بازگشت

لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب (يوسف: 111)


همانا در داستان هاي آنان براي خردمندان عبرتي است.

پيش از آنكه رويدادهاي پس از مرگ معاويه را بررسي كنيم بايد ببينيم خلاصه ي آنچه در فصل هاي گذشته خوانديم چيست. از آنچه در آن چند فصل نوشته شده به اين نتيجه مي رسيم:

1. اكثريت قريب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزيره ي عربستان زندگي مي كرد ، در پايان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش يافته و در آغاز حكومت معاويه وارد اجتماع شده بودند.

2. پنجاه ساله هاي اين نسل پيغمبر را نديده بودند و شصت ساله ها هنگام مرگ وي ده ساله بوده اند. از آنان كه پيغمبر را ديده و صحبت او را دريافته بودند، چند تني باقي بود كه در كوفه ، مدينه ، مكه و يا دمشق به سر مي بردند. مردماني هفتاد ساله يا هفتاد و اند ساله كه ترجيح مي دادند، پيش از آنكه بفكر پرداختن به كارهاي زندگي باشند آماده ي بستن بار سفر آخرت و پذيرائي مرگ باشند.

3. اكثريت مردم، به خصوص طبقه ي جوان كه چرخ فعاليت اجتماع


را به حركت درمي آورد يعني آنان كه سال عمرشان بين بيست و پنج تا سي و پنج بود آنچه از نظام اسلامي پيش چشم داشتند و در آن بسر مي بردند ، حكومتي بود كه مغيرة ابن شعبه ، سعد ابن عاص، وليد ، عمرو ابن سعيد و ديگر اشراف زاده هاي قريش اداره مي كردند، مردماني فاسق، ستمكار، مال اندوز، تجمل دوست و از همه بدتر نژاد پرست. اين نسل تا خود و محيط خود را شناخته بود، حاكمان بي رحمي بر خود مي ديد كه هر مخالفي را مي كشت و يا به زندان مي افكند . اعتراض كننده را گرفتن، تبعيد كردن ، به زندان افكندن و كشتن براي آنان كاري پيش پا افتاده و سيرتي رايج بود كه نظام جاري مملكت بر آن صحه مي گذاشت.

4. آن دسته از مسلمانان كه سختگيري عصر عمر را ديده و از بيم بازخواست او مجبور بودند ظاهر كار را حفظ كنند، با برخورداري مالي كه در دوره بعد نصيب آنان شد، براي خود زندگي آسوده اي آماده كرده بودند، تا در روزگار پيري و ناتواني از آن بهره مند شوند، و چون نمي خواستند آسايش خود را به هم بزنند هر حادثه اي كه پيش مي آمد- براي آن تأويلي و يا محملي درست مي كردند تا از سرزنش وجدان در امان باشند. به خود مي گفتند بايد با جماعت مسلمان بود. نبايد تفرقه افكند. نبايد با زمامداري كه حفظ بيضه ي اسلام را به عهده دارد درافتاد.

5. آشنائي مردم اين سرزمين با طرز تفكر همسايگان و راه يافتن بحثهاي فلسفي در حلقه هاي مسجدها راه را براي گريز اين دسته از مسؤوليت هاي ديني فراخ تر مي كرد. چنانكه در دوره ي دوم حكومت اموي در نتيجه ي يافتن گريزگاه هاي كلامي بود كه دسته اي به نام «مرجئه» پديد شد و تا آنجا پيش رفت كه براي مرتكبان گناه هاي بزرگ نيز مأمني يافت.

6. هر اندازه مسلمانان از عصر پيغمبر دور مي شدند، خويها و


خصلتهاي مسلماني را بيشتر فراموش مي كردند و سيرتهاي عصر جاهلي به تدريج بين آنان زنده مي شد: برتري فروشي نژادي ،گذشته ي خود را فراياد رقيبان خود آوردن ، روي در روي ايستادن تيره ها و قبيله ها به خاطر تعصب هاي نژادي و كينه كشي از يكديگر.

7. آنچه آن را روح شريعت اسلامي مي خوانيم - پرهيزگاري و عدالت - در اجتماع ديده نمي شد. از احكام اجتماعي دين تنها جمعه و جماعت، رونقي - آن هم به صورت تشريفاتي - داشت. گاهي همين صورت تشريفاتي هم به بدعت و بلكه فسق مي گراييد. وليد برادر مادري عثمان كه از جانب وي حاكم كوفه بود بامداد مست به مسجد رفت و نماز صبح را سه ركعت خواند، سپس به مردم گفت اگر مي خواهيد ركعتي چند اضافه كنم . [1] .

دكتر طه حسين در كتاب خود [2] كوشيده است كه اين واقعه را داستاني بي اساس جلوه دهد، حتي شعرهائي را كه به حطيئة نسبت داده اند:

روزي كه حطيئة پروردگار خود را ملاقات كند

گواهي خواهد داد كه وليد به عذر آوردن سزاوار است [3] .



چه او مي خواست به مردم خيري برساند!

و اگر مي پذيرفتند بين شفع و وتر جمع مي كردي [4] .



آنان زمام ترا نگاه داشتند

و اگر ترا رها كرده بودند پيوسته مي تاختي [5] .



از آن ديگري دانسته، بدان دليل كه: « اگر وليد نماز را


افزوده بود، مسلمانان كه اصحاب پيغمبر و قراء و صلحا در ميان آنان بودند، متابعت وي را نمي كردند... » اين دليل بسيار ضعيف مي نمايد. چه اولا صلحا و قراء كوفه، از آغاز ظهور بدعت خود را كنار كشيده بودند، ثانيا، بر سر همين كار بود كه عثمان بر او حد جاري كرد. به هر حال اين حادثه در پايان خلافت عثمان است. و چون يك ربع قرن سقوط را بر آن بيفزاييم، خواهيم دانست كه در پايان پنجاه سال اجتماع مسلمانان چه حالتي داشته است.

8. در دوره ي پيغمبر و ابوبكر و عمر و عثمان ، ميدان جنگ در قلمرو كافران و در سرزمينهاي غير عربي بود و عرب علاوه بر آنكه با غير عرب مي جنگيد ، با كافران پيكار مي كرد، اما چنانكه نوشتيم در جنگهاي جمل ، صفين و نهروان مسلمانان روي در روي ايستادند و يكديگر را كشتند در نتيجه از نظر عده اي كه ايماني ضعيف داشتند، جهاد اسلامي رنگ جنگهاي «ايام عرب» را بخود گرفت و خونخواهي جاهلي كه محمد (ص) در حجة الوداع آن را زير پا گذاشت، از نو زنده گشت.

9. از سرزمينهاي اسلامي ، شام دربست طرفدار خاندان اميه بود، مكه و مدينه نسبت به قيام حسين (ع) عكس العمل قابل توجهي از خود نشان نداد. تنها عراق آن هم كوفه بود كه برپا خاست.

10. هر چند گروهي از مردم عراق به خاطر عرق ديني و حميت اسلامي طالب برگشت حكومت عادلانه و تجديد سنت عصر پيغمبر بودند، اما سران قبيله ها و اشراف كه سررشته ي كارها به دست آنان بود، تا اين درجه حسن نيت نداشتند. چنانكه بارها گفتيم آنها مي خواتسند عراق پيروز شود تا كينه ي خود را از شام بگيرند. اما حساب آن را نكرده بودند ، كه شام برابر چنين جسارت و جرأتي چه عكس العملي نشان


مي دهد . همين كه ديدند، شام با فرستادن پسر زياد، مراقب اوضاع عراق است، جهت خود را تغيير دادند و اطاعت يزيد را بر اطاعت پسر پيغمبر مقدم شمردند.



پاورقي

[1] عقد الفريد، ص 55، ج 5.

[2] انقلاب بزرگ، ص 100.

[3]



شهدا لحطيئة يوم يلقي ربه

ان الوليد احق بالعذر.

[4]



ليزيدهم خيرا و لو قبلوا

لجمعت بين الشفع و الوتر.

[5]



مسکوا عنانک اذ جريت و لو

ترکوا عنانک لم تزل تجري.