بازگشت

مكالمه امام سجاد با يزيد لعين


روزي يزيد لعنه الله تعالي حضرت سجاد را بخواست و از هر در سخن همي كرد تا مگر او را بهانه بدست افتد ، و عزيمت خويش در قتل امام به امضاء رساند ، امام عليه السلام هر سؤالي را جوابي به تقريب مي فرمود . و سبحه كه به دست داشت همي گردانيد


يزيد بر آشفته گفت با من سخن همي گوئي و سبحه مي گرداني ؟ سجاد فرمود از پدر خويش شنيدم كه چون جد بزرگوارم فريضه صبح بگذاشتي از آن پيش كه با كس سخن كند سبحه در برابر بنهادي و گفتي : اللهم اني اصبحت اسبحك و امجدك و احمدك و اهللك بعددما اديربه سبحتي ، پس سبحه برگرفته بگردانيدي و از هر گونه حديث راندي ، و همي فرمود كه هر كس چنين كند بدين عمل ثواب تسبيح در نامه او بنويسند و نيز او را تا آنگاه كه بخوابگاه رود از مخاوف امان باشد ، و باز كه به فراش فراز شدي هم اين دعا خوانده سبحه در زير بالين بنهادي ، و گفتي ثواب تسبيح با او محسوب دارند ، تا وقت ديگر برسد ، و اينكه من همي كنم به جد خويش اقتدا كرده ام ، يزيد گفت پيوسته با هر تن از شما كه سخن كردم جواب پسنديده شنيدم و با سجاد دلنمودگي نموده گفت تا بند از او برداشتند ، و به قولي سوهان طلبيد و زنجير بريده و گفت مگر دانسته باشي كه از چه روي اين زنجير به دست خويش برگرفتم ؟ گفت آري تا ديگري را بر من منت نباشد .