بازگشت

مقدمه ي مترجم






رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس

گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت



(حافظ)

عاشوراي كربلا حماسه اي است مكرر، داستاني است كه هفت گنبد افلاك، همواره از آن پر صدا است. اين قصه از هر زبان كه برآيد بس شنيدني است... چه جانهاي شيدايي كه مشتاقانه درد نيوش صهباي نينوي شده، طنين عاشقانه ي آن در گوش دلشان نشسته است... حماسه ي طف در گذر زمان و بر جريده ي عالم آنچنان ثبت شده است كه خدشه اي بر آن وارد نمي شود، تو گو كه دستهاي آلود تلاش ناموفق خود را داشته باشند...

زماني كه ما را وقت خوش بود، هر ساله روز دهم محرم سعادت زيارت بارگاه ملايك پاسبان اباعبدالله (ع) دست داده، از آن بارگاه قدسي الهام گرفته، ره توشه ي زندگي خويش را فراهم آورده، از معنويتهاي آن بزرگوار بهره يافته، گوش جان را به «مقتل» آن امام همام مي سپرديم...

از آن هنگام آرزوي ترجمه ي اين اثر ارزشمند همواره در دل و پيش روي بود، اما زندگي كمتر اينچنين فرصتي را ارزاني مي داشت تا گردش دوران، گذارمان را به


صداي جمهوري اسلامي ايران افكنده، فرصت برگردان «مقتل» دست داده، اثر مزبور با نام «عاشورا سراپرده ي راز» ترجمه در قالب برنامه اي راديويي از سال 1359 تاكنون هر ساله در روز عاشورا از صداي جمهوري اسلامي ايران پخش گرديده است... باشد كه باقيات الصالحاتي براي مترجم گردد. آن زمان (1359) به جاي اشعار عربي كتاب، از سروده هاي عمان ساماني بهره گرفتم كه به اثر اعتبار ويژه اي بخشيد.

اكنون در بازنويسي آن از تجربه مزبور بهره گرفته، تلاش كرده ام اشعار عربي كتاب را به زبان پارسي برگردانم، البته به اعتبار فوق «كل ذي علم عليم» يا به زباني ديگر، دست بالاي دست بسيار است، ادعا ندارم آنچه را انجام داده ام بي عيب و نقص است؛ هرگز...

هنگامي كه اين نوشته در روزنامه وزين اطلاعات براي نخستين بار به زيور چاپ آراسته مي شد، آنچه ذهن مرا به خود مشغول مي داشت اين نكته بود كه چرا بايد واقعيت يك قيام شكوهمند چنان دستخوش سوز و گدازهاي عاشقانه محباني گردد كه به انگيزه بر گرفتن اشك بيشتري از دوستدارن خاندان عصمت و طهارت ساخته ها و پرداخته هاي ذهني خويش را به عنوان اصل مسلم اتفاق افتاده اي گرفته، آن را به جاي حوادث گرانبار عاشورا مطرح كنند؟! اين دلسوختگان به مصداق «حفظت شيئا و غابت عنك اشياء» گمان داشته و دارند كه قيام حسيني را اگر تنها از زاويه ي ديد سوز و گداز مطرح كنند خشنودي و رضاي آن امام همام را به دست آورده، اجر و پاداشي اخروي و دنيوي را براي خويش فراهم خواند كرد؛ ولي واقعيت امر جز اين است كه اين گروه پنداشته و مي پندارند؛ هر چند در ياد اين حادثه گرانبار،دلها لرزان و ديده ها بي اختيار گريان مي گردد.

اصلي در مسيحيت وجود دارد كه مبناني اعتقادي گروهي از پيروان دين مسيح (ع) را شكل داده، دستمايه زندگي و نحوه گذران معيشت مردمي از قوم او را قوام بخشيده است؛ اصل مزبور اين اعتقاد را رواج داده است كه مسيح (ع) اين شبان رمه ي ناس از آن روي بر صليب رفتن را به جان خريد تا گناه پيروان خود را با خون برآمده از دست و پاي و پيشاني، كه هنگام به دار آويخته شدنش از آن مواضع


فوران زد پاك كرده، موجبات آمرزش آنان را فراهم آورد؛ كه البته بر اساس نص صريح قرآن كريم، مصلوب شدن حضرت صحيح نبوده، برخلاف معتقدات ما مسلمانان مي باشد. آيا اعتقاد ساري موجود، قائل به اصل گناه شويي و گنه سوزي حسين (ع) به شرط فروريختن قطره اشكي بر او، بر آمده از چنين اعتقاد رواج داده شده توسط كليساي مسيحيت نمي تواند باشد؟!! در آميختن فرهنگ هاي گوناگون بشري پاسخ چنين پرسشي را مثبت مي نمايد. نگاهي به گذشته و تاريخ شرق و غرب عالم انتقال چنين اصلي را از باختر به خاور جهان، ممكن الحصول نشان مي دهد.

همچون اصل مزبور بسياري از پديده هايي كه به عنوان عزاداري اباعبدالله الحسين (ع) در حال حاضر در جوامع اسلامي و اجتماعات شيعه از قبيل قمه و زنجيرزني و ديگر خود آزاريهايي از اين دست؛ مطرح و جاري مي باشد، آيا نمي تواند از بخشي از اروپا راه ديار مسلمانان را پيموده باشد!! اين موضوع مي تواند دستمايه تحقيق پژوهشگران علاقمند به اصالت به قيام حسيني قرار گيرد.

هر چندن چنين به نظر مي رسد كه شور و حماسه برخاسته از زنده نگهداشتن ياد سالار شهيدان در مراسم عزاداري آن بزرگ تجلي مي يابد و چنين ادعا مي گردد كه نام حضرتش اين گونه زنده نگاه داشته مي شود، ولي آيا حسين (ع) به اين دليل قيام كرد كه تنها نامش زنده مانده، راه او به دست فراموشي سپرده شود؟ اگر چنين بپنداريم، نه تنها در حق آن بزرگ جفايي عظيم را روا داشته، كه فلسفه چنين رستاخيزي را نيز بدرستي در نيافته ايم. هر آينه در گفته هاي امامان و پيشوايان دين، بر اصل زنده نگاهداشتن نام و ياد اباعبدالله (ع) تأكيد بسيار شده؛ اين مهم از آن روي صورت پذيرفته كه راه امام و سير و سلوك وي هميشه زنده نگاه داشته شود و مردم دريابند كه «كل شهر محرم و كل ارض كربلا و كل يوم عاشوراء» از آن روي مطرح مي گردد كه راه آن امام همام، هموار زنده مانده، جامعه مسلمانان دريابد هر كجاي ستمي روا داشته مي شود بايد قيامي صورت گرفته، عاشوراي حسين سرمشق آن نهضت قرار گيرد؛ بنابراين ضرورت


چنين حكم مي كند كه فلسفه اين قيام بزرگ را از سخنان حضرت استقرا كرده، با بررسي فرموده هاي آن بزرگ و فرمايش هاي پيامبر (ص)، سره از ناسره و درست از نادرست را بازشناخت و بازشناساند.

نگاهي گذرا به تاريخ بعد از عاشورا و قيامهاي مكرري كه به خونخواهي شهيدان نينوي براي احقاق حق و تصحيح حركت اجتماع، كه در طول سالهاي واگذاري كار امت به شوراي سقيقه به بيراهه كشيده شده بود، صورت پذيرفت، اين نكته را به اثبات رساند كه اديم زمين عاشورا به سرزمين فرو افتاده ميان فرات و نينوي محدود نبوده، زمان آنهم تنها در محرم سال شصت و يك هجري خلاصه نمي گردد. چنين گشته است كه عاشورا همواره زنده نگاه داشته شده و مي شود.

هزار فاميلي كه در طول سالهاي خلافت زمامداران پس از پيامبر مدت بيست و پنجسال ريشه در ساختارهاي سياسي سرزمين مسلمانان دوانده بودند، با بازگشت حق به موضع درست آن و امامت ولي خدا و وصي بر حق پيامبرش و بروز جنگ هاي پيوسته اي كه براي سركوب ناكثان و مارقان و قاسطان صورت پذيرفته، تنها به دليل سربرتافتن حضرت از سيره شيخين روي داده، به علت سستي همرهان سست عناصري كه هر يك به تمنايي گرد حضرتش فراهم آمده بودند، نيز نتوانست جرثومه هاي فساد را ريشه كن كند، هر چند امامت علي (ع) دلهايي را كه فطرت خداوند آنها هنوز دستخوش خواسته هاي اهريمني نگرديده بود، بيدار كرد ولي شرايط زمانه چنان وضعي را به وجود آورد كه فرزندان ابوسفيان اين فرصت را يافتند كه زمام راهبري جامعه مسلمانان را به دست گرفته، به وصيت نياي خود عمل كرده، آن را بدان گونه كه كودكان توپي را به بازي مي گيرند، ميان خويش به گردش درآورند و اصل حكومت ارثي را كه با روح و جان تعليمات ديني نمي خواند، متداول و معمول گردانند.

اگر مي بينيم علي (ع) مردم زمانه خود را مخاطب ساخته، آنان را شبيه مرد مي خواند به اين دليل است كه مدعيان همراهي وي، به بهانه سرما و گرما از جهاد در راه حق سر بر مي تافته، نگاهشان سوي مردم تازه مسلمان شامات بوده كه با


اسلام توسط عمال خلفا آشنا شده، به دست معاويه دست نشانده آنان، دين را دريافته بودند و همواره از بذل و بخشش هاي بي حساب وي كه به منظور تثبيت قدرت صورت مي گرفته است بهره مند شده، خويشتن را از چنين ثروتهاي بي حساب محروم ديده، انتظار آن داشتند امام آنان نيز چنين رفتاري داشته باشد؛ شگفتا علي و تصرف ناروا در بيت المال مسلمانان، آنهم براي حكومت چند روزه اي كه از ديدگاه حضرتش كم بهاتر از آب دهان چهارپايي باشد!! اين همرهان، همان كساني هستند كه ليلة الهريره ها را به وجود آورده، پشت به اردوي حزب خدا كرده، از ياري امام خود دست برداشته به طمع مال و منال دنيا حق را تنها گذاشته، رو سوي شام آورده بودند.

گردونه گشت و سلسله جنبان خلفاي اموي چون مرگ خويش را نزديك ديد، بر آن شد تا برخلاف پيمان صلح منعقد گشته با سبط نخست پيامبر از سران امت براي فرزندي كه نه تنها بهره اي از دين كه بويي از انسانيت و رادي نيز نبرده بود؛ بيعت گرفته، او را بر جامعه مسلمانان مسلط سازد. آنچه معاويه را در اين زمينه ياري مي داد، نخست ناآگاهي نو مسلمانان شام از واقعيت و حقيقت دين و دو ديگر نيرنگهاي عمر وعاص براي حقيقت جلوه دادن نيرنگها و دروغپردازيهاي بني اميه بود كه استظهار مدعي خلافت به آنها وي را جرأت اقدامي از اين دست را مي بخشيد. چنين شد كه ارزشهاي دين از يادها رفته، حقيقت، كفن جامه از پوستين وارونه اي پوشيد كه از روز دوشنبه سرپوشيده بني ساعده برتنش كرده بودند، آنگاه آرام در گور تحريفهاي شگفت آور بر آمده از دل و جان ابوهريره ها و شريحها، آرميد. ديگر اكنون حركتي مي بايست تا حق به موضع خود بازگردد.

بر آن نيستيم تاريخ را باز گفته، اشاره به نكاتي كنيم كه بر هيچ نفس سليمي پوشيده نيست، بلكه مي خواهيم واژگاني را مرور كنيم كه زندگي ساز بوده، شريعت حقه اي را باز مي نماياند؛ ولي پيش از آن مي خواهيم اشارتي داشته باشيم به كتاب خدا كه دستور زندگي است.

بي شك مصداق آيات آخر سوره مباركه فجر، تنها يك تن مي توانند باشد كه هنگام ديده پوشيدن از اين جهان، آنچه بر زبانش مي رفت نشان از تسليم محض به


خواسته ي پرودگار داشت. وي در آن لحظه هاي واپسين مي فرمود، اين گرانباري از آن روي بر من آسان گشته كه خداوند ناظرش بوده، از آن آگاه است [1] ؛ هم از اين روست كه شهيدان راه حق بي حساب به جنان راه مي يابند. «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي». و باز مي بينيم پروردگار بزرگ هنگام سخن گفتن از ابراهيم در سوره مباركه صافات اشاره به ذبح عظيم كرده، از اندوه آن پيامبر بزرگ هنگام ديدن ستاره حسين (ع) ياد مي نمايد [2] .

اكنون بايد ديد چنين روح بزرگي، هنگام مواجه شدن با تحريفاتي كه دستهاي آلوده بني اميه آن را در دين رواج داده، چگونه برخوردي با محيط پيرامون خود داشته چه سان سخن گفته، خواسته و هدف بزرگش چه بوده، چگونه مي توانسته پيرايه هاي بسته شده بر اين قيام الهي را بزدايد؟!

نخستين كلماتي كه امام پيش از عزيمت از مدينة الرسول و رهسپاري به مكه ي مكرمه از خويشتن به عنوان يك بازمان به جاي مي گذارد، نشان از اصلاح طلبي وي داشته، بيانگر حركت اصلاحي امام در امتي مي باشد كه سالها به بيراهه كشيده شده، گرفتار گمراهان آل سفيان و دورافتاده از شاهراه هدايت دين بوده است. امام طي وصيت نامه اي كه آن را به برادر خويش محمد حنفيه سپرده است، هدف والاي خويش را بروشني باز نموده، مي فرمايد: قيام و حركت وي از سر هوي و هوس نبوده خواستشان از چنين تحركي ايجاد تغييراتي مثبت در پديده دين و ساختار زندگي مردمي است كه مسلمان خوانده مي شوند [3] .

مي بينيم امام اصل حركت خويش را بر فرمان به نيكي و بازداشتن از بدي


استوار كرده است كه البته در زمانه پرآشوب وي تحقيق چنين اصلي تنها با يك قيام و نهضت فراگير امكان پذير مي نمود، زيرا تباهي و فساد دستگاه حكومت امويان چنان همه گير گشته بود كه اجراي چنين هدفي را در سطوح فردي و گروهي بي حاصل مي كرد؛ به همين دليل آن كس كه پيامبر قوام دين خدا را به وجود وي منحصر ساخته بود [4] ، براي پياده كردن يكي از اصول زندگي ساز دين، به منظور تحقق اين اصل به گونه اي كه همه زمانها و مكانهاي حال و آينده آن را دريابند، به قيام و نهضت خدايي خويش روي آورده، ندايي را در اين گنبد دوار درافكند كه جهان تا هنگام بر پا بودنش از طنين آن پر صدا باشد. به زباني ديگر، ديگر آن زمان سپري گشته بود كه امام بتواند با امر به معروف و نهي از منكر، آحادي از مردم و گروههايي ازمسلمانان، جامعه را به شاهراه هدايت رهنمون شود، هر چند كه از چنين وظيفه اي نيز خويشتن را بركنار نگاه نداشته بود؛ اما اين زمان، عالمي ديگر مي بايست و آدمياني دگر... چنين خواسته اي هيچگاه نمي توانست در محيط محدود مدينة الرسول كه بيشتر مردم آن عافيت طلب گشته، در خوابي خوش فرو رفته بودند، تحقيق يابد؛ گذشته از آن وجود حكومت سرنيزه يزديان نيز مزيد بر علت بود، گو اينكه امام (ع) باكي از كشته شدن نداشت، اما تن سپردن به چنين مرگي، هدفهاي والاي او را تحقق نمي بخشيد؛ در مكه نيز از آن روي كه حرم امن الهي بود، وقوع چنين حادثه اي نقض غرض به شمار مي آمد و دشمن با تبليغات سوء خود بهره برداريهاي خود را مي كرد. بنابراين چنين امر سترگي سرزميني را مي طلبيد كه در آن همه كفر در برابر همه ايمان قرار گيرد و چه اندك بودند ياوران دين در آن پهندشت، اما به رغم قلت عدد، ايمان آنان بدرستي راهي كه پيموده و مي پيمودند به استواري همه ي كوههاي جهان بود. بي شك اگر در اين دشت راه بر امام نمي گرفتند، كاروان توحيديان براي اعتلاي كلمه ي حق و گستردن پيام راستين پيامبر تا كوفه، اين ميعادگاه امام و دومين پايگاه حكومت اسلام، رهسپار مي گرديد. اما اكنون كه


امام بناچار در اين دشت غم زده سراپرده برافراشته است، لحظه اي از پند و اندرز دادن به آن قوم فروگذار نكرده و هدف بلند خويش را از ياد نمي برد.

و اما آن دشت و وقايعي كه بر هيچكس پوشيده نيست... از هنگام ورود خاندان نبوت به سرزمين نينوي در دوم محرم سال شصت و يك هجري تا هفتم محرم و هنگام محروميت حسين و همراهانش از درياي جوشان فرات و از آن زمان تا لحظه ي شهادت سلحشوران خداجوي كربلا، راه درازي نبوده، طي كردن چنين مسيري براي بزرگمرداني كه به خواستي خدايي در چنين مكاني فرود آمده، هدفي بس والا و پرارج داشتند، نمي توانست سخت و طاقت فرسا باشد، هر چند كه تشنگي را كمتر كسي مي تواند تحمل كند؛ آنچه در اين مدت زمان اندك مطرح مي گردد، جهاني را در خود نهفته دارد كه چنان بي انتها و پايان ناپذير مي نمايد كه خرد و انديشه در آن فرو مي ماند.

در پاره اي از روايات چنين آمده است كه امام علي (ع) هنگام چيره گشتن تشنگي بر ياران و خاندانش به دم شمشير بر زمين كنار خيمه گاه گودالي حفر كرده، آب از آن گرفته ياران و خاندان خويش را سيراب ساخت. داستان انگشتري نيز حكايت ديگري است از اين دست... آنچه در اين ميان قابل تعمق مي باشد، رفتار دشمناني است كه به خونخواهي بدر آمده، نيك به ياد داشتند كه در آن هنگام نياي بزرگ امامي كه به مصاف وي روي آورده بودند در آن روز پدرانشان را از زلالي كه مهر دخت وي بود محروم نساخت؛ آيا نه اين است كه درياهاي جوشان فضيلت در ركاب اين خاندان شكل گرفته و مي گيرد، اما كو آن دلي كه معنايي از اين دست را دريابد؟!! با چنين برداشتي آيا مي توان اين پديده را چنان گسترش داد كه هدف غايي و نهايي قيامي مقدس را تحت الشعاع قرار دهد؟!

سرباز دين بودن، قرباني آئين شدن، فدايي هدف گشتن، آيا مي تواند با مويه هاي جانسوزي كه به بهانه بزرگداشت يك ياد صورت مي پذيرد، هماهنگ و همگون باشد؟ وقت آن است كه به اين حادثه سترگ نگاهي ديگر داشته باشيم كه اين مقام جايگاه قيل و قال نبوده، وصف حالي را مي طلبد بس واقع گرا و


حقيقت بين.

فراسوي راه رستگاري چراغي نهاده اند و براي رهايي امت سفينه اي ساخته اند؛ نيك مي دانيم كه كشتيبان چنين سفينه اي كس جز حسين (ع) نيست، نورافروز راه رستگاري هم كسي جز او نمي باشد [5] مشتاقان ساحت حضرتش همواره رو سوي اين سفينه داشته و دارند و تلاششان آنكه دمي در پناه چنين مأمني بيارامند، اما هر يك از ما شيفتگان كه تنها به اميد عافيتي در اين كشتي نجات گرد آمده ايم، آيا در پيمودن راه زندگي و گذر از جهاني كه ناپايدار است و گذرا، از اين چراغ هدايت بهره خويش را برگرفته ايم؟!! آيا در پي آن بوده ايم كه تلاشي هر چند كوچك، براي برپايي مدينه ي فاضله ي مورد نظر حضرت داشته باشيم؟! يا به مصداق «دو ماه مي خور و چهل سال مي پرستي كن» تنها ده روز از سال را به ياد حضرت سپري كرده، باقي ايام راه و نام وي را به بوته فراموشي مي سپاريم؟!!

همه پيشوايان و ائمه اطهار (ع) هر يك به تنهايي خود، سفينه ي نجات بشريت شمرده مي شوند، اما سفينه ي حسين (ع) بزرگتر وپرشتابتر است؛ [6] .خوشا حال و روز آن كس كه بر اين كشتي پيوسته جاي داشته وجود مبارك امام، چراغ راه زندگي وي باشد.

و سخن آخر اينكه عنوان كتاب هنگام چاپ نخست آن «رندان تشنه لب» بود كه به زعم نارسايي عبارت كشته ي اشك كه به تعبيري ترجمه ناقصي از «قتيل العبرات» بود، انتخاب گرديد ولي با راهنمايي عزيزان علاقمند به قيام مقدس حسين (ع) و آگاهي از اين گفته امام كه هيچ شنونده بيداردلي وجود ندارد كه مصيبت ما را باز شنيده، گريه امان او را نگرفته باشد؛ [7] بهتر آن ديدم كه همان عنوان «كشته ي اشك» را براي اين نوشته انتخاب كنم، باشد كه حقي از نويسنده آن نيز ضايع


نگردد. باري ديگر از همه سروراني كه به نحوي مشوق اين كمترين سر سپرده خاندان رسالت بوده و هستند، از صميم دل سپاسگذاري كرده بويژه شكرگزار مراحم سرور ارجمند حضرت حجة السلام و المسلمين جناب آقاي دعايي بوده، توفيق روز افزون آن بزرگوار را از درگاه ايزد منان خواستارم.

تهران

عبدالهادي بروجردي

23 / 3 / 74



پاورقي

[1] اشار به فرمايش اباعبدالله (ع) در گودال قتلگاه و در آخرين لحظه‏هاي حيات که: «هون علي انه بعين الله.

[2] فنظر نظرة من النجوم - فقال اني سقيم.

[3] اني لم اخرج اسرا و لابطرا و لامفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي محمد (ص) اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنکر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابيطالب (ع) فمن قبلني بقبول الحق فالله اولي بالحق و من رد علي هذا اصبر حتي يقضي الله بيني بين القوم بالحق و هو خير الحاکمين.

[4] اشاره به بخش دوم فرمايش مشهور پيامبر (ص) درباره‏ي امام علي (ع) که: حسين مني و انا من حسين.

[5] اشاره به روايت مأثور: «ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاة.

[6] اشاره به فرموده امام صادق (ع): کلنا سفن النجاة و لکن سفينة الحسين اوسع، و کلنا سفن النجاة و لکن سفينة الحسين اسرع.

[7] اشاره به فرمايش امام حسين (ع): ما من احد سمع بحديثي الا و خنفته العبرة.