بازگشت

نقد نگرش سياسي


به رغم امتيازات اين نگرش و شواهدي كه در دست است، نمي توان بدين نگرش معتقد بود، به دليل: 1. برخي از شواهد ذكر شده، مي تواند مطابق نظريه سوم (نگرش رسالت ديني) هم تفسير شود. مدلول اين نصوص اين است كه امام پيوسته مي فرمود: حق بايد به دست اهلش برگردد و حاكميت و خلافت از آنِ شايستگان است و حاكمان كنوني، ظالماني اند كه كتاب خدا و عدالت را به پا نمي دارند و مي بايد سرنگون شوند؛ بلكه امام مي خواست امت را در طول تاريخ، در مسير صحيح قرار دهد و به حركت خويش معناي معقولي بدهد و محتوا و انگيزه اسلامي اش را در قالب انگيزه سياسي بيان كند. مشكل جامعه آن روز جنبه سياسي و اجتماعي داشت، نه اين كه مردم در اجراي احكام شرعي فردي مشكل داشته باشند، زيرا روزه و نماز و حج و...به جا مي آورند و معاويه بر فراز منبر مسجد كوفه گفت: اي مردم! براي روزه و نماز و حج و...با شما نجنگيدم. [1] بلكه حكومت و رهبري منحرف، مشكل مردم بود كه در دراز مدت به مسخ رسالت و دين، حتي در احكام فردي، مي انجاميد. امام پي به اين مشكل بُرده، مي دانست تمامي شريعت را دستخوش تحريف و بدعت خواهد كرد، از اين رو براي آن كه از اين وضع جلوگيري كند و راه اصلاح را نشان دهد، دم از حكومت و زعامت زد. امام براي بيان و حل مشكل حقيقي مردم راه حل تغيير حكومت را پيشنهاد مي كرد و بيان مي نمود قيامي كه بدان دست خواهد زد، در پي سرنگون كردن حكومت جائر است، اما به خاطر پياده كردن احكامي كه روح اسلام به شمار مي آيد و جز قيام و برپايي حكومت، راهي نيست كه بتوان رسالت را به سرانجام رساند. بنابراين، مطرح كردن حاكميت و اين كه حاكم مي بايد به كتاب خدا عمل كند و عدالت را به پا دارد، راه و عنواني براي انقلاب ديني است (گرچه بداند به حكومت نمي رسد و شهيد مي شود). امام مي خواست امت آگاه شود كه ريشه خطر كجاست و اگر وضع كنوني ادامه يابد، كار به كجا خواهد كشيد. وظيفه امام آگاه كردن مردم و مطرح كردن حق خلافت براي معصومان بود هر چند در راه انجام اين وظيفه به شهادت برسد. بنابراين سخنان امام نمي فهماند وي فقط براي رسيدن به حكومت نقشه مي كشيد و هدفي ديگر نداشت.

2. نگرش سياسي با سخناني ديگر امام همخواني ندارد (مانند: شاء الله أنْ يراك قتيلاً و...) گرچه معتقدان نگرش سياسي كوشيده اند در سند اين روايات ترديد ايجاد كنند، اما بايد گفت باز شواهد ديگري بر شهادت هست، چنان كه هر ناظر آگاهي، فرجام وضع موجود را چنان مي ديد. اگر امام فقط به حكومت مي انديشيد و گمان يا علم به پيروزي داشت، نقش زنان و كودكاني كه همراه بُرد چه بود؟ بلكه چنان كه در آخرين و سومين نگرش خواهيم گفت به همراه بردن اهل و عيال براي آن بود كه امام احتمال مي داد يا علم داشت به شهادت مي رسد (به حكومت نمي رسد و اصلاً در پي حكومت نبود) و مي خواست افكار عمومي را تحت تأثير قرار دهد و اعتبار حاكمان را ساقط كند، تا مظلوميت امام آشكار شده، همگان پي به ماهيت پليد و غير انساني دشمن ببرند. چنان كه بايد گفت اگر هدف امام (ع) فقط سياسي بود، وقتي دانست مسلم كشته شده و همگي دست از حمايت وي برداشته اند مي بايست از راه برگردد، اما به حركت خود ادامه داد، چنان كه اگر از آغاز مي دانست قيام وي نتيجه بخش نبوده، وي را به حكومت نمي رساند، دست از قيام مي شست، به ويژه كساني مانند فرزدق به امام اطلاع دادند كه مردم در دل ايشان را دوست دارند، اما در عمل بر ضد وي اند، و امام گفته وي را تكذيب نكرد. چون امام باز نگشت، معلوم مي شود هدفي بزرگتر از دست يابي بر تخت و عرش داشت. وي فقط به آن مقطع زماني نمي انديشيد بلكه مي خواست كاري كند كه در تمامي زمانها و تاريخ امت ماندگار باشد (كل يوم عاشورا و كل أرض كربلا). در برخي فرمايش ها، امام علت خروجش را، قصد كشتن وي توسط امويان مي داند و مي فرمايد حتي اگر بر پرده كعبه آويزان شود، او را خواهند كشت؛ [2] يعني امام براي حفظ جان خويش و حمايت از اهل بيتش، مدينه را ترك مي كند. پس ابتداءً در صدد دست يابي بر حكومت نيست و علت خروج را چنين نمي گويد، بلكه فشار به خود را جهت بيعت بازگو مي كند. اگر چنان باشد كه معتقدان به نگرش سياسي مي گويند، امام مي بايست قيام مي كرد، چه امويان مي خواستند او را بكشند يا نمي خواستند؛ يعني امام دو گزينه بيش نداشت: به دعوت نامه هاي كوفيان لبيك نمي گفت و امت را به حال خود مي گذاشت و به هند يا يمن و يا هر جاي ديگر مي رفت (كه بر خلاف شرع و مسئوليت شرعي و ترجيح سلامت فرد بر سلامت جمع بود) يا به شهادت مي رسيد و از اين راه هدف تاريخي اش را محقق مي ساخت، چنان كه شواهدي ديگر - جز آنچه بر شمرديم - هست كه امام شهادت را نصب العين خود قرار داده، تمام هدفش - يا دست كم يكي از دو هدفش - شهادت بود (اگر تقدير الهي بر پيروز نشدن وي بود).


پاورقي

[1] الغدير، ج‏1، ص‏326.

[2] ارشاد، ج‏2، ص‏76.