بازگشت

سيماي اما سجاد در جامعه


نكته اي كه در مورد امام سجاد به چشم مي خورد نوع برداشتي است كه جامعه ي شيعه از اين امام بزرگوار دارد. در دو بحث قبلي پيرامون گسترش نهضت حسين بن علي (ع) به اين نكته اشاره شد كه آن موج انقلابي و حماسي و ماجراي كربلا در طول قرون و اعصار رفته رفته به خاموشي گراييد و تقريبا رخت بربست و ناپديد شد ولي موج عاطفي و احساسي اش دائما بالا آمد و گسترش و نفوذ زيادتري پيدا كرد. شايد بتوان گفت تحريف و انحرافي كه در نهضت حسين بن علي (ع) در جامعه ي شيعه پيدا شد، نظير آن در نوع برداشتي هم كه از امام سجاد شده است وجود دارد. يعني چون جامعه ي شيعه


كم كم ماجراي كربلا و قهرمانان و بازماندگان اين حادثه و فاجعه را به صورت قهرمانان مظلوميت، ضعف، تأثر، تحسر، گريه، رقت، و احساس و عاطفه در پيش چشم خود مجسم كرد، طبعا امام سجاد هم كه يكي از افراد همين قافله است به صورت فردي بيمار، ناتوان، گوشه گير و منزوي كه فقط در كنار ستونهاي مسجد مي ايستد و زار زار گريه دعا و مناجات مي كند و فردي كه چهل سال در مصيبت پدرش دائما گريسته جلوه كرده است.

البته- همان طور كه ما در اصل حادثه عرض كرديم- مسئله ي مظلوميت، رقت و احساس و عاطفه يكي از مايه هاي اين داستان و نهضت است و نه همه ي مايه هاي آن، يكي از فرازها و موجهاي آن است و نه همه ي آن. در زندگي امام سجاد هم تأسف و تأثر و رقت، و از طرفي دعا و مناجات و اين گونه مسائل وجود دارد، اما تمام سيماي امام سجاد در اين فرازها خلاصه نمي شود. همين كلمه ي «بيمار» كه در مورد امام سجاد گفته مي شود آن قدر تكرار شده كه به صورت يك لقب براي امام چهارم درآمده است، در حالي كه مسئله بدين صورت بوده است كه امام چهارم در روز عاشورا چند روزي بعد از اين حادثه تب داشته و بيمار بوده است. طبيعي است كه براي هر فردي در زندگي چند روز و گاهي چند ماه بيماري پيش مي آيد. اينكه امام سجاد در اين چند روزه بيمار بود به نظر مي رسد يك مصلحت الهي و غيبي بود، چون اگر امام سالم بود، طبق وظيفه اي كه يك فرد مسلمان سالم در هنگام جهاد و دفاع و مبارزه دارد و بايد در صحنه ي كارزار و پيكار در راه خدا شركت كند همان طور كه ديگر


فرزندان حسين بن علي (ع) و برادران ونزديكان و ياران او شركت كردند، امام سجاد هم قطعا شركت مي كرد و طبيعي بود با وضعي كه صحنه ي جنگ داشت شهيد مي شد.

از طرفي چون بناست اين مردم رهبر و امام داشته باشند و اگر امام سجاد از دنيا مي رفت سلسله و دودمان امامت قطع مي شد، شايد مصلحت چنين بود كه امام چهارم چند روزي بيمار باشد و بعد از ماجراي كربلا نيز همان چهره ي معصوم رنگ پريده و افسرده يكي از عوامل حفظ جان ايشان بود. امام در آن چند روز بعد از ماجرا كه هنوز بحران و خطر وجود داشت، هنوز شمشير بني اميه در نيام فرو نرفته بود و از شمشيرها خون مي چكيد، بيمار بود و حتي ساكت و آرام بود.