بازگشت

تشكل همسو با اهل بيت


علي رغم ديدگاه هاي متفاوت به لحاظ اهتمام قرآن و رسول اللَّه (ص) به امر رهبري، موضوع رهبري در فرصت هاي مناسب، كه اوج آن را در گردهم آيي بزرگ ولايت غدير مي توان مشاهده كرد، مطرح بود. موضوع رهبري، كه سمت و سوي آن را رسول اللَّه (ص) به دستور وحي ترسيم كرد، يك جريان بزرگ اجتماعي را پديدار ساخت و طيف عظيمي از انديشه ها را به سوي خويش معطوف ساخت، به گونه اي كه پس از رحلت آن حضرت، انديشه هاي اين جريان، به سوي اهل بيت گسيل شد. همواره فراز و نشيب هاي سخت را پيمود و در برهه هاي مناسب، فرصت هايي براي شكوفايي به دست آورد. گرچه اين جريان، بلافاصله پس از رحلت پيامبر، در اثر فريب كاري دچار آسيب شد، اما هيچ گاه متوقف نشد و همواره صحابه بزرگ رسول اللَّه (ص) را به همراه داشت. بر اين اساس، آن چه در روايت نقل شده است كه پس از رسول اللَّه (ص) مردم مرتد شدند، مگر چند نفر (ارتد الناس بعد النّبي الا ثلاثة نفر، المقداد بن الاسود و ابوذر الغفاري و سلمان الفارسي.) [1] اگر به معناي ارتداد از رهبري و امامت باشد، قابل بررسي و نقد خواهد بود كه شرح آن در جاي خويش آمده است. [2] .

شواهد تاريخي، كه به برخي از آن ها اشاره خواهد شد، گواه صادقي است بر اين كه اين تشكل هم سو، مقاوم و سترگ، از اهداف اهل بيت حمايت كرده و يك قدرت بزرگ اجتماعي را شكل مي داده است كه در معادلات سياسي، نقش محوري ايفا مي كرده است. در غير اين صورت، هيچ گاه منطقي به نظر نمي رسد كه مخالفان، از جمله بني اميه، اين اندازه به مبارزه عليه اين جريان برخيزند و هر چه در توان دارند، به كار گيرند تا توانمندي و گسترش آن را مهار كنند. مركز ثقل اين تشكل را مدينةالرسول (ص) و سپس كوفه، عاصمه اميرالمؤمنين (ع) تشكيل مي داد كه با حمايت هاي گسترده خود، حكومت علوي را استقرار بخشيد و در كم تر از پنج سال، الگوي حكومت داري ديني را از خود به يادگار نهاد. امام (ع) با حمايت همين تشكل هم سو توانست فتنه هايي را، مانند فتنه ناكثين، قاسطين و مارقين، مهار كند. اين جريان، پس از شهادت امام علي (ع) به صورت گسترده، به سوي امام مجتبي (ع) روي آورد كه بيعت و پيمان آن با امام (ع) سردمدار بني اميه معاويه را به وحشت افكند و توان رويارويي با امام مجتبي (ع) را از آنان گرفت. در آغازين روز بيعت با امام حسن (ع) حدود پنجاه هزار نفر، در جبهه جنگ حاضر شدند. [3] .

معاويه در هراس از همين جريان، اعتراف كرد كه جنگ با اين جبهه، ممكن نيست؛ زيرا دست كم به تعداد نيروهاي خودشان از ما كشته خواهند گرفت. [4] .

هنگامي كه زياد بن عبيد (معروف به زياد بن سميه)، استاندار امام علي (ع) و امام حسن مجتبي (ع) در فارس، از سوي معاويه تطميع و تهديد شد، در پاسخ او نوشت: «فرزند هند جگرخوار و پناهگاه منافقان و سردمدار احزاب مخالف اسلام، مرا تهديد مي كند، در حالي كه من همراه جرياني هستم كه پسرعموي رسول اللَّه (ص) (عبداللَّه بن عباس) و حسن بن علي، سرداران آن هستند و نود هزار شمشير زن به همراه دارند.» [5] .

نيز هنگامي كه مغيره، استاندار كوفه، در حضور انبوه مردم، ضمن ايراد سخن، به عترت آل رسول (ص) توهين مي كند، حجر بن عدي، يار وفادار امام علي (ع) بر وي مي شورد و فرياد برمي آورد و جلسه را ترك مي كند كه به همراه وي بيش تر جمعيت حاضر، مجلس را ترك مي كنند. [6] .

زياد بن ابيه، استاندار ديگر كوفه، كه با ارعاب و سركوب بر كوفه حاكم شده بود، درباره اين جريان ابراز مي دارد كه بدن هاي شما با ما ولي انديشه هايتان با حجر و علي است (ابدانكم معي و اهوائكم مع حجر و علي). [7] .

هنگامي كه عده اي از ياران حضرت علي (ع) به همراه جارية بن قدامه، نزد معاويه مي روند، معاويه رو به جاريه كرده، مي گويد: «تو آتش را به سود علي مشتعل ساخته اي». جاريه در پاسخ وي مي گويد: «معاويه! نام و ياد علي را اين زمان واگذار، كه ما هيچ گاه به وي خيانت نكرده و هيچ گاه پيمان وفاداري خويش را با وي نخواهيم گسست». آن گاه پس از زبان درازي معاويه، ابن قدامه معاويه را تهديد كرده، مي گويد: «همان شمشيرهايي كه با آن ها در صفين از تو استقبال كرديم، اينك همراه ما است.» [8] .

حضور همين تشكل همراه اهل بيت بود كه حركت بزرگي را پس از شهادت امام مجتبي (ع) پديدار ساخت و نگاه هاي سراسر حجاز و عراق، به سوي امام حسين (ع) افكنده شد كه به تعبير تاريخ، عراق به حركت در آمد. (قد تحركت الشيعة بالعراق)، [9] .

همانان كه هزاران نامه براي امام حسين (ع) نگاشتند و از ايشان خواستند كه رهبري جامعه رابر عهده گيرد و همان هايي كه بيش از هيجده هزار نفرشان با نماينده امام (ع) مسلم بن عقيل بيعت كردند. [10] .

اين جريان بزرگ اجتماعي، تا آن اندازه شكوفا بود كه حتي مخالفان اهل بيت نيز به آن معترف بودند و با وجود فرزانگان اهل بيت، هيچ گونه موقعيتي براي خود نمي ديدند؛ چنان كه عبداللَّه بن زبير بر اين حقيقت واقف بود كه با وجود حسين بن علي (ع)، هيچ گونه اميدي براي بيعت مردم حجاز با او وجود ندارد (قد عرف ابن زبير انّ اهل الحجاز لا يبايعونه مادام الحسين في البلد). [11] .

هنگامي كه ابن مرجانه به دستور يزيد، آن فاجعه انساني را در كربلا پديد آورد، مجلس جشني بر پا كرد و اسراي اهل بيت را به كوفه آورد. در كوفه، در مجلس بزم، طبل پيروزي نواخت و با ايجاد رعب و وحشت، از فضايل نداشته بني اميه سخن راند و بر اهل بيت، جرأت جسارت پيدا كرد و گفت: «سپاس خدا را كه حق را آشكار و يزيد و حزبش را پيروزي عطا كرد و دشمن دروغ گو و پيروانش را از پاي در آورد!». در اين هنگام، عبداللَّه بن عفيف ازدي، از ياران اهل بيت، با همه رعب و وحشتي كه بر مجلس حاكم بود، از جاي برخاست و رو به ابن زياد گفت: «دروغ گو تو و پدرت و آن كسي است، كه تو را بر اين سمت گماشته است. فرزند مرجانه! فرزند رسول اللَّه را به قتل مي رساني، آن گاه بر منبر و جايگاه راست گويان قرار مي گيري و اين گونه سخن مي گويي؟». ابن زياد از سخن وي برآشفت و خواست وي را همان جا به شهادت برساند كه هفتصد نفر شمشير به دست حاضر، از ابن عفيف حمايت كرده و ابن زياد را از تصميمش پيشمان ساختند، گرچه ابن زياد به سربازان ويژه، دستور مي دهد كه شبانه با تزوير، وي را ربوده و در خارج شهر به شهادت برسانند. [12] .

اين ها نمونه هايي از ده ها گواه صادق بر گسترش و توانمندي اين جريان اجتماعي است كه از زمان رسول اللَّه (ص) شكل گرفت و همواره راه پرفراز و نشيب را پيمود. گرچه بايد اعتراف كرد كه در اثر سهل انگاري در برخي موارد و نيز فريب مخالفان، در برخي موارد ديگر، انسجام اين تشكل، آسيب هاي جدي ديد، اما هيچ گاه اين حركت، متوقف و يا به خاموشي نگراييد، بلكه همواره انديشه و رفتارش از خاستگاه وحي و عترت رسول اللَّه (ص) سويه مي گرفت و شمشيرهايش نيز همواره در دفاع از آرمان هاي اهل بيت به كار گرفته مي شد؛ زيرا شمشير هيچ گاه از آرمان جدا نمي شود. اين كه گاهي نقل مي شود كه انديشه ها از رفتار و شمشير جدا شده است، مانند اين كه از فرزدق نقل شده است كه در پاسخ امام حسين (ع) درباره اوضاع عراق گفت: «قلب هاي مردم با تو ولي شمشيرهايشان با بني اميه است» [13] سخني قابل نقد است؛ زيرا شمشير همواره در اختيار انديشه است و اگر بيش تر مردم عراق انديشه و قلبشان با اهل بيت است، شمشير و رفتار آنان نيز مدافعان انديشه و آرمان خواهد بود. بر اساس همين حقيقت، امام حسين (ع) دعوت مردم عراق را پذيرفت و به سوي آنان حركت كرد. و نمي توان گفت كه جامعه شناسي امثال فرزدق، از امام حسين (ع) بهتر بوده و حضرت شناخت درستي از جامعه اي كه نهضت خود را در آن آغاز كرد، نداشته است. البته اين سخن، بدان معنا نيست كه در عراق هيچ شمشيري عليه امام حسين (ع) نبود؛ زيرا شكل گيري يك جريان اجتماعي، كه حتي بخش بزرگي از جامعه را فرا گيرد، لزوماً به اين معنا نخواهد بود كه جريان مخالف با آن، در همان جامعه شكل نگيرد، بلكه در درون يك جامعه، همواره جريان هاي متضاد شكل مي گيرند. آن چه در عراق وجود داشت، به علت سابقه حكومت داري اميرالمؤمنين (ع) و شكوفا شدن انديشه هاي تابناك ايشان در عراق، به ويژه در كوفه، شكل گيري يك تشكل بزرگ اجتماعي همراه و ياور اهل بيت بود كه لايه هاي عميق آن، در عراق و حجاز و لايه هاي ديگر آن، در سرتاسر كشور اسلامي به چشم مي خورد. گرچه جريان هاي متضاد نيز وجود داشتند و در فرصت هايي كه فراهم مي شد، ابراز وجود مي كردند، ولي شمشيرهايي كه در عراق، به روي امام حسين (ع) كشيده شد، شمشيرهاي تشكل هم سو نبود، بلكه شمشيرهاي جريان هاي متضاد بود كه عبيداللَّه بن زياد با زور و تزوير، آنان را عليه امام حسين (ع) و اهل بيت ساماندهي كرد. سخنان فرزدق نيز مي تواند ناظر به همين جريان ها باشد، نه شيعيان و هواداران اهل بيت. البته شرح ماجراي سقوط كوفه، تحقيق بيش تري را مي طلبد كه در جاي خود انجام گرفته است. در هر صورت، جريان بزرگ تشكل هم سوي اهل بيت را نمي توان ناديده انگاشت، گرچه جريان هاي متضاد نيز وجود داشته باشند.


پاورقي

[1] اختصاص، ص‏6.

[2] امام علي (ع) و جمهوريت، ص‏106.

[3] انساب الاشراف، ج‏3، ص‏293؛ بحارالانوار، ج‏44، ص‏57.

[4] تاريخ طبري، ج‏4، ص‏409.

[5] همان، ص‏414.

[6] همان، ص‏479.

[7] همان، ص‏482.

[8] انساب الاشراف، ج‏5، ص‏68.

[9] ارشاد، ج‏2، ص‏32.

[10] همان، ص‏41.

[11] همان، ص‏36.

[12] همان، ص‏117.

[13] کامل ابن‏اثير، ج‏2، ص‏547.