بازگشت

ذكر مصيبت


يك جمله به عنوان ذكر مصيبت عرض كنم:

گويا امام سجاد سلام الله عليه وقتي كه مي خواستند وارد مدينه بشوند تصميم گرفتند خيلي عادي وارد نشوند، مي خواستند با ورود خودشان مردم را بيدار كنند، لذا به نعمان بن بشير دستور مي دهند كه وارد شهر بشود و مردم را خبر كند تا بيرون مدينه به استقبال بيايند. يعني خود اين مسئله كه مردم ناگهان از جا كنده شوند و به بيرون شهر بيايند و آنجا براي مردم سخن گفته شود خيلي چشمگيرتر و


نافذتر است تا آنكه عادي وارد شوند.

بشير با حالتي دگرگون وارد شهر شد، مردم هم كم و بيش منتظر بودند كه از واقعه ي كربلا چه خبر رسمي مي رسد. جسته گريخته خبر شهادت حسين بن علي (ع) رسيده بود، اما خبر رسمي از آن حادثه نداشتند، مخصوصا اينكه بازماندگان را هنوز نديده بودند. مردم ناگهان بشير را با حالتي پريشان ديدند و هر كسي مي پرسيد چه خبر آورده اي. او در پاسخ مي گفت به مسجد مدينه بياييد تا براي شما بازگو كنم. زن آمد، مرد آمد، بزرگ و كوچك آمد و اجتماع عظيمي تشكيل شد. بعد گويا دو بيت شعر براي مردم خواند كه اين دو بيت حقيقت قضيه را براي مردم بيان داشت. سپس به مردم رود كرد و گفت: اي مردم مدينه، آيا مي دانيد چرا اشكهاي من از ديدگانم جاري است؟ آيا مي دانيد چرا مضطرب و منقلب هستم؟ اي مردم مدينه، حالا ديگر مدينه جاي ماندن شما نيست (اشاره به اين مطلب است كه مدينه تا وقتي جاي ماندن بود كه آقايي مثل حسين بن علي و جواناني مثل ابوالفضل و علي اكبر داشت، اما اكنون ديگر مدينه جاي ماندن نيست). اين اشكهاي من به خاطر آن جاري است كه حسين بن علي را شهيد كردند. جسم پاك حسين بن علي در صحنه ي جانسور كربلا روي خاكهاي گرم افتاده اما سر مقدسش بر بالاي نيزه شهر به شهر و ديار به ديار مي چرخد.

علي لعنة الله علي القوم الظّالمين و سيعلم الّذين ظلموا آل محمّدٍ و ايّ منقلب ينقلبون.