بازگشت

تشديد انحرافات سياسي در عصر خليفه سوم و مواضع امام علي


شرايط جامعه اسلامي، در دوران خلافت خليفه سوم، انحرافات و نابسامانيهاي فراوان سياسي و اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي را بشدت دامن زد تا جايي كه اين شرايط اسف بار، موجب شورش مردم مصر و حجاز و عراق و نهايتاً قتل عثمان گرديد. لجام گسيختگي، ضعف و سستي، اسراف و تبذير، تبعيض و بي عدالتي، فساد و هرج و مرج، دخالتهاي بيجاي در بارِ خلافت و باندهاي فاسد مرواني و اموي در امور كشور پهناور اسلامي و به كار گماردن افراد فاسد و نالايق و عيّاش بر مسند امور مسلمانان و حيف و ميل وسيع بيت المال و تقسيم ناعادلانه امكانات و منابع و ثروتهاي عمومي و انفال و زمينه هاي عمومي و پرخوري فراوان تعدادي انگشت شمارِ وابسته به دستگاه خلافت و محروميت اكثريت جامعه و تسلط سفيهان و فاجران و فرومايگان و دهها موضوع خُرد و كلان ديگر، مسايل و موضوعاتي بود كه امام علي (ع) در آستانه پذيرش خلافت با آن روبه رو بود. محيطي كه در دوره مروان حكم و معاويه و خليفه سوم و ايادي آنها و حزب اموي و طرفداران آنها به وجود آمده بود و سوء استفاده هاي فراوان مالي و اجتماعي و سياسي و قدرت طلبي و تملك اموال و املاك عمومي توسط اشخاص حقيقي و حقوقي و خانواده هاي هزار فاميل و باندهاي تبهكار كه بر اساس تعصبات غلط و تمايلات نابجا و ضعف و همراهي دستگاه حكومت شكل گرفته بود، تبديل به يك معضل عظيم سياسي، اجتماعي و فرهنگي شده بود كه جز با يك انقلاب پايدار و فراگير و همه جانبه و جهاد و فداكاري عميق امكان اصلاح آن نبود و ريشه هاي فتنه، آن قدر عميق و فراگير و فريبكارانه رشد كرده بود كه به سادگي امكان تحول و اصلاح در آن ميسر نمي شد. [1] .

امام علي (ع) در فقرات متعددي به تشريح اين اوضاع اسف بار پيش از خود پرداخته است، از جمله در نامه خود به مالك اشتر مي فرمايد: «اين دين در دست اشرار اسير بود كه در آن به هوس مي راندند و به نام دين، دنيا خواهي مي كردند.» [2] .

يا در جاي ديگر مي فرمايد: «امروز ما از آن روي با برادران مسلمانمان وارد جنگ شده ايم كه انحراف، كجي، شبه و تأويل در اسلام وارد شده است.» [3] .

تا قبل از زعامت و قبول حكومت توسط امام علي (ع)، رفاه زدگي، غنائم فراوان به دست آمده در اثر فتوحات، باند بازي و سلطه عناصر ناشايست و فرومايه منجر به تضعيف آرمانهاي ديني و الهي اسلامي و از جمله عدالت اجتماعي شده و باعث احياي مجدد رسوبات و سنتهاي غلط جاهلي و چيرگي فرومايگان بي بند و بار بر سرنوشت امت اسلامي گشته بود. تعبير امام علي (ع) در تشريح اين وضعيت تيره و تار چنين است: «بدانيد، خدايتان رحمت كند، شما در زماني به سر مي بريد كه گوينده به حق در آن اندك است و زبان از گفتن راست ناتوان، آنان كه همراه حق اند خوارند و مردم به نافرماني گرفتار و در برقراري مداهنه با يكديگر سازگار، جوانشان بدخو و پيرشان گنهكار، عالمشان منافق و قاريشان سودجو، نه خُردشان سالمند را حرمت نهد و نه توانگرشان مستمند را كمك كند.» [4] .

امام علي (ع) رخ دادن چنين وضعيتي را در خلافت كساني مي داند كه «اسلام را از روي طوع و رغبت پذيرا نشدند بلكه به ضرب شمشير تسليم شدند و كفر را مخفي كردند و چون بر آن ياراني يافتند آن را آشكار ساختند.» [5] .

پس از خليفه سوم، امام علي (ع) با اصرار فوق العاده مردم منصب حكومت را پذيرفتند اما واقعيت آن است كه پس از انحراف بزرگ در سقيفه، و تحزّب و قطب بنديهاي سياسي - اقتصادي اشراف قريش و سران بني اميه با آن همه كار شكنيها و تحميل جنگهاي متعدد به دست قاسطين، ناكثين و مارقين، موجب شد تا تلاش فكري و عملي امام علي (ع) و حركت اصلاحي ايشان براي برگرداندن مسير ارتجاعي جامعه و انقلاب به سوي اسلام اصيل دوره پيامبر (ص) و قا نون الهي (قرآن) به نتيجه نرسد و توسعه، تعميم و حاكميت نيابد. البته در اين ميان كوتاهي مردم در همراهي امام نيز مؤثر بود زيرا اكثر مردم زمانه ايشان، فاقد فهم وانگيزه كسب سعادت و فرزانگي بودند و همچنان در گمراهيهاي عصر جاهلي غوطه ور به دنبال هوا و هوس هاي خود سير مي كردند به همين خاطر امام (ع) از آنان اينگونه شكايت مي كند: «پروردگارا! من آنان راخسته كردم. آنان نيز مرا خسته كردند! از من به ستوه اند و من از آنان دل شكسته. پس اي خدا! به جاي آنان بهترشان را به من عنايت فرما، و بدتر از من را نصيبشان فرما!» [6] .

پس از ترور و شهادت مظلومانه آن حضرت، نظام خلافت به نظامي ارتجاعي و قبيله اي تر يعني به سلطنت موروثي استبدادي مطابق الگوي «قيصرها» و «كسراها»، آن هم با سردمداري اُمويها و سپس عباسي ها تبديل شد.


پاورقي

[1] ر.ک: قربانعلي دري نجف آبادي، «مبارزه با فساد در حکومت علوي»، حکومت اسلامي، شماره 17، پائيز 1379، ص‏258.

[2] «فانّ هذا الدين کان اسيراً في ايدي الاشرار يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا، نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 53، بند 42، ص‏1010.

[3] «و لکنّا انّما اصبحنا نقاتل اخواننا في الاسلام علي ما دخل فيه من الزيغ و الاعوجاج و الشبهة و التأويل» همان، خطبه 121، بند9، ص‏378.

[4] همان، خطبه 233، ص‏769.

[5] «ما اسلموا و لکن استسلموا و أسرّوا الکفر فلمّا وجدوا اعوانا عليه اظهروه»؛ همان، نامه 16، بند 3، ص‏862.

[6] همان، خطبه 25، بند4، ص‏89.