بازگشت

حاكميت حزب عثمانيه


پيشينيه حكومت بني اميه يا حزب عثمانيه را از زمان عثمان، خليفه سوم مي توان جست وجو كرد. از هنگام خلافت وي تغييرات چشم گيري در نظام مديريت امت اسلامي پديدار شد. وي از معيارهاي ديني و سنت رسول اللَّه (ص) و حتي از روش هاي دو خليفه پيش از خود، آشكارا عدول كرد. سياست قوم گرايي و تبعيض در مديريت وي آشكار شد، به گونه اي كه حاكميت قوم خود (بني اميه) را پايه ريزي كرد. در دوران حكومت داري عثمان، بيش تر مسؤولان سياسي و استانداران، از بني اميه و سرسپردگان سينه چاك آنان برگزيده شدند و مسؤوليت هاي كليدي، در مسير اهداف آنان واگذار شد. در زمان عثمان معادلات سياسي و به دنبال آن، معادلات اجتماعي و اقتصادي، به گونه اي دگرگون شد كه عدول از معيارها در جهت حاكميت بخشيدن به قوم بني اميه، آشكارا صورت مي گرفت و اين سخن عمر درباره عثمان، كاملاً درست است كه اگر عثمان امور را در اختيار گيرد، بني اميه را برگرده مردم سوار خواهد كرد. [1] معيار عزل و نصب و توزيع نيروي انساني، قوم گرايي بود كه انتخاب استانداران، نمونه بارز آن است. استانداران عثمان، همگي از اين قماش بودند. وليد بن عقبه، برادر ناتني وي با فسق آشكارش و علي رغم مخالفت هاي همه انديشمندان، استاندار كوفه شد. عبداللَّه بن عامر كريز (استاندار بصره)، معاوية بن ابوسفيان (استاندار خودمختار شام)، يعلي بن منيه (استاندار يمن)، جرير بن عبداللَّه (استاندار همدان)، عبداللَّه بن سعد بن ابي سرح (استاندار مصر) و مروان حكم، داماد وي، مشاور و در حقيقت، وزير دربار وي، نمونه هايي از اين دست هستند. حاكميت حزب عثمانيه، از طريق استانداري معاويه در شام و سپس حاكميت وي بعد از داوري دومةالجندل، در زمان اميرالمؤمنين (ع) و به ويژه پس از مصالحه با امام حسن مجتبي (ع) تداوم يافت. پس از مصالحه ساباط وي اختياردار همه كشور بزرگ اسلامي شد و سيره اي به مراتب تأسف بارتر از سيره عثمان در پيش گرفت و دامنه هاي حكومت بني اميه را به حجاز، آن گاه عراق گسترش داد، به گونه اي كه همه مسؤوليت هاي سياسي، قضايي، اجتماعي، اقتصادي و ديني در اختيار بني اميه قرار گرفت و حاكميت اين قوم، به طور فراگير تثبيت شد. برخي از مسؤولان در زمان معاويه، عبارت بودند از: سعيد بن عثمان، استاندار كوفه در سال 56 و استاندار خراسان در سال 57، عبداللَّه بن ام الحكم، خواهرزاده معاويه، استاندار كوفه در سال 58، كه مردم وي را نپذيرفتند. آن گاه به مصر اعزام شد، كه مردم مصر نيز وي را نپذيرفتند. [2] وليد بن عتبة بن ابي سفيان، استاندار مدينه، كه در زمان يزيد نيز استاندار مدينه بود. مروان حكم، داماد عثمان و نيز سعيد بن العاص، استاندار مدينه. عبداللَّه بن عامر، پسردايي عثمان، استاندار بصره و سيستان. [3] عمرو عاص، وزير مشاور و استاندار مصر. عبداللَّه بن عمرو عاص، استاندار مصر. [4] زياد بن ابيه، سرسپرده و جلاد معاويه، استاندار بصره و سپس كوفه و نيز خراسان. چهار نفر از فرزندان همين زياد، يعني عبدالرحمن بن زياد، ربيع بن زياد، عباد بن زياد، و عبيداللَّه بن زياد، استانداران خراسان، سيستان، كوفه و خراسان. [5] عبيداللَّه بن خالد و نيز ضحاك بن قيس و نعمان بن بشير، استانداران كوفه. [6] مسلم بن مخلد، استاندار مصر و آفريقا. [7] بسر بن ارطاة، استاندار بصره. [8] .

ديگر مسؤولان قضايي و شؤون ديني كه شرح آن خواهد آمد نيز در اختيار همين طيف از بني اميه و يا هواداران سرسپرده آنان قرار داشت. حاكميت سياسي بني اميه، هِرَم محوري توانمندي اجتماعي آنان بود كه فرصت را در ديگر عرصه ها براي دست يابي به اهداف آنان فراهم ساخت. اين توانمندي سياسي، باعث پديدار شدن يك جريان بزرگ اجتماعي چالش گر، در برابر اهداف الهي عترت آل رسول (ص) پديدار ساخت. حزب عثمانيه با اين توانمندي، موفق به دست يازيدن به برخي اهداف خويش شد كه چنگ اندازي به اهرم هاي قدرت سياسي، راه را براي رسيدن به اهداف بزرگ آن هموار ساخت. حزب عثمانيه، كه پيشينه آن را در جاهليت مي توان جست وجو كرد و تداوم آن، حزب ابوسفيان است، همواره در آرزوي در آغوش گرفتن حكومت سياسي بود كه با انقلاب اسلامي رسول خدا (ص) از اختيار آنان خارج شده بود و ابوسفيان، خود به اين حقيقت اعتراف كرد. وي هنگام خلافت عثمان بر مزار حمزه سيدالشهدا حاضر شد و پاي خويش را بر مزار شريف او كوبيد و گفت: «حمزه! آن چيزي كه ما با شما در ستيز براي آن بوديم، اينك به چنگ ما افتاده است». [9] و نيز اين گونه رهنمون داد كه حكومت، همانند توپ بايد در دستان بني اميه دست به دست شود، بهشت و جهنمي در كار نيست: «تلقوها يا بني عبدشمس تَلقُفَ الكرةِ فواللَّه ما من جنةٍ و لا نارٍ» [10] .

در زمان خلافت عثمان، ابوسفيان هنگامي كه براي گفتن تبريك، بر وي وارد شد، گفت: «بعد از قوم تيم و عدي حكومت به دست تو افتاده است. آن را همانند توپ، در بين بني اميه گردش ده و محورهاي آن را بني اميه قرار ده، كه اين پادشاهي است: «أدرها كالكرة و اجعل اوتادها بني امية فانّما هو الملك». [11] .

اين در حالي بود كه همين ابوسفيان هنگامي كه ابوبكر خليفه شد، براي برانگيختن آشوب داخلي به امام علي (ع) پيشنهاد پشتيباني داد كه اگر مايل باشي، براي حمايت از تو مدينه را پر از سواره و پياده نظام خواهم كرد. امام علي (ع) كه از هدف شوم وي باخبر بود، پاسخ داد: «تو همواره در دشمني با اسلام بودي». [12] .

معاويه سردمدار ديگر حزب عثمانيه نيز آشكارا اعتراف كرد كه من براي نماز و روزه با مخالفان خود در ستيز نيستم، من براي به چنگ آوردن حكومت مي جنگم: «اني واللَّه ما قاتلتكم لتصلوا و لا تصوموا و لتحجّوا و لتزكوا انكم لتفعلون ذلك انّما قاتلتكم لِأتأمركم». [13] .

و اين گونه حاكميت حزب عثمانيه، از زمان عثمان آغاز شد و به استقرار حاكميت بني اميه انجاميد.


پاورقي

[1] انساب الاشراف، ج‏6، ص‏121 و 139.

[2] تاريخ طبري، ج‏4، ص‏521 و 523.

[3] همان، ص‏523، 511 و 414.

[4] همان، ص‏422 و 459.

[5] همان، ص‏505، 528، 529، 462 و 513.

[6] همان، ص‏517 و 521؛ انساب الاشراف، ج‏5، ص‏22.

[7] طبري، ج‏4، ص‏467.

[8] همان، ص‏411.

[9] شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابي‏الحديد، ج‏3، ص‏444.

[10] بحارالانوار، ج‏33، ص‏208؛ استيعاب، ج‏4، ص‏241.

[11] استيعاب، ج‏4، ص‏241.

[12] همان.

[13] شرح نهج‏البلاغه ابي‏الحديد، ذيل وصيت‏نامه امام حسن (ع)؛ مقاتل الطالبين، ص‏77.