بازگشت

نگرش شهيد صدر


از مجموع آنچه گذشت، مي توان به نگرش سومي در باره اهداف و انگيزه هاي قيام حسيني دست يافت كه شهيد سيد محمد باقر صدر بدان معتقد بود. وي گفته است: «امام حسين با خطر خمود و ايستايي جامعه اسلامي رو در رو شده بود كه خاستگاه آن سقيفه بود، و براي رفع چنين رخوتي، اقدامي سترگ و ماندگار لازم بود كه امام بدان دست زد.» [1] .

اگر پيامدهاي سقيفه بررسي شود، معلوم مي گردد عامل بروز هوا و هوس هاي بسياري چون آن سلطه طلبي و حُبّ رياست و امارت بود. مسلمانان گرچه پيشتر همراه پيامبر در جنگ و جهاد شركت مي كردند و رسالت اسلامي را بنيان نهادند، اما پس از وفات ايشان، شور و اشتياق خود را كم كم از دست دادند و تبديل به كساني شدند كه به دنبال مال و منال، قدرت و حكومت بودند، در نتيجه از مسير اسلامي - ديني منحرف شدند. اين انحراف، تا رهبري اسلامي كشانده شده، حق اهل بيت غصب گرديد. اما مردم مي پنداشتند وضع موجود اسلامي است، چون در دستگاه رهبري و حكومت، برخي صحابه بودند كه از رسول خدا (ص) نقل روايت و حديث مي كردند، مردم مي گفتند ما از طريق اينان به گفته و كرده رسول خدا دست مي يابيم، پس آنچه مي كنند، برابر با فرمايش و خواسته پيامبر است. از اين رو فعل اينان مانند قولشان معتبر و قابل پذيرش است. پس از اين در مبادي امامت و ولايت و ساختار حكومت اسلامي، انحراف پيش آمده، به طور مثال، اعمال عثمان كه به روشني ضد اسلامي بود، به عنوان اجتهاد خليفه (كه گاهي هم خطا مي كند) امّا معذوراست، تلقي شد! گرچه امام علي (ع) كوشيد تا آن جا كه توان دارد رسالت اسلامي را از انحراف باز دارد و بيماري عمومي را درمان كند. امام ارزشهاي والاي اسلامي را همچون عدالت بار ديگر يادآور شد و درعمل چنان بر اجراي آن اصرار كرد كه برخي پنداشتند امام تند روي مي نمايد و مصلحت انديشي نمي كند! امام با اين كار مي خواست چهره مخدوش شده دين را بپيرايد و اسلام واقعي رابنماياند. امام حسين (ع) نيز با حاكمي رو در رو بود كه ظاهري ديني داشت و استفاده ابزاري از دين كرده، مردم را فريب داده، احكام اسلامي را تحريف مي نمود. نزد مردم هم امام (ع) و هم معاويه، صحابي پيامبر بودند و نمي دانستند گفته و كرده كدام درست و اسلامي است امّا معاويه با حيله و فريب توانسته بود چنين جلوه دهد كه اختلاف وي با امام، درگيري و اختلاف قرائت و نظر دو صحابي يا درگيري دو قبيله است كه تفاوتي ندارد كدام حكومت كنند. از اين رو حتي برخي كسان كه همراه امام با معاويه مي جنگيدند، مي پنداشتند امام به خاطر دست يابي بر حكومت، با معاويه مي جنگد! و جنبه هاي حقيقي نبرد براي عموم مردم روشن نبود، چنان كه خيلي ها نفهميدند امام حسن (ع) با صلحش در پي رسوا و افشا كردن ماهيت پنهان معاويه بود. پس از اقدامات امام علي (ع) و امام حسن (ع) بود كه چالش حاكمان و حكومت ها با دين آشكار شد، چنان كه معاويه خودگفت: «ما حاربتُكم لِتصوموا أو تُصَلُّوا إنّما حاربتُكم لأتأمّر عليكم و كلُّ شرطٍ شرطتُه لِلْحسن تحت قدميّ هذين.» [2] .

آنچه معاويه پس از صلح انجام داد و شيعيان علي (ع) را كشت و خونها ريخت و جنگها كرد و فتنه ها نمود، چهره پوشيده وي را نماياند. تا اينجا مردم ديگر حاكمان ناحق خود را شناخته، حق را از باطل تشخيص مي دادند، اما مسأله اي ديگر رخ نمود. پس از آن كه ماهيت معاويه معلوم گشت، كوشيد شگرد و ترفندي ديگر به كار گيرد كه به فساد كشاندن وجدان و سركوب اراده مردم با تطميع ياتهديد بود؛ يعني پس از آن كه تزوير به كار نيامد، متوسل به زَر و زور شد. مثلاً «زياد» كه از ياران امام علي و والي فارس بود، در دامن دشمن افتاد نه بدان خاطر كه معتقدات و باورهاي مذهبي اش را از دست داد، بلكه هدايا و وعده هاي معاويه او را فريفت. وي هنگامي كه توسط امام، والي شد، شخص عادل و درستكاري بود، اما بعداً عواطف و خواهش هاي نفساني اش، بر فكر و منطق و خِرَدش چيره شد و با اين كه حق را مي شناخت، اما از آن سر برتافت. تاريخ نشان مي دهد معاويه در بيست سال حكومت خود، بيشتر افراد امت را چنين فاسد كرد و به فكر زَراندوزي و جاه و مقام پرستي انداخت به طوري كه جز عده اي شيعه خالص بقيه گرفتار شدند. امام حسين (ع) در برابر امتي بي اراده قرار گرفته بود كه با اين كه حق را تشخيص مي داد، اما در پي مصلحت انديشي و مقام و عطا بود، چنان كه عمربن سعد در عاشورا به امام كه از سبب جنگ با ايشان پرسيد گفت: به خاطر مُلك ري و باغ و بوستان هاي آن جا با تو مي جنگم! عمر سعد مي دانست حسين (ع)، زاده پيامبر (ص) و سزاوار و شايسته خلافت است، اما خواهش هاي نفساني اش وي را از همراهي با امام باز مي داشت. ديگر قاتلان و كساني كه به جنگ با امام آمده بودند، نيز چنين وضعي داشتند (قلوبهم معك و سيوفهم عليك). اين حال و روز، يعني آن كه وجدانها توسط دستگاه حاكمه، فاسد شده، بدين وسيله توانسته بود بر گُرده مردم سوار شود و ايمان و اراده شان را بربايد. در چنين وضع و حالي نمي شد به كلام و نظريه بسنده كرد و رفع خطر و بيماري فرا گير امت، جز با اُسوه و مقتدايي عيني، ممكن نبود. امت به چنان ايستايي و عقب گردي گرفتار آمده بود كه هيچ فاجعه و سقوطي بدان پايه نمي رسيد. انحطاط و رذالت اخلاقي و سياسي به وجود آمده، عمليات نجات بخشي را نياز داشت، تا از گسترش بيماري جلوگيري كرده، آن را درمان كند و اثر شفا بخش آن تا دراز مدت و نسلهاي آينده باقي بماند. شايان ذكر است كه خليفه و اطرافيانش سعي در جذب امام نيز داشتند زيرا از قريش و بني هاشم به شمار مي آمد، شخصيتي با نفوذ و وجيه الملة بود لذا عطاهاي فراواني را به سوي امام ارسال مي كردند، اما امام دست از تمامي اين امتيازات مادي و اجتماعي شست و نبرد خونيني را آغاز كرد، به خاطر آن كه ديگر مردمان برخوردار و بهره مند، وقتي مي ديدند امام به خاطر آنان، از هر چه داشته، چشم پوشيده و در راه مبارزه با ستم، از خون خود و اهل و عيالش گذشته، دچار شگفتي مي شدند و جذب منش و كنش امام مي گرديدند و از خود تعجب مي كردند كه چگونه تن به ذلت و پستي داده اند؟! اينان امام حسين (ع) را به عنوان انساني استثنايي و الگو، در برابر يزيد ستمگر و فاسد قرار مي دادند، و حتي اگر كم ترين حد مراتب انساني را دارا بودند، پي به حق و ناحق مي بردند و از راه و روش امام پيروي مي كردند. امام براي نماياندن شدت و حدّت رذالت و پستي حاكمان، و براي آگاهي و ارتقاي بينش مردم، نيز زدودن غبار از چهره دين، حتي طفل شيرخوارش را با خود به ميدان جنگ بُرد، چنان كه به هنگام نبرد، عمامه رسول خدا را بر سر نهاد و به شكل و شمايل ايشان بود، تا عيناً نشان دهد پيرو خط رسول خداست. بنابراين، امام در پي دست يابي بر حكومت و شكست و سرنگوني يزيد نبود (كه بگوييم بعداً برا ثر پيشامدهاي سوء، به هدفش نرسيد) بلكه امام وضع اسف بار موجود را درنظر داشت و براي درمان آن، قيامي خونين نمود، تا وجدانهاي خفته و تن به خِفّت داده رابيدار كند و بر جمود و خمود امت فائق آيد. از اين رو مي بينيم آنان كه به هنگام قيام امام، خود را پنهان كردند و از كوفه رفتند، حتي كساني كه با امام جنگيدند، پس از عاشورا، آگاه و متنبه شده، دست به قيام توّابين زدند و ديگر ترسي از قدرت حاكمه نداشته، در پي عطا و بخشش نبودند. اثر انقلاب كبير امام حسين (ع)، محدود بدان زمان نشد، زيرا امام از آن رو كه رسالتي جاويد داشت، نظر به آينده داشت و مي خواست راه او باقي و مانا باشد و همگي در هر زمان كه به چنين وضعي گرفتار آمدند، از وي پيروي و تأسي كنند، چنان كه شاخص اصلي انتفاضه و جهاد كنوني امت، قيام و نهضت حسيني است، نيز انقلاب اسلامي و دفاع مقدس، از قيام حسيني سرمشق گرفت.


پاورقي

[1] نقل به مضمون از آن شهيد در جلسه سخنراني.

[2] مستدرک الوسائل، ج‏1، ص‏116.