بازگشت

انگيزه شخصي


دومين تحليل و ارزيابي نادرست از قيام امام، وجود انگيزه هاي شخصي است. امام جوانمرد بود و دلاوري و شجاعت پدر را به ارث برده بود و نمي توانست بپذيرد ظلم و ستمي در جهان رخ دهد. امام روحيه انقلابي داشت، و به سبب وجود همين ويژگي هاي شخصي و شخصيتي، دست به قيام بر ضد يزيد زد. اين نگرش مي كوشد بگويد: چنان كه امام علي (ع) براي يك لحظه هم با معاويه سازش نكرد و مصلحت انديشي ننمود، حسين (ع) هم مانند پدر، تن به تغافل و ناديده گرفتن نا جوانمردي هاي يزيد نداد. طلحه و زبير به امام علي (ع) - پس از آن كه به خلافت رسيد - پيشنهاد كردند: معاويه را همچنان حاكم بر شامات بدارد و وقتي وي خلافت امام را پذيرفت و بيعت نمود، آنگاه وي را عزل كند. اينان مي گفتند: مصلحت نيست در آغاز خلافت امام، تمامي واليان عثمان بر كنار شوند و ابقاي موقت آنان ضرري ندارد و بهتر از نصب حاكمان جديد است. بگذاريم وضع چنان كه بوده، باشد و از اينان بيعت بستانيم تا نتوانند بيعت شكني كنند يا پيراهن عثمان را بر افرازند و بدين بهانه مردم را فريب دهند و گمراه كنند و با امام - چنان كه در صفين ديديم - بجنگند. اما امام علي (ع) نپذيرفت مصلحت انديشي كند و حتي يك لحظه سازش نمايد و از آغاز، كار انقلابي كرد و تمامي فاسدان و گمراهان را كنار زد. امام حسين (ع) روحيه انقلابي پدر را به ارث برده بود، از اين روي نيز تن به سازش و تسليم نداد، اما امام حسن (ع) تن به صلح داد، چون روحيه پدر را نداشت!