بازگشت

تعميم در اصول اعتقادي اسلام


آيا در اصول اعتقادي اسلام موضوع خدا و توحيد، و در مقابل آن بت پرستي و مسئله ي شيطان در يك قالب محدود ذهني است و قابليت گسترش و تعميم ندارد؟ آيا وقتي ما بت پرستي را تصور مي كنيم تصور ما از بت پرستي فقط پرستيدن بت هبل، لات و عزي است كه مردم مكه قبل از اسلام آنها را تراشيده و در خانه ي خدا گذاشته بودند؟ من گاهي فكر مي كردم اگر چنانچه تمام اين آياتي كه با بت پرستي مبارزه مي كند به خاطر بتهاي طائف و مكه ي هزار و چهارصد سال قبل بوده و اگر حدود يكصد آيه در قرآن وجود دارد كه با بت مبارزه مي كند در حالي كه بت پرستي در جامعه ي اسلامي به آن صورت[قديم]وجود ندارد، پس امروز اين آيات به چه درد


مي خورد؟

اصل تعميم معنايش اين است كه اگر اسلام مي گويد بت، صنم، لات و عزي مقصودش فقط يك قالب تراشيده شده از سنگ و چوب نيست. مقصود اين است كه مردم در محيط خودشان غير از خدا مقامات، افراد، چيزها و مظاهر طبيعت و صورتهاي مختلف را منشأ الهام و قدرت براي خود قرار ندهند و در برابر آنها خاضع، خاشع، متملق، چاپلوس و خرافي نباشند. بتها ممكن است گاهي به صورت چاه، يا درختي كه مردم به آن دخيل ببندند و يا قفلي كه به جايي ببندند جلوه كنند و يا به صورت افراد و اشخاص باشند. اسلام اگر با بت پرستي مبارزه مي كند براي اين است كه مي خواهد مردم متوجه خدا باشند و دنبال خرافات و طاغوتها و مظاهر بت، چه جاندار و چه بيجان، نروند. لذا اين موضوع هميشه زنده است؛ يعني آياتي كه در قرآن با بت پرستي مبارزه مي كند موسمي و تاريخي نيست بلكه دائمي، ازلي و ابدي است. مردم هميشه بايد متوجه باشند كه براي خودشان بت تراشي نكنند، ولو اينكه بتها پيشوايان ديني، پيشوايان اجتماعي، هوي و هوس ها، درهم و دينارها، مقامها، علم و صنعت و يا ساخته هاي دست خودشان باشد. وقتي بت به صورتهاي مختلف درآمد، آدم را آنچنان مهار مي كند كه چشم و گوش و عقلش را مي گيرد به طوري كه خضوع او فقط در مقابل بت است نه در برابر حق و خدا.

در مورد شيطان هم همين بحث است. ممكن است تصور ما از شيطان همان باشد كه در برابر آدم سجده نكرد، او را فريب داد و از


بهشت بيرونش كرد و سپس مطرود شد، در حالي كه در خود قرآن از شياطين انس و جن سخن به ميان آمده است. شياطين هم به صورتهاي مختلفي در بين مردم وجود دارد شيطان همان جاست. بنابراين مردم هميشه بايد مراقب باشند تا در چنگال شياطين گرفتار نشوند.

در قرآن آياتي است كه با احبار و رهبان مبارزه مي كند. «احبار»[: حبرها]به معناي علماي دين يهود و مسيح و «رهبان»:[ راهبان ]به معناي زاهد منشاني است كه در جامعه ي مسيحي رهبري مذهبي را عهده دار هستند. قرآن با اكثر آنان مخالفت مي كند:

يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اِنَّ كثيراً مِنَ الاَحبارِ وَ الرُّهبانِ لَيَأْكُلونَ اَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَ يَصُدّونَ عَن سَبيلِ الله... [1] اي مردم با ايمان، بدانيد عده ي زيادي از احبار و رهبان اموال مردم را مي خورند و جلوي راه خدا را هم مي گيرند...

يعني مانع مي شوند از اينكه مردم حق را بفهمند و به آن عمل كنند، و سد راه خدا هستند. اين موضوع فقط به صورت تاريخي و مخصوص حبرها و راهبان يهودي و مسيحي و آن هم متعلق به هزار و چهارصد سال پيش نيست. اگر اين طور بود امكان داشت انسان


آن را در كتاب تاريخ هم بخواند. اما موضوع به اين صورت نيست. اسلام مي خواهد بفرمايد هميشه بايد مواظب باشيم كه ممكن است در بين رهبران ديني و اجتماعي افرادي پيدا شوند كه به عناوين مختلف اموال و پول مردم را بگيرند و سد راه خدا هم بشوند. بنابراين موضوع يك موضوع عمومي است و تعميم و گسترش دارد. در هر صورت خلاصه ي بحث اين شد كه بايد از چهار چوبهاي تاريخي بيرون بياييم و موضوعات را تعميم دهيم و از آنها بهره برداري كنيم. اين مباحث جمعا مقدمه عرايضم بود.


پاورقي

[1] توبه / 34.