بازگشت

ذكر مصيبت


اما چون ايام، ايام محرم است يكي دو جمله هم به عنوان ذكر مصيبت عرض كنم. خوب است مقايسه اي بشود بين آن كلماتي كه زينب كبري سلام الله عليها يا ام كلثوم مي فرمود با كلماتي كه امروز به عنوان مرثيه خوانده مي شود. مي گويند اهل بيت اباعبدالله را مي خواستند به خيال خودشان به صورت يك عده اسير و به شكلي خفت بار وارد دارالاماره ي ابن زياد كنند. ابتدا بچه هاي اباعبدالله و بازماندگان وارد شدند. بعد ابن زياد كنند. ابتدا بچه هاي اباعبدالله و بازماندگان وارد شدند. بعد ابن زياد ديد زني با يك شخصيت و هيمنه و ابهت فراوان وارد شد، امّا و عَليها اَرذلُ ثيابها، يعني اما پست ترين جامه هاي خود را پوشيده است. نمي دانم چرا زينب كبري (س) جامه هاي ساده ي خود را پوشيده بود، شايد چون عزادار و داغديده بود، شايد هم لباسها و آنچه را كه از بازماندگان حسين بن علي (ع) مانده بود به غارت برده بودند. در هر حال اين خانم با كمال بي اعتنايي وارد شد و در گوشه اي نشست. ابن زياد پرسيد: «من هذِهِ المتكبّره؟» يا «من هذه المتكبره؟» (اين زن ناشناس- يا اين زني كه با كبر و نخوت وارد شد- كيست؟).

كسي جوابش را نداد. دو سه دفعه تكرار كرد تا بالاخره يكي از كنيزكان صدا زد: «هذِهِ زينب بنت علي» (اين زينب دختر علي بن ابي طالب است).

رو كرد به زينب و خواست شماتت و ملامت كند، گفت:


«الحمداللهِ الّذي فَضَحَكم و قتلكم و اَكذبَ اُحد وثَتَكم» (شكر خدا را كه شما را رسوا كرد و دروغگويي شما را بر ملا ساخت).

زينب كبري با مال شهامت وسربلندي رو كرد به ابن زياد و فرمود: نه به خدا قسم، جز فاسق و فاجر كسي رسوا نخواهد شد و فاجر و فاسق غير ماست، فاسق و فاجر ديگري است (و هو غيرنا) [1] رسوايي براي كساني است كه به خاطر هواي نفس، خودخواهي و شهواتشان حاضر به هر گونه ظلم و تجاوزي هستند. ما براي خدا و براي حق حركت كرديم و رسوايي مال ما نيست، ما سربلنديم.

سپس ابنز زياد گفت: «كيفَ رَأَيتُ صُنعَ اللهِ بِاَخيك؟» (خدا نسبت به برادرات چگونه عمل كرد؟).

مي خواست شماتت كند و بگويد در واقع خداي روزگار اين گونه عمل كرد! حضرت زينب پاسخ داد: «ما رَأَيتُ الاّ جَميلاً» (من از خداي خودم جز خوبي، خير، سعادت و خوشبختي چيزي نديدم). يعني اگر برادر عزيزم در صحراي كربلا كشته شد، اگر جوانان پاك و غيورش در اين راه جان باختند و قطعه قطعه شدند و روي خاكهاي


گرم كربلا افتادند، من اين را براي خودم و براي خاندانم سعادت و خوشبختي مي بينم، زيرا آنها به فيض شهادت نائل شدند، زينب كبري ادامه مي دهد: «الله يتوفي الانفس حين موتها» [2] (اين خداست كه جان همه را مي گيرد) [3] اما جمله اي اضافه مي كند و مي فرمايد: «قَومٌ كَتَبَ الله عَلَيهِمُ القَتَل فَبَرَزوا اِلي مَضاجِعِهِم وَ سَيَجمَع الله بَينَنا و بَينَكم» يعني اين افرادي كه در صحرا كربلا كشته شدند- برادر عزيزم و برادر زادگانم و يارانش- اينها مردمي بودند كه خداوند براي آنها شهادت را مقدر و مقررر كرده بود و آنها هم با آغوش باز آن را استقبال كردند و رفتند و در بستر شهادت آرميدند و چه زود باشد كه در صحراي قيامت خداوند بين ما و بين شما حكم كند و معلوم شود كه حق با كيست و باطل كدام است.

علي لعنة الله علي القومِ الظّالمين و سيعَلمُ الّذين ظلموا آلَ محمّدٍ اَيّ منقلبِ ينقلبون.



پاورقي

[1] حضرت زينب (س) پاسخ داد:

اَلحَمدُلِلّهِ الَّذي اَکرَمَنا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنا منَ الرِّجسِ تَطهيراً اِنّما يَفتَضِحُ الفاسِقُ وَ يَکذِبُ الفاجِرُ وهُوَ غَيرُنا.

سپاس و ستايش خداوندي را که ما را مکرم داشت به پيغمبر خود محمد مصطفي، و پاک و پاکيزه داشت ما را از هر رجسي و آلايشي، همانا خداوند رسوا مي‏کند فاسق و بزهکار را، و دروغگو مي‏شمارد فارج نابهنجار را، و ما از آنان نيستيم بلکه ديگرانند.

(ناسخ التواريخ، ج 3، ص 60 و 61.

[2] زمر / 42.

[3] در ناسخ التواريخ اين طور آمده است: فقالَت ما رَأَيتُ الاّ جميلاً هؤلاءِ قَومٌ کَتَبَ الله عَلَيهِمُ القَتَل فَبَرَزُوا اِلي مَضاجِعِهم و سَيَجمَعُ الله بَينَکَ و بَيَنُهم و...

زينب گفت: جز نيکويي نظاره نکرديم، چه آل‏رسول جماعتي باشند که خداوند[ از براي قربت محل و مناعت مقام ]، حکم شهادت بر ايشان نگاشته، لاجرم به جانب خوابگاه خويش عجلت مي‏کنند، لکن زود باشد که خداوند شما را و ايشان را در مقام پرسش بازدارد...