خدا را حلال و حلال او را حرام كرده اند و من از غير خودم سزاوارترم (كه جلو اين فساد را بگيرم) نامه هاي شما به من رسيده و فرستاده هاي شما نزد من آمده اند.

با من بيعت كرده ايد كه مرا تسليم دشمن نكنيد و تنهايم نگذاريد، اگر هنوز بر سر بيعت خود باقي هستيد كه به راه صواب قدم نهاده ايد.

من، حسين بن علي هستم، پسر فاطمه، دختر رسول خدا - صلي الله عليه وآله - جان من با جانهاي شما و خانواده من با خانواده شما هستند.

به من اقتدا كنيد! در غير اين صورت، اگر عهد شكني كنيد و بيعت خود را از گردن خود باز كنيد، جاي تعجب نيست؛ زيرا با پدر و برادر و پسر عمويم (مسلم بن عقيل) نيز همين را كرده ايد! فريب خورده كسي است كه فريب شما را بخورد.

شما بخت خود را واژگون و نصيب خود را تباه ساخته ايد و هر كس پيمان شكني كند، به ضرر خودش اقدام كرده است و خداوند مرا از شما بي نياز خواهد ساخت.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.