بازگشت

نفوذ معنوي امام در ميان مردم


در خصوص زندان رفتنهاي موسي بن جعفر (ع) ماجراها نقل مي كنند. حضرت هر كجا وارد مي شدند آن محيط را بر اثر عبادتها، پاكي و خلوص و صفاي خود عوض مي كردند. از جمله حوادثي كه نقل مي كنند ماجراي كنيزكي است كه گويا بسيار زيبا بوده و هارون دستور داده بود او را مخصوصا به عنوان مراقب حضرت به داخل زندان بفرستند كه مثلا براي حضرت غذا ببرد يا وسايل ايشان را آماده كند. شايد هم نظر هارون اين بود كه امام با ديدن چهره ي زيباي كنيزك به او اظهار علاقه اي بكند و در نتيجه بهانه اي براي كوبيدن


حضرت به دست آورد. چندي گذشت و اين كنيزك به داخل زندان حضرت موسي بن جعفر رفت و آمد داشت. بعدها مأموران را فرستادند كه ببينند اين كنيز چه مي كند، ديدند كه او مرتب سر بر خاك مي گذارد و سجده هاي طولاني مي كند و «سبوح سبوح» و «سبحانك اللهم بحمدك» و «سبحانك، سبحانك، سبحانك» مي گويد و مشغول ذكر است و حالاتي دارد و صفاي روحي پيدا كرده است. بعد هم كه از آن زندان منتقل شد، زندگي توأم با ذكر و توجه به خدا و با سجده هاي طولاني داشت. علت را از او سؤال كردند، پاسخ داد كه اين درس را از امام خودم حضرت موسي بن جعفر گرفتم. يعني كسي را كه فرستاده بودند تا به وسيله ي او امام را متهم كنند، مايه ي افتخار و نفوذ بيشتر امام شد. هر خانواده اي كه مطلع مي شد امام اين گونه نفوذ معنوي و روحي دارد، محبتش نسبت به حضرت زيادتر مي شد.

بارها براي امام پيغام مي بردند كه هارون گفته است اگر شما اظهار ندامت و پشيماني كنيد يا از هارون عذرخواهي كنيد ما شما را آزاد مي كنيم. امام مي فرمود: من اظهار پشيماني از چه بكنم؟ مگر جرمي مرتكب شده ام؟ ديگرانند كه بايد اظهار ندامت و پشيماني كنند.

امام را از اين زندان به بغداد فرستادند و تحويل برمكيان دادند. حضرت ابتدا در خانه ي يحيي بن خالد بود، بعد هم فضل بن يحيي ميزبان ايشان بود. مجموع دوران زندان امام حداقل سه چهار سال بوده و ممكن است بيشتر هم طول كشيده باشد. در اين مدت سه


چهار بار و شايد بيشتر زندان ايشان عوض شد دليلش هم اين بود كه هر كجا امام وارد كند امام را به شهادت برسانند ولي آنها زير بار نمي رفتند، بلكه بيشتر علاقه مند و محب آل علي مي شدند، تا بالاخره امام را تحويل زندان سندي بن شاهك داد. او آدم جاني و سختگيري بود و ظلم و جورهاي فراواني نسبت به آن حضرت روا داشت و بالاخره هم حاضر شد تن به اين جنايت بزرگ بدهد و امام را مسموم و شهيد بكند.

دنباله ي اين ماجرا هم براي ما يك فراز آموزنده ي تاريخي، بيدار كننده و روشنگر است. بعد از آنكه امام در زندان شهيد شد هارون اصرار داشت آن را مرگ طبيعي جلوه دهد. در بعضي نقلها هست كه جنازه ي امام را در بازار يا در سر جسر بغداد و در گذرگاههاي عمومي گذاشتند و مرتب اعلام مي كردند كه: مردم، بياييد امام را ببينيد كه با شكنجه از دنيا نرفته و آثار زخم و جراحتي در بدنش نيست. چرا به اين امر اصرار داشتند؟ چون اگر مردم مي فهميدند كه هارون اين جنايت را مرتكب شده است احتمال داشت شورش و طغياني در جامعه به وجود آيد و مردم حركتي انجام دهند. اين گونه موارد دلايلي بر نفوذ عميق معنوي دودمان علي (ع) و حضرت موسي بن جعفر (ع) در بين مردم بود. سپس مردم جمع شدند و با تجليل و احترام پيكر پاك امام را تشييع كردند [1] حضرت موسي


ابن جعفر مدتي در زندان بسر برد در حالي كه دلهاي زيادي مشتاق ايشان بودند، ولي در زمان حيات امام اين هياهو و اضطراب و ازدحام وجود نداشت، اما بعد از آنكه ايشان از دنيا رفت مردم ازدحام كردند و تشييع بسيار باشكوهي انجام شد و به نحوي كه براي تشييع پيكر مطهر امام شهر به حركت درآمد. امام را در جايي كه امروز «كاظمين» معروف است و اسم شهر هم از لقب امام كاظم گرفته شده است به خاك سپردند. هارون هم كه دشمن سرسخت و قاتل امام بود، براي سرپوش گذاشتن به جنايات خود و بهره برداريهاي سياسي، مجبور شده بيايد گريه كند و احترام و تشييع كند. البته كم كم متوجه حقيقت امر شدند و فهميدند كه ماجرا از چه قرار است.


پاورقي

[1] اما اينکه مردم معمولا بعد از مرگ کسي به ياد او مي‏افتند خصوصيتي است که وجود دارد. مدفن علي بن ابي‏ طالب (ع) در زير گنبد و بارگاه نجف مورد احترام است، مدفن حسين بن علي (ع) در کربلا مورد احترام است، اما مادامي که علي بن ابي‏ طالب و حسين بن علي عليهما السلام زنده بودند آيا مردم ايشان را مي‏دانستند؟.