بازگشت

حديث ام ايمن


ابن قولويه در كامل الزياره باسناد خود از قدامة بن زايده و او از پدر خود روايت مي كند كه حضرت زين عباد علي بن الحسين عليهما الصلوة و السلام فرمود يا زائده با من گفته اند كه گاه به زيارت حضرت ابو عبد الله الحسين همي روي ؟ زائده گفت آري آنچنان باشد كه به جناب تو باز نموده اند فرمود تو مي داني كه واليان شهر و پادشاه عهد از دوستان ما احتمال ذكر تفضيل و نشر فضايل ما نكنند و چون كسي به واجب حقوق ما قيام نمايد ساكت نمانند بگو كه تو را با وجود قربت سلاطين و مكانت نزد امرا بدين عمل مقصود چيست ؟ گفت مرا از سخط اينان هراس نيست و غضب ايشان به چيزي نشمارم و اراده جز رضاي باري عزاسمه ندارم فرمود بخداي كه راست همي گوئي گفتم آري سخن همين است كه باز نموده ام تا سه بار فرمود مژده باد بشارت باد شادمان باش اكنون تو را حديثي از علوم مخزونه و نخب مكنونه بفرمايم و آن چنين باشد چون واقعه روز عاشورا رخ نمود و پدر و برادران و اعمام و عم زادگان و اصحاب ما بكشتند و اهلبيت عصمت و طهارت را به اسيري بر شتران بي جهاز سوار كردند تا به جانب كوفه برند مرا بر آن اجساد طيبه و اجسام طاهره چشم افتاد كه چون گوسپندان قرباني بر خاك افتاده به خون خود آغشته بودند گوئي هيچ مسلماني نبود كه بديشان كفن كند و كشته ايشان به خاك اندر نهد بر من سخت ناگوار آمد و بر جزع و اندوه من بيفزود و چندانكه روح من همي خواست از بدن مفارقت كند عمه من زينب عقيله قريش قلق و كربت من از وجنات حال و سيماي رخسار بدانست گفت اي برادر زاده اي يادگار جد و پدر بزرگوار و برادر نامدار اين چيست كه همي بينم ؟ گويا كه جان هميدي گفت


مگر اين ابدان مقدسه پدر و برادران و اعمام و ياران مانباشند كه بر خاك انداخته و عريان گذاشته اند هيچ كس نزديكشان نرود و از ظلمي كه بر آنها رفته مبالات نورزد نه بر ايشان كفن پوشند و نه به خاكشان اندر گذارندهمانا ما را كه از ذريت حضرت خير البشر هستيم از كفار ديلم و خزر شمارند عقيله گفت البته ناشكيبائي نكني كه عهديست از رسول الله با جد و عم تو سلام الله عليهم و به خداي كه باري تعالي را بر گروهي از اين امت ميثاقي است كه اكنون فرعونيان اين سرزمين آنها را نشناسند و به داغ محبت ما كه برجبين دارند نزد اهل سموات معروف باشند و بدان پيمان كه خداي از ايشان گرفته البته بيايند و اين اعضاي پاره پاره جمع آورنده به ضريح اندر نهاده نصب اعلام كنند كه به مرور شهور و كرور دهور محو و مندرس نگردد و باز ائمه كفر و اشياع ضلالت جهد كنند تا مگر منطمس شود و خداوند تبارك و تعالي اعلان كلمه حق و اتمام نور خود فرمايد و بر ازدباد آن آثار بيفزايد گفتم اي عمه آن عهد چيست و اين خبر از كجا همي گوئي ؟ گفت آري ام ايمن مرا حديث كرد كه روزي حضرت رسول صلي الله عليه و آله به خانه صديقه طاهره آمد ، حضرت زهرا حريره بساخت و اميرالمؤمنين طبقي خرما و من قدحي شير و كره بياورديم ، و وصي وبتول و سبطين صلوات الله عليه عليهم از آن حريره بخوردند ، و سپس از آن كره و خرما و شير بنوشيدند ، اميرالمؤمنين آب همي ريخت و رسول دست همي شست ، چون فراغت يافت بر اهلبيت خويش همي نگريست آثار سرور وبشاشت از چهره ي همايونش هويدا بود ، اندكي چشم به جانب آسمان برداشت و روي به قبله آورده ودستها به دعا برگرفت و به سجده رفت و همي گريست چندانكه اشك مباركش جاري و آوازش به گريه بلند شد ، پس نشسته لختي سر مبارك فرو داشته برزمين همي ديد ، و اشك مانندباران بر گونه مبارك همي دويد ، اهلبيت طاهره از مشاهده اين حال محزون شدند ، و من نيز بر اندوه آنها غمگين بنشستم ، و هيچ كس را ياراي باز جستن سبب آن ملامت نبود تا اميرالمؤمنين و صديقه گفتند يا رسول الله ما رابيش تاب شكيب نيست ، و اين دلهاي زار از گريستن تو مجروح شد خداوندت هرگز نگرياناد ،


فرمود اي برادر من و حبيب من چون شما را بديدم بر اجتماع شما باري تعالي را شكر و سپاس گفتم ، ناگاه جبرئيل نازل شده گفت خداوند مكنون ضمير و سرور خاطر تو برجمعيت اين بزرگواران بدانست ، و بر حضرت تو اين عطيت گوارا و اين نعمت اكمال فرمود ، بدانكه اينان و اولاد و شيعيان و دوستان ايشان را به بهشت فرستد ، و ميان تو و ايشان جدائي نيفكند ، و چندانكه بتو كرامت فرمايد ايشان را نيز عطا نمايد تا حضرت تو خشنود شوي ، و زياده از آنچه همي طلبي بدهد از آن روي كه اهلبيت تو را در اين جهان مكاره و ابتلا بسيار باشد ، و اين گروه كه خويشتن را امت تو مي شمرند و بنام پيروي ملت تو مي كنند اولاد تو را در اقطار عالم و اكناف جهان به ظلم و ستم بكشند ، و قبور مطهره آنها پراكنده و متفرق باشد خداوند از آن امت بري و حضرت تو را نيز از باري تعالي عزاسمه بدين گونه براي تو و اهلبيت تو اختيار فرموده همي بايد تا برخواست خداوند شكر وسپاس گوئي يا محمد نخست علي را كه برادر و خليفه تست مغلوب و مظلوم خواهند ، و حق او مغضوب دارند ، و پيوسته از كيد اعدا به زحمت و رنج اندر باشد ، شر خلق خدا و شبيه احمر ثمود در كوفه كه محل هجرت او و موطن شيعت او است به شهادتش رساند ، و در همه حال مصائب ونوائب ذريت تو در آن زمين شديد شود ، ديگر باره جبرئيل با دست خويش اشارت به حسين كرده گفت : اين فرزند تو را در صحراي كربلا نزديك شط فرات با برادران وفرزندان و بني اعمام و اخيار امت تو شهيد كنند و كربت آن روز را پايان و كرانه نيست ، همانا كربلا مكاني گرامي و زميني پاكيزه و از بطحاي بهشت باشد ، و چون حسين را آن روز فرا رسد و لشكر كفار از هر طرف كشتن او را احاطه نمايند زمين بلرزد و كوهها در حركت آيند ، و موج درياها به جنبش خيزند . و آسمانيان اضطراب كنند و اين جمله بدانست كه اين ظلم را بسي بزرگ شمرند و قتل عترت و انتهاك حرمت تو بسي عظيم دانند ، و هيچ آفريده نماند كه در نصرت اهلبيت تو از رب العزه رخصت نخواهد ، در آن وقت باري تعالي بديشان خطاب فرمايد كه هيچ كس از قبضه ي قدرت من نتواند گريخت و آن كه امتناع


ورزد مرا بيچاره نتواند ساخت . ومن خود بر انتقام و انتصار قادرترم ، آنان را كه ذريت پيغمبر من بكشتند عذابي سخت نمايم ، د رآن هنگام ملاء اعلي بگريند و سكان زمين بنالند ، بر ظالمان و قاتلان سيد الشهداء لعنت فرستند ، چون امام و اصحاب شهيد شوند خداوند به دست خود قبض ارواح مطهره ايشان فرمايد و فرشتگان هفتمين آسمان را فرو فرستد تا با اواني ياقوت و زمرد و آب حيات اجساد طاهره ايشان شسته از طيب بهشت حنوط و با حلل بهشتي كفن كنند ، و نماز گذارند ، سپس گروهي از امت تو كه اين كافرانشان نشناسند خداوند برانگيزد تا اين اجساد مقدسه دفن كنند ، و بر آن مضجع پاك نشاني برپا نمايند كه مطاف مؤمنين و مايه ي رستگاري و نجات آنها گردد ، باز هر شبانه روز صد هزار ملك به زيارت مرقد شريف آمده گرداگرد آن نماز وتسبيح و استغفار براي زوار آن حضرت همي كنند ونام پدران و مادران و قبايل و شهرهاشان همي نويسند ، و بر پيشاني آنان از نور عرش الهي نشاني همي گذارند كه هذا زائر قبر سيد الشهداء و ابن خير الانبياء آنگاه كه روز رستخيز آمد آن نشان از جبين آنها چنان همي درخشد كه چشم نظارگان خيره كند ، واهل موقف بدان نشانشان بشناسند و نيز در عرصه محشر من و ميكائيل بر يمين و يسار ، تو و علي در پيش روي ، و فرشتگان بسيار بر اطراف تو باشند و بدان داغ محبت اهلبيت كه بر جبهه دارند از ميان مردمانشان بربائيم و از محنت و هول قيامت برهانيم كه فرمان باري تعالي و عطيت او درحق زوار مرقد مطهر تو و مضجع منور برادر تو و مشهد مقدس فرزندان تو بدين گونه رفته است ، و باز چندي برنگذرد ، مردماني ديگر پديدار آيند و بر اطفاء انوار خداو اخفاء اعلام هدي بكوشند تا از آن قبر اثري نماند ، و البته خداوند ابا كند و اعلان كلمه خويش فرمايد ، حضرت رسول صلي الله عليه و آله فرمود چون اين فصل از جبرئيل امين بشنيدم اندوهناك شده بگريستم زينب عقيله گفت من اين حديث پيوسته به خاطر اندر مي داشتم تا آنگاه كه عبد الرحمن بن ملجم اميرالمؤمنين را ضربت زد ، و امارات موت در وجنات همايونش پديد شد ، گفتم يا ابتاه ام ايمن مرا حديثي كرد


و من همي خواهم تا از لب مبارك تو بشنوم ، پدر بزرگوار فرمود حديث بدان گونه است كه ام ايمن باز رانده ، ومن همي بينم كه در آن سرزمين تو و ديگر زنان را اسير و خوار و ذليل كنند بدانگونه كه هراس كنيد مگر مردمانتان ازهر كرانه بخواهند ربود ، بايد تا صبر كنيد و شكيبائي پيشه نمائيد بدان خداي كه مردمان بيافريد و دانها بشكافت در آن روز دوست خدا شما و شيعيان شما باشيد ، حضرت رسول در اثناي اين حديث فرمود ابليس در آن هنگام از شادي پرزنان باكناف عالم همي رود ، و با شياطين و ديوان خود همي گويد : هم امروز من كين خود از بني آدم باز جستم و به دوزخشان فرستادم رستگار آنان باشند كه به حبل المتين ولايت اهلبيت متمسك و به عروة الوثقي محبتشان معتصم شوند ، حاليا جهد كنيد تا مردمان را در فضايل اين خانواده به شبهه اندر اندازيد و بر عداوتشان بر آغاليد ، تا سپس هيچكس ازين بدبختان نرهد و ضلالتشان محكم گردد : و لقد صدق عليهم ابليس و هو كذوب چند كه ابليس دروغگو است اين سخن از روي راستي گفته چه با دشمني شما هيچ طاعت مقبول نيفتد ، و با محبت شما گناهي زين نرساند ، حضرت سجاد فرمود يا زائده اين حديث نيك فراگير كه اگر سالي در طلب آن بشتابي البته مانند آن نيابي .

چون عمر بن سعد لعنه الله تعالي با اساري اهل بيت رسول به جانب كوفه روانه شد گروهي از بني اسد كه در غاضريه فرود آمده بودند بيامدند و بدن مقدس امام صلي الله عليه را هم بدان موضع كه ضريح مطهر است دفن كردند و فرزندش علي بن الحسين الاكبر را نزديك پاي آسمان فرسايش بسپردند ، و ديگر شهدا را از اهلبيت و اصحاب در پائين پاي مبارك مدفون نموده ، ابو الفضل العباس را بر طريق غاضريه هم آنجاي كه اكنون مزار او است مضجعي بپرداختند : قال المسعودي ودفن اهل العامرية و هم قوم من بني عامر من بني اسد الحسين و اصحابه بعد قتلهم بيوم .

و ابن شهر آشوب در مناقب آورده : و دفن جئنهم بالطف اهل الغاضرية من


بني اسد بعد ما قتلوه بيوم و كانوا يجدون لاكثرهم قبورا او يرون طيورا بيضا .

و في امالي الطوسي عن ابي الجارود قال حفر قبر الحسين عند رأسه و عند رجليه اول ما حفر فاخرج منه مسك اذا فر لم يشكوا فيه .