بازگشت

انگيزه اختلاف قبيله و عشيره


در برخي كتابهاي تاريخ و گفته هاي شرق شناسان بدين نكته بر مي خوريم كه انقلاب حسيني، اوج مبارزه ميان بني هاشم و بني اميه و ادامه اختلاف هاشم و اميه بود. هر يك از اين دو تيره مي كوشيد بيشترين بهره از وجاهت و زعامت مكه و حجاز و بيت الله الحرام، و ديگر امتيازات را از آنِ خود كند. پس از پيدايش اسلام سلطه، زعامت و نفوذ اجتماعي به بني هاشم منتقل شد - از آن رو كه رسول الله از اين تيره بود - و بني اميه شكست خوردند و در حاشيه قرار گرفتند ولي همواره تلاش داشتند امتيازات از دست رفته را، بازگردانند؛ از اين رو منافقانه و با كراهت و ناخوشايندي ايمان و اسلام آورده، مترصد فرصتي بودند كه بر تخت و عرش چنگ زنند. چنين فرصتي در زمان معاويه به دست آمد و وي نفوذ و چيرگي امويان بر جامعه عربي را بنيان نهاد. كساني كه معتقدند قيام حسيني به سبب اختلاف قبيله اي است، درگيري هاي امام علي (ع) و امام حسن (ع) با معاويه و درگيري امام حسين (ع) با معاويه و يزيد را ادامه همان درگيري هاي هاشمي - اموي مي دانند و به شعرها و قصايدي از جمله اشعار «اَخْطَلْ» و نيز اشعار يزيد مانند «لعبت هاشم بالملك...». استناد مي كنند. از نظر جامعه شناسي چه بسا چنين تحليلي مي تواند درست باشد، زيرا به رغم پيدايش اسلام، هنوز نظام قبيله اي - نه امت - حاكم بود و شيوخ عرب و قبايل، طبقه حاكم بر جامعه عربي بودند. به رغم آن كه دين اسلام، بر ارزشهاي عقيدتي تأكيد داشت و مؤمنان را برادر و همگان را امت واحد مي خواند، اما نظام، يا بهتر است بگوييم سلطه قبيله و عشيره حاكم بود. سنت ها، باورها و طبع و مزاج قبيله، اقدامات و فعاليت هاي اجتماعي و سياسي را جهت مي داد و حكّام و شيوخ، به هر سمت و سويي كه مي خواستند، جامعه را مي كشاندند، مثلاً معاويه به عشاير مضر و يمن گرايش داشت و مي كوشيد براي تثبيت حكومت و رسيدن به اهداف و اغراض خود، از اين قبايل استفاده كند، از اين رو عطا و بخشش وي متفاوت بود و برخي عشيره ها را به خود نزديك مي كرد و بعضي را مي راند.