بازگشت

حكومتهاي شيعه و تأكيد بر موج عاطفي


اين ماجراها گذشت تا روزگاري كه صفويه روي كار آمدند. يكي از عواملي كه صفويه مي توانستند براي اينكه ايران را از حكومت مركزي اسلامي كه دست ديگران بود جدا سازند و به اصطلاح مستقل كنند، تأكيد بر محبت اهل بيت عليهم السلام بود و چون ايرانيها به خاندان پيغمبر توجه و علاقه داشتند و به آل علي (ع) محبت مي ورزيدند، آنها يك نهضت اجتماعي براي مستقل كردن


مردم مسلمان اين سرزمين بر پايه ي گرايشهاي عاطفي و علاقه و محبت مردم ايران به خاندان پيغمبر بنيان نهادند.

در اينجا بود كه كم كم موج حماسي و انقلابي حادثه ي عاشورا به موج عاطفي و احساسي تبديل مي شود. ابتدا كه صفويه مي خواهند مردم را به حركت و به خروج از زير بار آن حكومتها دعوت كنند مي گويند اين حكومت حكومتي است كه با آل علي مخالف است و نسبت به دودمان علي و شيعيان او ظلم و جورها روا داشته است. بنابراين مردم متمركز و به يكديگر نزديك و همبسته مي شوند تا خط خود را از آنها جدا كنند و مستقل شوند. اما بعد از آنكه حكومت صفويه مسلط شد و منطقه ي وسيعي در اختيار آنان قرار گرفت در اينجا لازم بود روي تشيع كار شود و لذا روايات شيعه تاريخ ائمه، فقه شيعه و تمام مسائل عاطفي و احساسي كه در داخل جامعه ي شيعه بود از جمله ماجراي كربلا و عزاداريهاي مردم بايد احيا مي شد، زيرا پايه ي حكومت آنها بر تشيع استوار شده بود و آنچه در تشيع سرمايه است بايد احيا گردد و روي آن كار شود. اما اگر صفويه مي خواستند بيست سال، سي سال يا پنجاه سال بعد هم بگويند حادثه ي عاشورا قيام شيعه عليه سني نبود بلكه قيام مردم ستمديده عليه مردم ستمكار و قيام مردم روشن بين و اشراب شده از تربيت اسلامي حق طلب و عدالتخواه عليه كساني بود كه مي خواستند پايه هاي عدالت اسلامي را بلرزانند و حاكميت حق پرستي اسلامي را واژگون كنند و اگر صفويه مي خواستند روي اين موضوع از ديدگاه حادثه ي كربلا تبليغ كنند، اي بسا مردمي بيدار


مي شدند و مي گفتند شما هم كه روي كار هستيد و به عنوان محبت اهل بيت روي كار آمديد اگر ظلم و حق كشي كنيد و عليه اسلام قدم برداريد با شما مي جنگيم همان طور كه با بني عباس و پسر عموهاي خود جنگيديم.

بعد از آنكه تشيع در اين سرزمين ريشه دوانيد و نضج گرفت و رسمي شد، صفويه ديدند اگر بخواهند درباره ي حادثه ي كربلا از ديد حماسي و انقلابي اش بحث كنند اين بدان معناست كه مردم هميشه بيدار بمانند و هر آنگاه كه ديدند در جامعه ظلم و حق كشي به وجود آمده و بيت المال مسلمين به چپاول مي رود و بيگانه احيانا مسلط مي شود، مجددا از حادثه ي كربلا الهام بگيرند و حركت كنند. لذا گفتند بايستي موج انقلابي حادثه ي عاشورا رفته رفته فراموش و سركوب گردد و موج عاطفي زنده شود. اگر مردم فقط گريه كنند و بر سر و سينه ي خود بزنند چه اشكال دارد؟ اما فقط همين و فقط همين و نه بيش از اين.

من نمي خواهم بگويم دقيقا در زمان صفويه اين انحراف به وجود آمد. اين احتياج به يك بررسي و تحليل عميق تاريخي دارد. انسان حدس مي زند كه رفته رفته وقتي حكومتي بخواهد از يك حادثه استفاده كند و در عين حال باقي بماند، باستي كم كم حادثه را به گونه ي ديگري به اذهان مردم عرضه كند.

در زمان قاجاريه مراكز عزاداري رونق پيدا كرد و خيمه هاي فراوان برپا شد و سينه زنيها، هيئتها، مجامع، مداحيها و مرثيه خوانيها رواج فراوان داشت. شما اگر مرثيه هاي را كه در اين دو سه قرن


اخير درست شده است با مرثيه اي كه ام كلثوم خواند، با اشعاري كه دعبل خزاعي گفت و با اشعاري كه صحابه ي امام جعفر صادق (ع) و ساير ائمه مي گفتند مقايسه كنيد، مي بينيد كه مراثي قرنهاي اخير فقط ذكر مصيبت است وعموما از درد و شكنجه و ناراحتي، كشته شدنها و شهادتها سخن مي گويند و ما گريه مي كنيم. اما در آن خطبه مي گويد ديديد كه براي حق برخاستند و چنين مورد هجوم قرار گرفتند و ديد كه براي احياي دين خدا و قرآن قيام كردمند و چنين مظلوم واقع شدند. از آن اشعار بوي حماسه و خون مي آيد، ولي از اشعار قرون بعدي فقط بوي گريه مي آيد نه موج احساس و شور و حركت و نهضت. مسلما روي اين مسئله در طي قرون كار شده و خيلي هم ماهرانه كار شده است.