بازگشت

مكالمه حضرت سجاد با يزيد پليد


در آن روز فاطمه و سكينه دختران امام عليه الصلوة و السلام لحظه به لحظه گردن همي كشيدند ، تا مگر ديگر باره سربريده پدر ببينند ، و يزيد پوشيده مي داشت ، ناگاه فاطمه طاهره سلام الله عليها گفت يا يزيد ابنات رسول الله سبايا ؟ مگر دختران پيغمبر اسيران همي كني ؟ ديگر باره از مردان آواز گريه برخاست گفت : ني بل حرائر كرائم بلكه آزادگاه گرامند ، و به قولي گفت : ابنة اخي انا لهذا كنت اكره من بدان چه كرده اند راضي نبودم پس حضرت سجاد را مخاطب كرده گفت : يا ابن الحسين پدر تو قطع رحم من كرد و پاس قرابت من نداشت ، و حق من نشناخت ، و در سلطنت من نزاع نمود تا صنيع خداي تعالي بديدي كه با او چه كرد امام فرمود :

ما اصاب مع مصيبة في الارض و لا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك علي الله يسير لكيلا تاسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما اتيكم و الله لايحب كل مختال فخورا [1] يزيد با پسر خويش خالد گفت : جواب بگوي ؟خالد ندانست تا چه گويد يزيد گفت : ما اصابكم من مصيبة فيما كسبت


ايديكم و يعفو كثير امام عباد گفت يا بن معويه همواره نبوت و امارت اجداد مرا بود ، از آن پيش كه ترا مادر بزايد ، و در غزوه بدر و احد و احزاب لواي هدايت انتماي رسول در دست جد من علي بن ابي طالب عليه السلام بود ، و علم كفار را پدر و جد تو حامل آمدند ، اگر اندكي نيك تامل كني و بداني كه با پدرو اهل بيت و عموميت و برادران من چه كرده به كوهها گريزي ، و از خاك و خاره ي بستر گزيني ، مگر اين سر حسين كه وديعت رسول مختار در ميان امت بود نيست كه بر در شهر تماشاگاه مردمان ساختي ؟ باري تو خود مستعد عذاب و نكال باش كه روز رستخيز از كرده پشيمان شوي .

از فاطمه روايت است كه چون در مجلس يزيد حاضر شديم بر ما رقت كرد ، مردي شامي از در در آمده گفت : يا امير اين كنيزك مرا ببخش كه پرستاري سراي را در كار است ، من سخت بترسيدم چه مي پنداشتم كه مگر تواند بود دختر رسول نيز كنيزكي كند ، بر جامه عمه خويش زينب آويخته گفتم : « او تمت و استخدمت » مرا كه يتيم و اسير شدم مگر كنيزي نيز ببايست كردن ؟ عقيله شامي را گفت : « كذبت و لؤمت » دروغ گفتي كه نه تو اينكار تواني كرد و نه وي ، يزيد خشمناك شده گفت : اختيار مراست اگر بخواهم بكنم ، گفت ني هرگز باري تعالي اين نخواسته و تو نتواني مگر از دين بدر روي و كيش ديگر گيري ، يزيد را غضب بيفزوده گفت با چون مني از اين نمط سخنان همي گوئي آن پدر و برادر تو بودند كه از دين بگشتند عقيله گفت اگر تو و پدرت و جدت هدايت يافته باشيد از بركت دين جد و پدر و برادر من است ، گفت كذبت يا عدوة الله ، عقيله گفت اكنون پادشاهي به قدرت سلطنت هر چه خواهي همي گوئي و هر ستم كه بتواني همي كني ، يزيد شرم نموده خاموش شد ، شامي آن سخن اعادت كرده گفت : هب لي هذه الجارية فقال يزيد اغرب و هب الله لك حنفا قاضيا دور شو خداوندت مرگي محتوم بخشد .

سيد بن طاوس در لهوف آورده شامي نام سيده بپرسيد ، يزيد گفت اين فاطمه دختر حسين است و آن ديگر زينب بنت علي بن ابيطالب عليهم السلام ، شامي گفت :


همانا حسين بن فاطمه و پسر علي را همي گوئي ؟ گفت آري گفت خداوندت لعنت كناد كه فرزند پيغمبر مي كشي و ذريت او به اسيري مي آوري ، من همي پنداشتم كه اسراي رومند ، يزيد گفت تا گردنش زدند .

و ابن اثير در كامل آورده : فقام رجل من اهل الشام فقال هب لي هذه يعني فاطمة فاخذت بثياب اختها زينب و كانت اكبر منها و از اين عبارت مستفاد مي شود آن را كه به كنيزي خواسته فاطمه دختر اميرالمؤمنين بود .

و في كتاب من لايحضره الفقيه باسناده عن علي بن محمد بن قتيبه ، عن الفضل بن شاذان قال سمعت الرضا يقول : لما حمل راس الحسين الي الشام ، امر يزيد لعنه الله فوضع و نصب عليه مائدة فاقبل هو و اصحابه ياكلون و يشربون الفقاع ، فلما فرغوا امر بالرأس فوضع في طست تحت سريره ، و بسط عليه رقعة الشطرنج ، و جلس يزيد لعنه الله يلعب بالشطرنج ، و يذكر الحسين بن علي عليهماالسلام و آبائه و جده عليهم السلام و يستهزء بذكرهم ، فمتي قمر صاحبه تناول الفقاع فشربه ثلث مرات ، ثم صب فضلته علي مايلي الطست من الارض فمن كان من شيعتنا فليتورع من ( عن خ ل ) شرب الفقاع ، و اللعب بالشطرنج ، و من ينظر ( نظر خ ل ) ، الي الفقاع او الي الشطرنج فليذكر الحسين و ليلعن يزيدا و آل يزيد ( زياد خ ل ) يمحو الله عز و جل بذلك ذنوبه ولو كانت بعدد النجوم ، و في عيون اخبار الرضا عن فضل بن شاذان مثله

امام هشتمين علي بن موسي صلي الله عليهما فرمود آن گاه كه سر مطهر حضرت سيد الشهدا عليه السلام را نزد يزيد لعنه الله تعالي آوردند گفت تا خوان بنهادند ، سفره شراب بگستردند ، و شطرنج حاضر نموده با ياران خود همي خورد ، و همي نوشيد ، و نشاط مي كرد ، چون فراغت يافت سر مكرم رادر طشتي گذاشته گفت تا زير تخت هشتند و شطرنج همي باخت ، از حسين و پدر و جد مطهرش باستهزا مي گفت هر گاه كه بر حريف غالب آمدي سه جام فقاع دركشيدي ، و درد آن بر زمين از آن سوي كه طشت بود بريختي ، حضرت رضا عليه السلام فرمود هر كه دعوي تشيع كند همي بايد تا از فقاع و شطرنج بپرهيزد ، و آنگاه كه كس را بدين هر دو چشم افتد بر


حسين صلوات فرستد و يزيد و آل يزيد را لعنت كند ، خداوند گناهانش را بيامرزد چند كه به شماره ستارگان باشد .


پاورقي

[1] سوره حديد آيه 24 - 23.