بازگشت

حاكميت مروان


همين جاست كه اشتباه سياسي عبدالله زبير اتفاق افتاد. عبدالله زبير به راحتي حجاز را گرفت، بعد عراق و سپس مصر را متصرف شد، اما با آنكه شام سرپرستي نداشت آن را رها كرد. دودمان بني اميه با كنار رفتن معاويه متزلزل شده بود، به طوري كه حتي عبيدالله بن زياد كه در بصره حاكم يود هوس كرد خودش را به عنوان كانديداي خلافت معرفي كند. مدتي م مردم را دعوت مي كرد كه او را به عنوان جانيشين معاويه و يزيد بشناسد، ولي مردم زير بار عبيدالله زيادي كه چند سال قبل حادثه ي عاشورا را به وجود آورده و مورد نفرت عمومي بود نرفتند، و لذا او هم متزلزل بود كه در مقابل عبدالله زبير چه كند؟ رام شود يا حركت و مبارزه كند؟


بالاخره رهسپار شام شد و در دمشق به سراغ مروان رفت؛ مرواني كه از بزرگان و از دودمان بني اميه بود و منتظر فرصت مي گشت. البته مروان خيال نداشت حكومت را قبضه كند و حتي بعضي تواريخ نوشته اند كه به نفع عبدالله زبير كار مي كرد، ولي عبدالله بن زياد او را تحريك كرد و مروان هم خود را به عنوان جانشين يزيد معرفي نمود و مردم را دعوت كرد كه با او بيعت كنند. در اينجاست كه در دل كوفه زمينه ي حركتي نو فراهم مي شود.

آن مردمي كه حسين بن علي (ع) را دعوت كرده و از او خالصانه خواسته بودند كه بيايد تا ياري اش كنند و شهر كوفه را در اختيارش قرار دهند و نهضت اصيل اسلامي ضد اموي از داخل كوفه آغاز شود، بار ديگر حركت كردند.

در ماجراي نهضت مقدس امام حسين (ع) اين بحث بايد بشود كه آيا اين حركت حسين بن علي (ع) بر اساس چه نقشه اي بود و آن حضرت چه هدفي داشت و مي خواست چه نوع مبارزه اي عليه دودمان بني اميه بكند؟ اينجا جاي بحث است، ولي اجمالا در حدود هيجده هزار نفر - و چهل هزار نفر هم گفته مي شود - امام حسين (ع) را دعوت كردند و بعد با مسلم هم بيعت كردند و پذيرفتند كه حسين بن علي (ع) بيايد و او را به عنوان رهبر خود انتخاب كنند.

اين مردم ناگهان غافلگير شدند، يعني همين شهر آماده و آتش زير خاكستر كه نزديك بود عليه دستگاه بني اميه به رهبري امام حسين (ع) منفجر شود، قبل از ورود ايشان به شهر كوفه، عبيدالله زياد


با تهديد و تطميع جوّ شهر را عوض كرد [1] شهري كه آماده ي يك انقلاب الهي و عدالت گستر بود ناگهان خاموش شد. فرزدق شاعر در پاسخ حسين بن علي (ع)، وقتي در بين راه به او رسيدند و از وضع كوفه پرسيدند، خيلي جالب پاسخ داد كه: مردم كوفه دلهايشان با شما اما شمشيرهايشان عليه شماست. يعني اگر مردم را آزاد بگذارند شما را مي خواهند، اما آن سايه ي وحشت آلود و خطرناك تهديد و ارعاب كه بر سر آنها سايه افكنده است، آنها علي رغم محبت و تشخيص قلبي شان حركت داده است كه عليه شما بجنگند.

آنچنان غافلگيرانه اين كار انجام شد و حادثه ي عاشورا با سرعت اتفاق افتاد كه نمي توانيم خيلي هم تمام مردم كوفه را متهم كنيم كه واقعا بي وفايي كردند و نامردي و ناپاكي به خرج دادند. البته بي وفايي بود اما واقعه با سرعت و غافلگيرانه اتفاق افتاد، و الا بسياري از بزرگان بودند كه هنوز آن محبتها و ارادتهاي قلبي را در دل خودشان ذخيره كرده بودند.

بعد از ماجراي روي كار آمدن مروان، آن عقده سر باز كرد و بار ديگر در داخل كوفه نهضت آغاز شد و قيام توابين شكل گرفت.



پاورقي

[1] دو اسحله‏ي مخرّب که هميشه به دست مزدوران فساد و ظلم و جنايت است، تطميع و تهديد است: تهديد به اينکه مي‏کشم، خاندانتان را به باد مي‏دهم، پستها و مشاغل را از شما مي‏گيرم و روزگارتان را سياه مي‏کنم؛ و تطميع يعني پول خرج کردن و خريدن عناصر و مهره‏هاي مؤثّر.