بازگشت

الذين ظغوا في البلاد فاكثروا فيها الفساد (الفجر: 11 و 12)


آنان كه در شهرها طغيان ورزيدند و در آن تباهي بسيار كردند.

اگر كسي بخواهد تنها با تتبع درسي سال تاريخ اسلام، حادثه ي سال شصت و يكم هجري را تحليل كند، ممكن است به چنين نتيجه اي برسد:

از نيمه ي دوم خلافت عثمان تا پايان دوران حكومت معاويه بتدريج، اصول و يا بعضي از اصول رژيم حكومت اسلامي دگرگون شد و به اصطلاح مسلمانان بدعت ها در دين پديد گشت. در حكومت معاويه اين دگرگوني به نقطه ي اوج رسيد، از آن جمله عدالت كه ركن اصلي اين دين است ، تقريبا، منسوخ گرديد. قتل ها، تبعيدها، مصادره ي اموال بدون مجوز شرعي يا به استناد مجوزهاي قابل انتقاد، شكنجه و آزار بخاطر گرويدن به مذهبي خاص، يا داشتن طرز تفكري مخصوص ، رواج يافت. ظهور اين بدعتها سبب پديد آمدن و رشد سريع مردم ناراضي شد و جامعه ي عربستان آن روز را مهياي شورش ساخت. اما در سراسر زندگاني معاويه مانعي بزرگ مجال نمي داد ناخشنودان، با وي يا با عاملان وي


درافتند . اين مانع، قدرت مركزي شام در سايه ي زيركي و كارداني زمامدار از يك سو و هوشياري و شدت عمل حاكمان و مأموران آشكار و مخفي آنان از سوي ديگر بود. تسلط دستگاه بر اوضاع، هر اجتماع مخالفي را درهم مي ريخت و هر توطئه را در كوتاهترين مدت سركوبي مي كرد.

مرگ معاويه و زمامداري يزيد دريچه اي به روي مردم ناراضي گشود. آنان فرصتي يافتند تا گرد هم آيند و يزيد را كه گذشته از نداشتن شرايط اخلاقي لازم براي عهده داري خلافت ، برخلاف رژيم معمول اسلامي عهده دار حكومت شده بود براندازند، و خلافت را به مسير نخستين خود ، انتخاب پيشوا از راه اجماع امت - مراجعه به آراء عمومي - برگردانند و چندان كه بتوانند بدعتها را نسخ كنند.

بظاهر هدف مخالفان و ناخشنودان اين بود . اما از سوي ديگر، حكومت تازه ي دمشق كه بر پايه ي قدرت موروثي- و برخلاف سيرت مسلماني- بنا گرديد، مي خواست تا هر چه زودتر اساس سلطنت نوبنياد را محكم كند. طبيعي است كه در چنين موقعيت، نخستين اقدام او مطيع ساختن ايالتهاي اسلامي- حجاز و عراق - تابع دمشق و بيعت گرفتن از نامزدهاي احتمالي خلافت در اين ايالتها و تسليم كردن آنان بود.

حجاز از اهميت معنوي خاص برخوردار بود. و مردم آن در ديده ي مسلمانان ارجي مخصوص داشتند. اسلام در شهر مكه آشكار شد . قبله ي مسلمانان و زيارتگاه هر ساله ي ايشان در اين شهر قرار داشت. مدينه مقر پيغمبر و خلفاي او بود. سي و پنج سال كارهاي حوزه ي اسلامي در اين شهر حل و فصل مي شد. قبر پيغمبر و مسجد او كه مسلمانان بدان ارج فراوان مي نهادند در اين شهر بود.

مسلم است كه سياست پيشگان دمشق موقعيت اين شهرها را به خوبي مي دانستند، اما اطمينان داشتند از جانب مكه خطري متوجه آنان نيست .


زيرا گروهي بزرگ از خويشاوندان حكومت جديد (بني اميه) در آن شهر بسر مي بردند. اين قبيله با ديگر قبيله ها پيوند خويشاوندي و يا زناشويي داشت و رعايت سنتهاي قبيله اي مانع مي شد بيگانه را بر خويش ترجيح دهند.

از سوي مردم مدينه نيز چندان نگران نبودند، زيرا از سالها پيش مهاجراني از تيره ي ابوسفيان و نياي او و دوستداران آنان بدين شهر آمده بودند. آنان هيچگاه طرف بني اميه را به خاطر بني هاشم يا ديگر تيره ها رها نمي كردند. كارشكني امويان پس از قتل عمر در راه خلافت علي (ع)- به هنگام تشكيل شوراي شش نفري و- انتخاب عثمان نمونه اي از قدرت اين دسته در اين شهر است.

تنها ايالتي كه حكومت تازه از آن نگراني داشت عراق و از تنها نامزد خلافت كه مي ترسيد حسين بن علي (ع) بود. در عراق از سالها پيش كفه ي تيره ي اموي وزني نداشت، بلكه چنانكه در فصلهاي آينده خواهيم ديد توازن مضري و يماني [1] كه بيشتر درگيري هاي عرب پيش از اسلام و پس از اسلام معلول اين عدم توازن است بهم خورده بود، بدين جهت عراق ديده به بني هاشم دوخته و از بني اميه ناخشنود بود.

آشوب سالهاي آخر خلافت عثمان كه به كشته شدن او منتهي گشت، روياروي ايستادن دو شهر بصره و كوفه در خلافت علي (ع)، جنگي كه معاويه پدر يزيد را تا آستانه ي سقوط راند، جدا شدن تيره ي بزرگي از مسلمانان پارسا از امت اسلام و درگيري و كشتار آنان، همه در اين منطقه پي ريزي گرديد. يزيد سخن پدر را به خاطر داشت كه: «اگر عراقيان هر روز از تو بخواهند حاكمي را عزل و حاكمي را نصب كني


بپذير، زيرا عوض كردن حاكم آسان تر است تا روياروي ايستادن با صدهزار شمشير» . [2] .

هنگامي كه يزيد به پادشاهي نشست سه تن از فرزندان صحابه در مدينه بسر مي بردند . اين سه تن در ديده ي مردم بزرگ بودند و جامعه ي اسلامي به آنان ارج مي نهاد: حسين ابن علي ، عبدالله پسر زبير و عبدالله پسر عمر، مسلم بود كه پسر زبير و پسر عمر آن شايستگي را كه حسين مي داشت نداشتند. پدر حسين سابق در اسلام، داماد پيغمبر و شوهر دختر او، سالها در عراق خلافت كرده بود. رفتار حسين با مردمان در عهد معاويه، بزرگواري و بزرگ منشي وي، آزادگي و آزاد مردي او، عراقيان را شيفته اش ساخته بود. اگر عراقيان او را به سوي خود مي خواندند، و اگر او بپا مي خاست ، دمشق با فاجعه اي بزرگ روبرو مي شد. يزيد و پيرامونيان او بخوبي مي دانستند بايد به هر صورت كه ممكن است حسين را زير فرمان آورند و يا كار او را بسازند، تا بار ديگر عراقي سر جايش بنشيند، و جنگي نظير آنچه در صحراي صفين روي داد، تجديد نگردد.

آن نامه ي تند كه يزيد در نخستين روزهاي خلافت براي حاكم مدينه نوشت [3] نتيجه ي همين احساس خطر بود. اگر يزيد بي آنكه آشوبي برخيزد و پيش از آنكه حسين متوجه عراق شود و پيش از آنكه عراقيان بتوانند با او ارتباطي برقرار كنند موفق مي شد، كار پسر زبير و فرزند عمر و ديگر ديده دوختگان به خلافت نيز پايان مي يافت، و انقلاب پيش از آنكه رشد كند در نطفه خفه مي گرديد. براي همين است كه يزيد بيشتر فشار خود را بر حسين وارد آورد. اما پيش بيني دمشق چنانكه انتظار آن را داشتند تحقق نيافت. حسين نه در مدينه بيعت كرد و نه در آنجا و


يا در مكه كشته شد . از مدينه به مكه و از مكه به عراق رفت تا كاري را كه پدر و سپس برادرش آغاز كردند و ناتمام ماند پايان دهد.

هنگامي كه دمشق از راه توطئه چيني شكست خورد و وسعت دامنه ي خطر افزايش يافت تصميم گرفت از نيروي نظامي استفاده كند. فرماندهي لايق و سخت دل به عراق فرستاد. او نخست نماينده ي- حسين ، مسلم- ابن عقيل- را كه در كوفه بسر مي برد با تني چند از هواداران او كشت و زهرچشمي از مردم گرفت. سپس كار حسين و ياران او را پايان داد. اين است خلاصه ي آن چه درباره ي علت اين حادثه نوشته اند.

اين تجزيه و تحليل در نخستين نظر بسيار طبيعي و منطقي مي نمايد و شايد گروهي از پژوهندگان را خرسند سازد، اما در اينجا باز پرسشي پيش مي آيد كه پاسخش در آنچه نوشته شد نيست .



پاورقي

[1] مضريان از عرب عدناني و از ساکنان حجازند و يمانيان يا عرب قحطاني از ساکنان جنوب هستند. به فصل نهم کتاب رجوع شود.

[2] طبري، ج 7، ص 197 .

[3] حسين را رها مکن تا بيعت کند. طبري، حوادث سال شصتم.