بازگشت

تحريف شخصيت واقعي امام حسن


يكي از افتراهايي كه درباره ي امام حسن (ع) معروف است اين است كه مي گويند امام حسن مجتبي زن زياد گرفته و زياد طلاق داده است. اين حرف را شايد خود شيعيان و طرفداران امام حسن هم بگويند، حتي در كتابهاي روايي و تاريخي شيعه هم نقل شده است، تا جايي كه اين تعبير را از قول علي بن ابي طالب (ع) نقل كرده اند كه مي فرمود شما به فرزند من زن ندهيد، براي اينكه او مطلاق است يعني زياد طلاق مي دهد. آدم نمي داند اين توطئه و شايعه از كجا پيدا شد. در تحقيقي كه انجام گرفت متوجه اين قضيه شدند اولين كسي كه اين شايعه را درست كرد منصور عباسي بود. اين يك توطئه و يك تهمت سياسي در برابر نهضت فرزندان امام حسن (ع) بود. او مي خواست با اين كارها امام حسن (ع) و فرزندان او را سركوب كند. در اينجا متن جمله هايي را كه منصور در سخنراني اول خودش در برابر مردم عليه امام مجتبي گفت بيان مي كنم تا ملاحظه كنيد كه اين شايعه از چه زماني پيدا شده است و چگونه گاهي با دسيسه و توطئه سياسي اتهاماتي در تاريخ شايع مي شود و بعد يك عده


ندانسته زبان به زبان اين جملات را نقل مي كنند و حتي دوستان ممكن است بعدها آن را تكرار كنند.

منصور عباسي در شهر هاشميه، در حالي كه عبدالله بن حسن ابن الحسن و برادران و همراهانش را دستگير كرده بود، بالاي منبر براي مردم صحبت كرد و گفت: «ابتدا كه بچه هاي ابي طالب روي كار آمدند ما با آنان كاري نداشتيم». مي خواهد بگويد وقتي كه علي بن ابي طالب روي كار آمد ما آل عباس گفتيم كه حكومت مال آنان باشد. «بعد او صاحب قدرت شد اما چيزي نگذشت كه به حكومت حكمين تن داد». اشاره ي او به ماجراي صفين و غائله اي است كه پيش آمد. «و در نتيجه امت اختلاف كرد و بين جامعه ي اسلامي تفرقه ايجاد شد و بعد عده اي از نرديكان علي بر سر وي ريختند و او را كشتند». با آنكه مي دانيم علي بن ابي طالب (ع) به دست ابن ملجم كشته شد و او هم از خوارج بود. درست است كه خوارج اول از ياران علي (ع) بودند، ولي بعدها به عنوان دشمنان سرسخت آن حضرت ظاهر شدند وتوطئه ها كردند و سرانجام حضرت به دست عبدالرحمن بن ملجم شهيد شد. اما اين مطلب را به قدري لوث مي كند كه مي گويد بلي، ما صبر كرديم ببينيم آل علي چه كار مي كنند، علي بن ابي طالب حكومت را صاحب شد و بعد از چند سال به حكومت حكمين تن داد، و مسئله را اين طور كوچك مي كند.

از اينجا به بعد مي خواهد فرزندان امام حسن (ع) را به نظر خودش تحقير كند و شكنجه هايي را كه مي خواهد در زندان نسبت


به آنان اعمال نمايد توجيه كند. او مي گويد: «بعد حسن بن علي روي كار آمد. او مرد حكومت و مرد كار نبود. معاويه مقداري پول به او داد و او هم پول را گرفت و از حكومت كناره گيري كرد». در حالي كه امام حسن (ع) در يكي از مواد صلح نامه بيان داشته بود كه من از پولي كه (ظاهرا پنج ميليون درهم بود) در بيت المال كوفه مانده است هيچ چيز در اختيار تو نمي گذارم. به اين ترتيب امام حسن (ع) مي خواست خودش را خلع سلاح نكند. فردا شيعيان و دوستان علي و افراد وفادار و حق خواه، حامي و يار و ياور و كمك كار مي خواهند و نمي شود آنان را رها كرد. بعد هم منصور اين طور تهمت مي زند كه: «معاويه دسيسه كرد و حسن بن علي را فريب داد و گفت من تو را وليعهد خودم قرار مي دهم و بعد از من حكومت از آن توست». در حالي كه امام در قرارداد آورده بود من به شرطي كنار مي روم كه ديگر كسي را جانشين تعيين نكني تا حكومت در خاندان بني اميه نماند و بعد از معاويه مردم كسي را انتخاب كنند. منصور ادامه مي دهد: «معاويه او را از حكومت خلع كرد»، در حالي كه خود امام حسن (ع) طبق قرارداد كناره گيري فرمود. جمله ي مورد استشهاد ما اين است كه منصور بيان داشت: «وَ اَقْبَلَ عَلَي النّساءِ يَتَزَوَّجَ اليومَ واحده و يُطَلِّقُ غداً اُخري» يعني «آن وقت[ امام حسن ]دست از حكومت برداشت و به مدينه رفت و شروع به ازدواج كردن نمود، امروز يك زن مي گرفت و فردا طلاق مي داد». در حالي كه در تمام تاريخ زندگي حضرت يك عده از محققان جستجو كردند و گفتند در دو جا نقل شده است كه امام حسن (ع) همسر خود را طلاق داده: يك مورد


وقتي بود كه همسرش در منزل و در روز شهادت علي بن ابي طالب (ع) اظهار شادماني و خوشحالي كرد، كه معلوم مي شود او از خوارج و از دشمنان علي بوده است و بعد امام حسن (ع) فرمود من حاضر نيستم سرم را با يك پاره آتش جهنم بر يك بالين بگذارم، بنابراين او را طلاق داد؛ يك مورد ديگر هم مربوط به يكي از همسران امام حسن (ع) است كه از خوارج بود. بنابراين دو مورد طلاق بر مبناي اعتقادي انجام شد، يعني به اين خاطر كه كشف شد همسر امام دشمن خاندان علي (ع) و عقيده اش عقيده ي ديگري است.

خوب است از كساني كه مي گويند امام امروز زن مي گرفت و فردا طلاق مي داد پرسيده شود كه در تاريخ نام چند تا از اين زنان ثبت شده است؟ اين موضوع را سيصد و پنجاه سال بعد در بعضي از تواريخ شايع كردند و نوشتند. اگر اين موضوع صحت داشت مي بايست در سال چهلم يا پنجاهم و يا در اولين تواريخ نظير تاريخ يعقوبي، تاريخ طبري و يا مروج الذهب مسعودي نوشته شده باشد. چرا در تواريخي كه در ابتداي تاريخ اسلام نوشته شده و حوادث دقيق تاريخ اسلام را ذكر كرده اند اين مسئله نيامده است؟ آنگاه بعد از چند صد سال اين جمله را يك عده نقل كردند و بعد هم. معلوم شد كه ريشه اش در زمان منصور عباسي بوده است، آن هم درست در زماني كه فرزندان امام حسن (ع) عليه او قيام كردند. منصور نامه اي به صاحب نفس زكيه، محمد بن عبدالله بن حسن، نوشت و در آن اين تهمتها را تكرار كرد كه اين پدر و جد شما


بود كه اين طور با معاويه ساخت و اين طور پول گرفت. او اين نامه را زماني نوشت كه خبردار شد محمد بن عبدالله بن حسن مقدمات دعوتي را فراهم ساخته و افرادي را آماده كرده است تا نهضت خودش را عليه منصور و عليه دستگاه بني عباس شروع كند.

به اين ترتيب ملاحظه شد كه اولا خود امام حسن در تمام دوران زندگي هميشه درگيري، برخورد و آمادگي براي دفاع از اسلام داشته است و اگر در شرايط خاصي اقتضاء مي كرده امتيازهايي به نفع حفظ اسلام بگيرد و با آن امتيازها از جنگي كه مطمئن است نافرجام و توأم با شكست و به ضرر اسلام است دست بردارد، اين به معناي سازش نيست.