بازگشت

نقد تحليل


اين تفسير قبيله اي را نمي توان پذيرفت، زيرا منكر وجود عنصر ايمان و باور مذهبي در قيام حسيني بوده، اقدامات نبوي و علوي را برخاسته از گرايش هاي قومي مي داند. برآيند اين نظريه، عدم ايمان به نبوت پيامبر و ولايت امامان است. تحليل عشيره اي با عقيده اسلامي ناهمخوان و با حقانيت اهل بيت ناهمگون است. اگر واقعيت هاي تاريخي را بررسي كنيم، مي فهميم اين نظر مؤيد و پشتيباني ندارد. پژوهشگري كه غير جانبدارانه به تاريخ اسلامي بنگرد، درمي يابد انگيزه قيام حسيني، احساسات قبيله اي به جا مانده از جاهليت نبود، زيرا پيامبر نخستين كسي است كه با قبيله گرايي مبارزه نمود و خود در عمل، هر پيوند قبيله اي را بُريد و معيار و ارزش را تقوا و پارسايي قرار داد. سلمان فارسي را محمدي خواند و صهيب رومي را از خود دانست اما عموي خود ابولهب را كافر شمرد! آيا دليلي روشن تر از اين يافت مي شود كه كردار و انديشه رسول خدا، وابسته به گرايش هاي عشيره اي نبود؟! افزون بر كردار شخصي پيامبر، وحي الهي و ارزشهاي ديني، چنين اعتقادي را بر نمي تابد. اگر امام حسين (ع) در صدد قيام قبيله اي بود مي بايست در ميان عشيره و منطقه خود يعني حجاز برخيزد، نه آن كه با گروهي اندك، در غربت و دور از وطن بخروشد. كوفه و بصره زادگاه عشيره اي امام نبود و امام احساسات و عواطف عشيره و قبيله خود را بر نيانگيخت و از آن ياري نگرفت. نه آغاز حركت از زادگاه امام بود و نه قيام كنندگان و انقلابيون، حجازي و هاشمي بودند. بيشتر ياران امام از بني هاشم نبودند، چنان كه دعوت كنندگان و كساني كه نامه نوشتند و در آغاز با فرستاده امام پيمان بستند، هاشمي نبودند. عقيده و غيرت ديني دوستداران امام، اينان را وا داشت امام را به كوفه فرا خوانند و دست ياري به سوي امام دراز كنند. پس انگيزه، عقيده و ايدئولوژي بود، نه قبيله وعشيره! چنان كه در سخنان امام در طول قيام، به مطلبي در باره اختلافات قومي بر نمي خوريم، بلكه امام تصريح دارد براي اصلاح امت شوريده است، نه به سبب اختلافات عشيره و اقارب.