بازگشت

كلمات زينب عقيله بني هاشم در سر قبر رسول خدا


زينب عقيله سلام الله عليها چندانكه به مسجد رسول صلي الله عليه و آله داخل شد بازوان در روضه ي مباركه بهر دو دست بگرفت ، و شكايت با جد بزرگوار آورده گفت : يا جداه اني ناعية اليك اخي الحسين ، اينك منم كه خبر مرگ فلذة الكبدو ثمرة الفؤاد تو به حضرت آوردم ، و سوز دل خود باز مي نمايم ، فاطمه دختر اميرالمؤمنين زينب عقيله را گفت اين مرد شرايط خدمت نيكو به جاي آورد ، ودر مهرباني و حسن محبت هيچ دقيقه مهمل نگذاشت تواند بود كه او را صلتي دهيم تا مگر از عهده


حقوق خدمت او تفصي شده باشد ؟ عقيله گفت: تو نيكوتر داني كه ما را خواسته و مالي نگذاشته اند تا كس را جايزه توانيم بخشيد ، مگر اينكه زيور خويش به هديت فرستيم هر يك از آنها بازوبند و پاره كه داشتند اهدا كردند و از قلت آن معذرت جستند البته نگرفت و بارپس فرستاده گفت اگر مرا حطام دنيوي مقصود بودي بدين قدر كفاف باشد كه اضعاف خدمت خود صلت يافته ام و من بدانچه كرده ام خشنودي خداي خواسته و پاس قرابت شما با رسول مختار داشته ام و در فصول المهمه گويد كه اين سخن فاطمه دختر حضرت سيد الشهدا با سكينه خواهر خويش گفت و حلي خود بدادند و تا عقيله را روان اندر تن بود هيچ از ناله و زاري و گريه و سوگواري خاموش نشد و چون برادر زاده بزرگوار امام زين العابدين عليهماالسلام را بديدي آن مصيبت تازه شدي و آن حرقت زياده گشتي .

ابوريحان بيروني در آثار الباقيه گفته : و في العشرين هن صفرر دراس الحسين الي جثته حتي دفن مع جثته و في زيارة الاربعين و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام و قال السيد في الاقبال فان قيل كيف يكون يوم العشرين من سفر يوم الاربعين اذا كان قتيل الحسين صلوة الله عليه يوم عاشر محرم فيكون يوم العاشر من جملة الاربعين فيقال لعله قدكان شهر محرم الذي قتل فيه صلوة الله عليه ناقصا و كان يوم عشرين من صفر تمام اربعين يوما فانه حيث ضبط يوم الاربعين بالعشرين من صفر فاما ان يكون الشهر كما قلنا ناقصا او يكون تاما فيكون يوم قتله صلوات الله عليه غير محسوب من عدد الاربعين ، لان قتله كان في آواخر نهاره ، فلم يحصل ذلك اليوم كله في العدد ، و هذا تأويل كاف للعارفين و هم اعرف باسرار رب العالمين في تعيين اوقات الزيارة للطاهرين .

و وجدت في الصباح ان حرم الحسين عليه السلام و صلوا المدينة مع مولانا علي بن الحسين عليه السلام يوم العشرين من صفر

و في غير المصباح انهم و صلوا كربلا ايضا في عودهم هم من الشام يوم العشرين من صفر و كلاهما مستبعد لان عبيد الله بن زياد لعنه الله كتب الي يزيد يعرفه ما جري


و يستأذنه في حملهم ولم يحملهم حتي عاد الجواب اليه و هذا يحتاج الي نحو عشرين يوما او اكثر منها و لانه لما حملهم الي الشام روي انهم اقاموا فيها شهرا في موضع لايكتنهم من حر و لابرد و صورة الحال يقتضي انهم تأخروا اكثر من اربعين يوما من يوم قتل عليه السلام الي ان و صلوا العراق او المدينة واما جوازهم في عودتهم علي كربلا فيمكن ذلك ولكنه ما يكون وصولهم اليها يوم العشرين من صفر لانهم اجتمعوا علي ما روي جابر بن عبد الله الانصاري فان جابر وصل زائر امن الحجاز فيحتاج وصول الخبر اليه و مجئيه اكثر من اربعين يوما و علي ان يكون جابر وصل من غير الحجاز من الكوفة اوغيرها و قال رحمه الله في اللهوف و اما يزيد بن معويه فلما وصله كتاب عبيد الله ابن زياد و وقف علي اعاد الجواب اليه يأمره فيه لحمل راس الحسين و روس من قتل معه و بحمل اثقاله و نسائه و عياله فاستدعي ابن زياد محفر بن ثعلبة العائذي فسلم اليه الرؤس و الاسري

نامه نگار چنين گويد مسافة وعادة تشريف فرمائي حرم حضرت سيد الشهدا روز اربعين سنه شصت و يك هجري به كربلاي معلي مشكل است بلكه خلاف عقل است روز عاشورا حضرت به درجه رفيعه شهادت فايز شد و عمر بن سعد يك روز به جهة كشتگان خود كه دفن كند توقف كرد روز يازدهم حركت كرد و از كربلاي معلي تا كوفه به خط مستقيم تخمينا هشت فرسخ است و چند روزي در كوفه اهل عصمت را عبيد الله ملعون به جهة شهرت اين كار و ادخال رعب در قلوب قبايل عرب نگاه داشت تا از يزيد خبر رسيد كه حرم را به دمشق بفرستد و از راه حران و جزيره و حلب فرستاد كه مسافت بعيد است و از كوفه تا دمشق به خط مستقيم تقريبا صد و هفتاد و پنج فرسخ است و پس از ورور به شام به روايتي تا ششماه اهل بيت را نگاه داشتند تا نايره غضب يزيد ملعون منطفي شد و اطمينان حاصل كرده حضرت سجاد را با حرم اذن مراجعت داد چگونه مي شود كه در مدت چهل روز اين اياب و ذهاب ممكن باشد قطعا اربعين سال ديگر است كه سنه شصت و دو هجري باشد و هر كه به نظر تدبر ملاحظه نمايد تصديق نامه نگار را خواهد كرد و جابر بن عبد الله هم در اربعين


شصت و دو به زيارت مشرف شده باشد شرافت جابر از اين است كه او اول كسي است از صحابه كبار و مخلصين سوگوار كه شد رحال كرده به اين سعادت نايل شده است كفي به فخرا و نامه نگار خود در اين قول منفرد است مي گويم و مي آيمش از عهده برون ، و الله ولي التوفيق انتهي