بازگشت

آغاز دعوت امراء توابين و شرح خروج آنها به قتال شاميان


چندانكه حضرت امام صلي الله عليه در كربلا شهادت يافت ، و عبيدالله بن زياد


از نخيله بكوفه باز آمد شيعيان را حسرت و ندامت دست داد ، بدانستند خطائي عظيم افتاده كه فرزند رسول نويد نصرت داده نامها نبشتند و بشهر خويش خواندند ، چون بجانب ايشان آمد اجابت وي نكردند ، بقرب ايشان كشته شد ، پيوسته خويش را ملامت همي كردند ، و بر ندامت همي فزودند ، و همي پنداشتند كه اين ننگ از خويشتن نتوانند شست مگر قاتلان امام را كيفر دهند يا خود سر در سر اينكار نهند ، چون بدين عقيدت راسخ آمدند ، پنج تن از رؤساي شيعه : سليمان بن صرد خزاعي كه از اصحاب رسول (ص) بود و مسيب بن نجبه فزاري و عبدالله بن سعد بن نفيل الازدي و عبدالله بن وال التيمي تيم بكر بن وائل و رفاعة بن شداد البجلي كه از خواص ياران اميرالمؤمنين صلي الله عليه بودند گرد آمدند و ضجرت و حيرت خويش بنمودند روزي ايشانرا در سراي سليمان اجتماعي دست داده راز در ميان نهادند از جمله ي سران قوم نخست مسيب آغاز سخن كرده گفت : خداوند عز اسمه ما را بطول عمر مبتلا ، و بهر گونه آزمون ممتحن فرمود ، اكنون گاه آن فراز آمد كه با خداي خويش گرائيم تا علي الصباح قيامت بعتاب : «او لم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر [1] مخاطب نيائيم و اميرالمؤمنين علي صلي الله عليه فرموده : العمر الذي اعذر الله فيه الي ابن آدم ستون سنة » اندرين جمع كس نيست كه سنين عمر وي عقد ستين نگرفته است باري تعالي ما را كه پيوسته بستايش و تزكيه نفوس خويش شيفته و مولع بوديم ، اندرين معاملت كه با فرزند رسول (ص) حسين بن علي عليه السلام شد در و غزن ديد ، كه حضرتش از اين پيش نامها نبشت و ياري جست و اتمام حجت فرمود و ما جمله وعده ي نصرت داديم ، و آنگاه كه بدين زمين آمد در نصرت وي نه بدست و زبان مجادلت كرديم و نه بمال و جان مسامحت نموديم ، و ني قبايل و عشاير خويش بخدمت و معاونت فرستاديم ، تا در قرب ما شهادت يافت و ما بامداد محشر با خداوند و پيغمبر چه عذر بخواهيم ساخت و البته هيچ پوزش نپذيرند، تا قتله و دشمنان وي را كيفر دهيم ، و يا خويشتن كشته شويم . باشد كه ايزد خشنود شود و من خود با اينهمه باز از عقوبت خدا و عذاب


آن جهان ايمن نيم ، و شما را بدين عزيمت كه مصمم آمده ايد البته از اميري مجرب و مهذب گزير نيست وظيفه آن كه يك تن از سران قوم را رياست دهيد ، و فرمان وي را گردن نهيد .

چون مسيب از اين خطبه بپرداخت رفاعة بن شداد ساز سخن ساخته گفت : بدين راي صواب و گفتار استوار خدايت هدايت فرمود كه همگان را به جهاد فاسقين و توبه از گناهي چنين عظيم اشارت همي كني كه رائي مقرون بامضا و فرماني مطاع است همي بايد كه اميري اختيار كنند اگر تو خود تحمل اعباء آن كني كس را امتناع نيست و گر ني تكفل اين امر را سليمان بن صرد سزا و در خور است كه با شرف مصاحبت رسول و سوابق و مآثر در اسلام امروز شيخ شيعيان او است ، و شجاعتي وافر ، و حزمي موثق ، و صفاتي پسنديده دارد ، عبدالله بن سعد نيز از اين گونه سخنها گفته بر سليمان و مسيب آفرينها خواندند ، و مسيب جملگي را بامارت سليمان اشارت نمود ، سليمان كه اين بشنيد خطبه كرده گفت : مرا بيم از آن است كه پايان روزگار شيعيان كه به گوناگون مصائب و انواع محن و شدت عيش و شمول ستم مبتلا بوده اند از آغاز آن نيكوتر نباشد ، چه پيوسته مقدم آل رسول را بدين زمين چشم بر راه نهاده ، و گردن كشيده بوديم ، و بر زياده بر نصرت تمنيت ، و بر قدوم ترغيب همي نموديم ، سپس كه دعوت ما را اجابت فرمود و بجانب ما فرود آمد نا تواني و تواني آشكار كرده خويشتن بفراموشي و غفلت داشتيم ، و استغاثت او را پاسخ نگفتيم تا آماج تير و هدف سنان دشمنان گشت ، و حسين كه خود سلاله ي رسول و پاره ي تن وي بود در چنين حالت نصفت همي جست ، و كس انصاف وي نداد تا شهادت يافت ، حاليا زين پس از مرگتان بيم مباد و انديشه ي فرزند و زن يكسو نهيد ، در جهاد دشمنان اجتهاد ورزيد ، باشد كه خدا راضي شود و هيچ در پندار من نيست كه ابتغاي مرضات الهي توانيم كرد تا با اين فاسقان جنگ در پيونديم ، و تاسي باسرائيليان كنيم ، چنانكه خداوند در قرآن بدان اخبار همي فرمايد :

اذ قال لهم نبيهم : يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذ كم العجل فتوبوا الي


بارئكم فاقتلوا انفسكم [2] .

بني اسرائيل فرمان پيغمبر پذيرفته و حد سيوف را گردن كشيدند چه همي دانستند جز با دم تيغ تيز اين چنين گناه بزرگ از خود تنوانند زدود : و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل [3] خالد بن سعد بن نفيل سخن در پيوست كه اگر دانستمي در قتل خويش اين گناه را آمرزش بودي ، و با رضاي باري تعالي مقرون افتادي ، البته خويشتن بكشتمي ، و بدين سخن همگان گواه باشيد جز سلاح حرب كه كار زار اعدا را در كار است هر خواسته كه مرا باشد صدقه مسلمانان است ، تا بدان در قتال فاسقان قوت يابند

ابوالمعتمرين ربيعة الكناني نيز قريب باين مضامين سخنها راند ، سليمان بن صرد گفت : برين كلمات مزيدي متصور نيست ، آن كو با مال خود مواسات همي كند ببايد تا بعبد الله بن وال التيمي فرستد ، تا جهاز بينوايات لشكر ساخته آيد ، آن گاه سليمان نامه به سعد بن حذيفة بن اليمان نوشته از عزيمت خويش بياگاهانيد و به مساعدت دعوت كرد ، سعد مضمون نامه بر شيعيان مداين فرو خواند و به جملگي اظهار اطاعت نموده موافقت و حركت خود را جانب سليمان اظهار كردند ، و هم مكتوبي ديگر ببصره بمثني بن مخربة العبدي فرستاد مثني بدينگونه پاسخ نوشت : اننا معشر الشيعة حمدنا الله علي ما عزمتم عليه ، و نحن موافوك ان شاء الله للاجل الذي ضربت ، و كتب في اسفل الكتاب .



تبصر كاني قد اتيتك معلما

علي ابلغ الهادي اجش هزيم



طويل القري نهدا حق (اشق خ ل ) مقلص

ملح (ملاح ) علي قاري (قامي ) اللجام (ا ) روم



بكل فتي لا يملاء الدرع (الروع ) نحره

محش لنار الحرب غير سئوم



اخي ثقه يبغي (ينوي ) الاله بسعيه

ضروب بنصل السيف غير اثيم



همچنان از آن روز باز در تهيه ي آلات حرب و دعوت كسان بطلب خون


حضرت سيدالشهدا مشغول شدند ، و مردمان در پنهاني اجابت همي نمودند ، تا در سنه ثلاث و ستين يا اربع و ستين كه يزيد بن معويه راه سراي ديگر گرفت و آن بيم كه شيعيان را از يزيد بود زايل گشت ، اصحاب سليمان بروي گرد آمده گفتند يزيد بمرد و امر سلطنت آل حرب ضعيف گشت ، اگر اجازت باشد نخست آهنگ عمرو بن حريث خليفت عبيدالله بن زياد نمائيم و چون مهم وي پرداخته شود اظهار خونخواهي حضرت امام كرده پژوهش احوال قتله ي وي كنيم و آن گاه خلافت بدين محرومان از حق خويش اهلبيت رسول باز گذاريم و آنان را از اين سخن مقصود حضرت امام عباد علي بن الحسين عليه السلام بود كه به خلافت منصوب دارند ، سليمان گفت : اندر ين امر عجلت روا نيست ، كه قتله ي امام اشراف كوفه و فرسان عربند ، و امروز اگر كين امام ببايد جست مطلوب ما جز اينان كس نيست و چون از قصد ما آگاه شوند از شاميان سخت تر باشند و مرا نظر بر مآل حال ياران خويش است كه اگر اكنون بدين مايه لشكر خروج كنيم جملگي طعمه شمشير دشمنان شوند و بمطلوب فائز نيايند تدبير آنكه دعات باطراف فرستيم و مردمانرا بنصرت و معاونت خويش بخوانيم و چون لشكر مجتمع گردد با عزمي ثابت و بصيرتي نافذ انتقام فرزند رسول بجوئيم ، ياران بدين راي يكدله شدند در اندك زماني اجتماعي بزرگ دست داد در خلال اين احوال اهل كوفه عمرو بن حريث مخزومي را كه نايب عبيدالله بن زياد در كوفه بود اخراج كردند ، سليمان و ياران بدستور بدعوت اشتغال داشتند ، چندانكه ششماه از موت يزيد سپري شد عبدالله بن يزيد الخطمي الانصاري در هشتم اين ماه از قبل عبدالله بن الزبير بامارت كوفه و ابراهيم بن محمد بن طلحه بجبايت خراج آنجا بيامدند مختار بن ابي عبيد نيز در نيمه ي رمضان همين سال وارد شده بر مجامع و محافل شيعيان همي گذشت ، و مردمانرا بجنگ قاتلين امام همي خواند ، و همي گفت : مهدي اين امت محمد بن الحنفيه مرا كه وزير و امين وي هستم بدين مهم خطير مأمور فرمود و سليمان را در كار حرب بينائي كامل نيست ، و بدين تدبير كه او همي كند خويشتن و ياران خود را بخواهد كشت ، بدين سخنان قومي از شيعيان از اطراف سليمان بپراكندند و شرح حال او در موضع خود بيايد و الله ولي التوفيق .


در ين اثنا مردي نزد عبدالله بن يزيد والي كوفه رفت و قصد سليمان و شيعيان با وي در ميان نهاده از وخامت عاقبت تحذير ، و بحبس سليمان تحريض نمود ، عبدالله بن يزيد گفت اگر با ما جنگ كنند ما نيز كارزار كنيم ، و گر بترك ما گويند پيرامون آنان نگرديم ، اينان كه تو همي گوئي كين حسين همي جويند و من از زمره ي قتله ي وي نبودم ، آن گاه بر منبر رفته خطبه خوانده گفت : خداوند اين قوم را رحمت كناد و زينهار دهاد كه خونخواهي فرزند پيغمبر خويش همي كنند ايمن و آسوده مستظهر بكرم خداي باستقبال دشمن روند چه شنيده ام كه ابن زياد قاتل امام و نيكان اين امت نيز از شام عزيمت اينصوب كرده و يكروز راه از جسر مبنج بر گذشته همي آيد قتال و مبادرت بحرب وي اقرب بصواب و اولي و صالح بحال شما است از آن كه با خويشتن جنگ در اندازيد ، و بدست خود يكدگر ار امروز كشته و فردا بكام دشمنان شويد ، و باز كه شما را با خصم تلاقي دست دهد توانائي مدافعت نمانده باشد حاليا بدترين خلق خداي كه هفت سال وي و پدرش از قتل اهل عفاف و اخيار امت دست نداشتند آهنگ شما كرده همي آيند همي بايد تا بجدي تمام و شوكتي شايان مسارعت كنيد كه سبقت شما را باشد نه ويرا و اين سخن بدان گفته بود كه مروان ابن زياد را مأمور بجزيره ساخته بود كه چون مهم آنجا فيصل دهد عازم عراق شود .

چون عبدالله از اين گفتار خاموش شد ابراهيم بن محمد بن طلحه آغاز سخن كرده گفت : ايها الناس زينهار تا باقوال اين مدهن فريفته نشويد بخدا سوگند هر آن كو از خانه ي خويش بدر آيد البته كشته شود كه پدر بگناه فرزند و پيوند بجريمت پيوند و سرهنگ بجنايت زير دست بگيريم تا بحق گرايند و يا فرمانرا تسليم نمايند مسيب بن نجبه بيش مجال سخن گفتنش نداده گفت : يا بن الناكثين ما را زياده از تيغ خويش بيم مده كه چون توئي خوارتر از آنست كه اين چنين سخنها تواند گفت و هم ترا بدين كينه نكوهش نكنيم كه جد و پدرت بتيغ ما در جنگ جمل كشته شدند و روي بعبدالله بن يزيد آورده گفت : ايها الامير رائي محكم بزدي و سخن


استوار بگفتي دگر باره ابراهيم گفت : البته شما را جمله بكشند اينها كه عبدالله همي گويد از كمال عجز و ناتواني او است عبدالله بن وال گفت يا ابراهيم ترا عاملي سر گزيت فرموده اند بر سر كار خويش رو و بيهوده در ميان ما ميفت كه امارت ما نداده اند ، و اگر خواهي كاري بسامان آشفته كني كار امروز ين نيست كه از دير باز پدر و نياي تو امر اين امت پريشان خواستند ، و بسوء عاقبت گرفتار آمدند كسان ابراهيم شيعيانرا شتم كردند، و ايشان نيز ابراهيم را دشنام گفتند ، عبدالله بن يزيد از منبر بزير آمده بسراي رفت و ابراهيم آزرده خاطر بدو پيام داد كه من اين اخبار بعبدالله بن الزبير آنها كنم ، عبدالله بن يزيد بمنزل وي رفت و عذرها خواست و كار بصلح آمد سپس سليمان و امرا آشكار تجهيز لشكر نموده روي براه نهادند و وي را نام امير التوابين كردند .


پاورقي

[1] سوره فاطر آيه 34.

[2] سوره بقره آيه 53.

[3] سوره انفال آيه 62.