بازگشت

اختلاف ارباب سير در قاتل حضرت سيدالشهداء


اول سنان بن انس .

دوم - حصين بن نمير كه به روايت سبط بن جوزي نخست تيري بينداخت و سپس فرود آمده سر مطهر ببريد .

سيم - مهاجر بن اوس التميمي .

چهارم - كثير بن عبد الله الشعبي .

پنجم - شمر بن ذي الجوشن الكلابي .

ششم - خولي بن يزيد الاصبحي چنانكه علي بن عيسي در كشف الغمه آورده :قال عمر بن سعد لاصحابه انزلوا و حزوا رأسه فنزل اليه نصر بن خرشة الضبابي ثم جعل يضرب بسيفه مذبح الحسين فغضب عمر بن سعد ، فقال لرجل ويحك انزل الي الحسين فارحه فنزل اليه خولي بن يزيد فاحتز رأسه : و هم در موضع ديگر اين كتاب گويد: عن الحافظ عبد العزيز الجنابدي يقال قتله شمر بن ذي الجوشن الضبابي و الذي احتز رأسه ابن جوان اليمامي .

و صاحب در النظيم آورده كه نخست عمر بن سعد شبث بن ربعي را گفت از اسب بر زمين آي وسر او نزد من آر شبث گفت لاوالله من بدو بيعت كردم و نامه نوشتم و او را بخواندم اكنون كه غدر كردم و بيعت بشكستم اين عمل نكنم ، عمر گفت به خداي سوگند بابن زياد بنويسم ، گفت تو هر چه داني همي كن كه من هرگز اين كار نكنم ، عمر سنان بن انس را فرستاد ، سنان همي رفت وهمي گفت : و الله اني


لاحتزر اسك واعلم انك ابن رسول الله و خير الناس اما و ابا وفي رواية : امشي و نفسي تعلم انك انت السيد المقدم و انت خير الناس من اب و ام . پس سر مطهر امام جدا كرد و به عمر بن سعد داد . مفيد در ارشاد آورده كه چون خولي باز گشت شمر گفت : فت الله في عضدك ، چونست كه بدين گونه بر خويش همي لرزي و خود پياده گشته آن سر مطهر را كه زيب آغوش رسول و زينت حجر علي مرتضي و پرورده كنار بتول بود ببريد ، و به خولي داده گفت :نزد امير عمر بن سعد برد . مؤيد اين قول ابن عبد البر در كتاب بهجة المجالس آورده : قيل لجعفر بن محمد الصادق كم تتاخر الرؤيا قال راي النبي صلي الله عليه و آله كان كلبا ابقع [1] يلغ في دمه فكان شمر بن ذي الجوشن ؟ قاتل حسين بن علي عليهماالسلام و كان ابرص فكان تعبير الرؤيا خمسين سنه . و در ترجمه تاريخ طبري و روضة الصفا مسطور است كه چون سنان آن نيزه بكشيد روح مقدسش باعلي عليين پيوست ، پس خولي را گفت فرا شو و سر مقدسش از بدن بردار . و سبط بن الجوزي گويد : و الاصح انه سنان بن انس النخعي و شار كه شمر بن ذي الجوشن [2] قال في مقاتل الطالبيين [3] و قتله ابو الجنوب زيادبن عبد الرحمن الجعفي ، و القثعم و صالح بن وهب اليزني و خولي بن يزيد كل قد ضربه و شرك فيه ونزل سنان بن انس النخعي فاحتز راسه [4] و يقال ان الذي اجهز عليه [5] شمر بن ذي الجوشن الضبابي لعنه الله .

و ابن عبد البر در استيعاب گويد : قال مصعب الذي . تولي قتل الحسين سنان بن انس النخعي لا رحمه الله ويصدق ذلك قول الشاعر .



و اي زرية عدلت حسينا

غداة تيره كفا سنان




و اجهز عليه خولي بن يزيد الاصبحي من حمير ، و حز راسه و اتي به عبيد الله بن زياد و روايت سيد بن طاوس در لهوف و مسعودي درمروج الذهب و صدوق در امالي و عز الدين ابن اثير در كامل التاريخ و ابو الفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين صريح است كه قاتل سنان بود و در اسد الغابه مي گويد : و الصحيح انه قتله سنان بن انس النخعي و اما قول من قال قتله شمر و عمر بن سعد لان شمرا هو الذي حرض الناس علي قتله و حملهم به اليه و كان عمر امير الجيش فنسب القتل اليه .

و في اللهوف : روي ابو طاهر محمد بن الحسن البرسي في كتاب معالم الدين قال قال ابوعبد الله عليه السلام لما كان من امر الحسين عليه السلام ما كان ضجت الملائكه الي الله بالبكاء وقالت : يا رب هذا الحسين صفيك و ابن بنت نبيك قال فاقام الله ظل القائم عليه السلام و قال بهذا انتقم لهذا . ملائكه ملاء علي چون آن واقعه هائله بديدند بدرگاه باري عزاسمه بگريستند و بناليدند اي بار خداي ما اينك حسين برگزيده تو و دختر زاده پيغمبر تست كه خون او چنين مي ريزند ، خداوند ظل قائم آل محمد بديشان بنموده فرمودبا اين كس كيفر ايشان بدهم و انتقام او بكشم .

آورده اند كه امام صلي الله عليه را در آخر رمق شدت عطش چنان بود كه زبان مبارك در دهان چون چوب خشك بود و آسمان بسان دودي در نظر همايونش همي نمود شمر لعين كه برص داشت نزديك آمد و به دوازده ضربت شمشير سر منورش جدا كرد و خود سه روز بود كه قطره آب به كام امام نرسيده بود چنانكه در صواعق مي گويد : و منعوه الماء ثلاثا هلال بن نافع گويد من ايستاده بودم كه بانگ بر آمد ابشر ايها الامير اينك شمر بن ذي الجوشن حسين را همي كشد من نزديك آمدم ديدم كه از او رمقي بيش نمانده و جان همي دهد به خداي كه هيچ كشته به خون خود آغشته بدان نضرت بشره و نور طلعت نديده بودم چنانكه جمال و هيبت وي مرا از شهادت وي فراموشي آورد و او در چنان حالت آب همي طلبيد و آن سنگدلان مضايقت داشتند مردي گفت : لاتذوق الماء حتي ترد الحامية فتشرب من حميمها ، امام فرمود ويلك مگر من حميم بخواهم نوشيد هرگز اين نشود كه سوي


جد خويش رسول مجيد همي روم و در بهشت عدن در جوار رحمت خداوند از شراب كوثر همي خورم و آنچه بامن كرديد شكوه كنم ، آن كافران چون اين سخن بشنيدند از هر گوشه حمله آوردند تو گفتي كه خداوند در دل ايشان رحمي ننهاده امام همچنان سخن همي كرد كه سر مطهرش جدا كردند مرا از آن قساوت و سنگدلي عجب آمد سوگند ياد كردم كه ازين پس در هيچ امربا ايشان موافقت و اجتماع ننمايم . در امالي صدوق از حضرت ابو عبد الله جعفر الصادق عليه السلام مرويست كه چون خواستند سر مطهر حضرت امام را به شمشير جدا كنند بامر باري تعالي عزاسمه از بطنان عرش الهي ندا در دادند ايتها الامة المتحيرة الظالمة بعد نبيها لاوفقكم الله لا ضحي و لا فطر . اي بدبخت امتان كه پيروي دنيا گرديد و به حيرت اندر مانده بعد از پيغمبر خويش به ذريه او ستم روا داشتيد خداوندتان باضحي و فطر توفيق مدهاد ابو عبد الله فرمود لاجرم موفق نشدند و البته فضيلت اين هر دو در نيابندتا قائم آل محمد ظهور فرمايد و خون جد امجد خويش بخواهد .

في كتاب من من لايحضره الفقيه عن رزين قال : قال ابوعبد الله لما ضرب الحسين بن علي عليهماالسلام بالسيف و سقط ثم ابتدر ليقطع رأسه نادي مناد من بطنان العرش الاايتها الامة المتحيرة الضالة بعد نبيها لاوفقكم الله لا ضحي و لا فطر و في خبر آخر لصوم ولا فطر قال ثم قال ابوعبد الله فلا جرم و الله ما وفقوا و لايوفقون حتي يثور ثائر الحسين بن علي عليهماالسلام [6] .

و في الكافي عن محمد اسماعيل الرازي عن ابي جعفر الثاني صلوات الله عليه قال قلت له جعلت فداك ما تقول في الصوم فانه قدروي انهم لايوفقون لصوم فقال اما انه قد اجيبت دعوة الملك فيهم ، قال قلت و كيف ذلك جعلت فداك ؟ قال ان الناس لما قتلوا الحسين صلوات الله عليه امر الله تبارك و تعالي ملكا ينادي ايتها الامة الظالمة القاتلة عترة نبيها لاوفقكم الله لصوم و لا فطر .

و مضي الحسين صلي الله عليه و آله في يوم العاشر من المحرم سنة احدي و ستين من الهجرة بعد صلوة الظهر منه قتيلا مظلوما ظمانا صابرا محتسبا در آن هنگام آثار


غضب الهي ظاهر شد بادي سرخ بوزيد و غباري شديد و مظلم برخاست و هوا سياه گشت چنانكه ستارگان در نيمه روز آشكار آمد و مردمان سخت ترسيده پنداشتند كه مگر عذاب نازل شده يا قيامت برپاي گشته بر حسرت و ندامت همي افزودند و ساعتي بدين گونه بودند تا آثار بر طرف شد و آن عبرت و ظلمت منجلي گرديد : تكاد السموات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ابن حجر در صواعق محرقه مي گويد : و مما ظهر يوم قتله من الايات ايضا ان السماء اسودت اسودادا عظيما حتي رؤيت النجوم نهارا و قال ايضا حتي بدت الكواكب نصف النهار و ظن الناس ان القيمة قد قامت .

في كامل الزيارة عن الحسين ، عن الحلبي قال قال ابوعبد الله ان الحسين عليه السلام لما قتل اتاهم آت و هم في العسكر ، فصرخ فزبر فقال لهم و كيف لااصرخ و رسول الله قائم ينظر الي الارض مرة و ينطر الي حربكم ، و انا اخاف ان يدعو الله علي اهل الارض فاهلك فيهم ، فقال بعضهم لبعض هذا انسان مجنون فقال التوابون تالله ما صنعنا بانفسنا قتلنا لابن سمية سيد شباب اهل الجنة ، فخرجوا علي عبيد الله فكان من امرهم ما كان ، قال قلت له جعلت فداك من هذا الصارخ ؟ قال ما نراه الا جبرئيل الي آخر الحديث . چون امام شهادت يافت يك تن در ميان لشكر گاه پديد آمده صيحه همي زد ، و مردمان ديگر منعش كردند كه ا زآن افغان كردن باز ايستد ، گفت حاشا كه رسول الله را همي بينم ايستاده بر شما نگران است مرا بيم از آنست كه نفرين كند و خداوند عذاب فرستد ، و من نيز در اين ميانه باشم ، منافقان گفتند همانا كه او خود ديوانه شده ، امراء توابين با يكديگر گفتند اين چه بود كه با خويشتن كرديم و بهر خشنودي ابن سميه سيد جوانان بهشت را بكشتيم ، از آن روز باز قصد خونخواهي امام كردند تا بر عبيد الله خروج نمودند ، راوي گفت جعلت فداك آن كه بودكه چنين فغان مي كردم گفت ما كس جز جبرئيل امين ندانيم .

چون امام عليه الصلوة و السلام را شهيد كردند پيراهن مبارك او را كه زايد بر يك صد و ده اثر از زخم تير و نيزه و شمشير داشت اسحق بن حبوةالحضرمي بر


گرفت ، و چون بپوشيد در حال مبروص شد و موي او بريخت ، و از اراوا بحر بن كعب برداشت ، از پايها زمن گشت و هرگز نتوانست برخاست ، عمامه اش اخنس بن مرثد بن علقمة الحضرمي يا جابر بن يزيد الاددي بربود ، و چون بر سرنهاد معتوه و ديوانه سار گشت و به علت جذام مبتلا شد ، بحدل بن سليم الكلبي بطمع انگشتري انگشت مطهرش ببريد ، نعلين او اسود بن خالد بگرفت ، و قطيفه خزا و قيس بن اشعث منهوب داشت ، از آن پس به قيس القطيفه مشهور شد ، و زره بتراء عمر بن سعد را دادند ، چون مختار بن ابي عبيده او رابكشت بابي عمره قاتل او ببخشيد و گويند زره ديگر مالك بن النسير الكندي نعيما كرد و مجنون شد ، و شمشير او قلاقس النهشلي ماخوذ داشت ، و به بنت حبيب بن بديل رسيد ، و همانا اين تيغ ذوالفقار نبود چه آن از ودايع نبوت و امامت بود مصون و مذخور ماند و به روايت ديگر شمشير آن جناب را جميع بن الخلق الازدي يا اسود بن حنظلة التميمي الدارمي غارت نمود ، فتركوه عريانا ملطخا بالدماء مرملا بالعراء به روايت مسعودي وابن اثير بر بدن مبارك اثر سي و سه طعن نيزه و سي و چهار ضربت شمشير به غير از زخم تير بود ، چنانچه حديث مروي از حضرت صادق مؤيد اين معني است واز حضرت باقر مروي است اصيب الحسين و وجد به ثلثماة و بضعه و عشرون طعنة برمح و ضربة بسيف او رمية بسهم و في اللهوف روي انه وجد في قميصه ماة و بضع عشرة ما بين رمية و طعنة و ضربة قال الصادق عليه السلام وجد بالحسين عليه السلام ثلث و ثلثون طعنة و اربع و ثلثون ضربة متفق عليه فريقين است كه تمام اين جراحات از پيش روي و سينه مطهر بودكه با كثرت اعدا پشت به دشمن نفرمود و البته شير خداوند به روباه پشت نكند . در امالي صدوق مسطور است كه محمدبن مسلم از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه من شنيده ام انگشتري امام حسين را از انگشت مباركش بدر آوردند فرمود ني امام حسين وصايت خود به سيد سجاد باز گذاشت و امر امامت بدو تفويض نمود و آن انگشتري به انگشت او اندر كرد بدانسان كه حضرت رسول با خليفه خود علي مرتضي و اميرالمؤمنين با وصي خود حسن مجتبي و او با سيد الشهدا نمود و آن


انگشتري كابرا عن كابر بمن رسيده و در هر آدينه به انگشت كرده نماز مي گذارم محمد گويد جمعه ديگر به خدمت آن حضرت رفتم ، چون از نماز فراغت يافت انگشتري كه نقش ان لااله عدة للقاء الله بود بنمود و فرمود اين انگشتري جد بزرگوار ابي عبد الله الحسين بن علي عليهما الصلوة و السلام است چون امام را شهيد كردند بر پشت مبارك آثار سياه پديدار بود سبب باز جستند گفتند به دوش خويش نيم شبان طعام برداشتي و به خانهاي فقراي اهل مدينه ببردي از آن هنگام باز اين نشانها بر پيكر مطهر بجاي مانده سنان بن انس لعنه الله تعالي مردي شجاع و شاعر و ديوانه وش بود مردمان گفتندش امري سخت عظيم مرتكب شدي حسين بن علي را كه دختر زاده رسول خداي و بزرگ عرب بود و همي خواست تا شر اين ظالمان را از مردم باز دارد بكشتي ، واساس سلطنت اينان ممهد ، داشتي اكنون اجر كشتن او از امراي خويش بخواه چه اگر تمامت بيت المال خود ترا بخشند هنوز اندكي باشد سنان آمده بر در خيمه عمر بن سعد ايستاده بانگ برداشت .



او قرر كابي فضة و ذهبا

اني قتلت السيد المحجبا



قتلت خير الناس اماو ابا

و خيرهم اذ ينسبون النسبا




پاورقي

[1] بقع بفتحتين پيسگي درمرغ و سگ بمنزله بلق در ستور و ابقع نعت است از آن يعني سگ پيس مبروص.

[2] تذکره سبط بن جوزي ص 144.

[3] مقاتل الطالبيين ص 118.

[4] احتزاز بريدن و قطع کردن و تحزز بريده شدن.

[5] اجهاز - خسته را کشتن يقال : اجهز عليه يعني او را کشت در حالي که مقتول خسته بود.

[6] من لايحضر ج 2 ص 197.