بازگشت

زمينه هاي صلح امام حسن


مكرر شنيده ايد كه امام مجتبي با معاويه از در صلح در آمد و از حكومت و خلافت كناره گيري فرمود و حكومت را به معاويه واگذار كرد. اين موضوع معمولا به اصطلاح سند و دليلي در دست افراد


منفي است؛ گروهي كه معمولا به دنبال استدلالها و نقطه هايي در تاريخ مي گردند تا با اتكاي به آن، سكوت و سازش و عقب نشيني و انزواي خود را توجيه كنند. اين خود بحث مستقلي است ولي اجمالا بايد عرض كنم كه امام مجتبي بعد از مولا علي بن ابي طالب روي كار آمد و مردم با او بيعت كردند و حضرت هم به عنوان خليفه معرفي شد و زمام امور را در دست گرفت. طبعا حكومت امام مجتبي با معاويه كه حكومتش باطل و خودش طرفدار جور و ظلم است و با عدل و خط اسلامي سازگار نيست، نمي سازد. بنابريان امام مجتبي معاويه را همان طور كه پدر بزرگوارش عزل كرده بود عزل مي كند، اما معاويه مقاومت مي كند و مي گويد اصلا حكومت مال من است، وبدين ترتيب مقدمات جنگ فراهم مي شود. امام مجتبي لشكري را گويا با تعداد دوازده هزار نفر به فرماندهي عبيدالله بن عباس بسيج مي كند و چند نفر ديگر را هم تعيين مي فرمايد تا اگر او كشته شد يا كنار رفت دومي و بعد سومي فرمانده باشند. با رفتن لشكر به مصاف معاويه، او توطئه هاي خود را شروع مي كند و با وعده هاي فراوان مثل پول و وعده ي ازدواج با دخترش و حكومت يكي از ايالات شام، عبيدالله بن عباس را مي خرد. او مي رود و بعضا گفته اند شبانه همراه عده اي فرار مي كند. طبيعي است با فرار يك فرمانده روحيه ي سربازان چقدر متزلزل مي شود و تا چه اندازه آماده ي تشتت و پراكندگي و فرار مي شوند، به ويژه كه اين ماجرا تكرار شد و چند نفر از افسران متنفذ و فرماندهان و سران لشكر يكي پس از ديگري با وعده هاي معاويه و با پولهايي كه برايشان مي فرستاد


لشكر را رها كردند و گريختند. كار بدانجا رسيد كه معاويه وعده داد هر كس امام حسن (ع) را شهيد كند، مثلا چند هزار درهم و دينار به او خواهد داد. وعده ي پول و حكومت و توطئه هاي معاويه و بي وفايي لشكر منجر به فرار و تشتت لشكر مي شود و امام مي بيند لشكري كه بايد در مقابل معاويه استقامت كند و بجنگد نيروي مقاومت خود را از دست داده است. حتي در داخل لشكر اين زمزمه شروع شده بود كه عده اي در صدد طغيان عليه امام حسن (ع) هستند و قصد دستگيري و تحويل او به معاويه را دارند. اينكه ريشه هاي بروز چنين روحيه اي از كجا پيدا شده بود و چه نهادهاي اجتماعي در پيدايش اين روح دنيا پرستي، حكومت پرستي و بي وفايي و تزلزل مؤثر بودند خود بحثي است كه از نظر روان شناسي اجتماعي در جاي خودش بايد تجزيه و تحليل شود. در هر صورت واقعيت عيني اين بود كه افردي كه بايد حافظ حكومت و خلافت امام مجتبي باشند در گرو پول و مقام بودند و با وعده هاي معاويه فريفته شدند.