بازگشت

سياست جعل اسرائيليات و منع كتابت و روايت احاديث


با ارتحال پيامبر (ص)، جعل احاديث در بستر منع تدوين احاديث ايشان، قوت روز افزوني يافت. خلفاي نخستين بنابر انگيزه هاي شخصي و سياسي، سياست ضديت با احاديث نبوي را در پيش گرفته و به بهانه محفوظ داشتن قرآن مجيد از آميزش با مطالب حديثي و شعارهاي ديگر، كمر به نابودي دفترهاي حديث و جلوگيري از انتشار و كتابت و تدوين رسمي آنها گرفتند. در ضمن نقل شفاهي احاديث ممنوع و يا محدود و مشروط به شرايطي شد. در اين دوره عملاً با به سركار آمدن ابوبكر (خليفه اول) كه احاديث مكتوبه خود را (طبق روايت عايشه) به آتش كشيد، آغاز گرديد و تا سال 99 هجري كه عمر بن عبدالعزيز به حكومت رسيد ادامه داشت» [1] .

در اين دوره ائمه شيعه و بزرگان آنها از سياست رسمي دستگاه خلافت سرپيچي كرده و همچنان در كتابت، نقل و نگارش حديث كوشيدند و نگذاشتند در تسلسل تاريخي احاديث، توقف و انقطاعي به وجود آيد». [2] .

در طبقات ابن سعد آمده است: «در روزگار عمر بن خطاب، احاديث فزوني يافت و عمر از مردم خواست كه احاديث را پيش او آوردند. و چون آنها را آوردند دستور داد همه رابسوزانند.» [3] .

همچنين ذهبي روايت مي كند كه عمر سه نفر را محبوس كرد، ابن مسعود و ابوالدرداء و ابومسعود انصاري و گفت شما از پيامبر خيلي حديث نقل كرده ايد. [4] .

مكتب خلفاء چنان كه اشاره شد، پس از منع نقل حديث از پيامبر به فتح باب پردازندگان اسرائيليات و احاديث جعلي توسط صحابه دروغين پرداخت كه از جمله آنها «تميم داري»، «راهب نصراني» و «كعب الاحبار» يهودي است كه با توسعه اسلام، به ظاهر مسلمان شدند. آنها با تقرب به خلفاء اجازه جعل احاديث را يافتند. «خليفه عمر براي «تميم داري» در هر هفته ساعتي معين كرد كه پيش از نماز جمعه در مسجد پيامبر حديث بگويد و عثمان نيز در عهد خود، اين مدت را به دو ساعت در روز افزايش داد» [5] .

عجيب ترآن است كه صحابه اي مانند انس بن مالك و ابي هريره وعبدالله بن زبير...از اين دو، نقل روايت كرده اند. بدين گونه احاديث ساختگي بسيار و بهتان شايع، در همه جا به وسيله صحابيهاي به اصطلاح عادل پديد آمد. «فقيهان و قاضيان و فرمانروايان با اين احاديث انجام وظيفه مي كردند و در اين ميان بلاي قاريان رياكار و تحت سلطه اي كه كمال خشوع و احترام را در برابر قدرتها داشتند، بيش از اين همه بود. اينان حديث مي ساختند تا از حاكمان بهره برند و به آنها تقرب جويند و جاه و ثروت يابند و املاك و منازل به دست آورند.» [6] .

بسياري از احاديث نبوي كه در پشتيباني سلاطين جائر و عدم جواز حق شورش عليه آنها توسط عامه نقل مي شود از جمله احاديث مجعول پيشگفته است. اين دوره كه يكي از سه دوره مهم انديشه سياسي اهل سنت مي باشد و به نام دوره «نص گرايي صحابه» مشهور است؛ [7] با رحلت پيامبر بزرگ اسلام و تحقق خلافت مدينه آغاز مي شود. مهمترين ويژگي اين مرحله از تاريخ تفكر مسلمين، فقدان يك منظومه يا نظريه سياسي منسجم، و نقش برجسته صحابه در داوري نهايي منازعات و تصميم گيريهاي سياسي است. افكار عمومي تقريباً بر محور صحابه دور مي زند و اظهار نظرها و مواضع آنان ملاك نهايي مشروعيت حاكمان بود و در فقه الخلافه اهل سنت و عمل و مواضع سياسي صحابه را كاشف از ولايت حاكم اصلح - و نه لزوماً افضل - مي دانستند. [8] .

با چنين نقش برجسته اي كه صحابه و تابعين در حوزه مشروعيت سياسي حكام داشتند تلاش در جهت عادل شمردن و افزايش كميّتشان بخوبي قابل توجيه است و هر چند با افزايش مناقشات مذهبي و ترور امام علي (ع) دوره نص گرايي صحابه به پايان رسيد ولي همچنان اصحاب و تابعين و شاگردان آنها از جايگاه و تقدس ويژه اي بخصوص جهت توجيه حكومت و خلافت جور بهره مند بودند. البته ملوك و خلفاي اموي و عباسي نيز با گام نهي در اين مسير تلاش نمودند با افزايش شأن صحابه و سعي در گسترش دامنه كمّي ايشان و همواره عادل شمردنشان، اهداف متعدد و مهم سياسي را مطمح نظر گيرند از جمله اولاً با بالا بردن منزلت فوق العاده آنها، مي توانستند مناقب و فضايل علي (ع) و اهل بيت را به عنوان زمامداران صالح بالقوه و رقباي سياسي بالفعل، كم رنگ جلوه دهند و ثانياً با جعل اسرائيليات و احاديث مجعول، مشروعيت و اقتدارشان را تضمين كنند. در تأييد اين مدعاها گفته معاويه قابل نقل است كه همواره مي گفت: «هيچ فضيلتي از ابوتراب را كه هر مسلماني نقل كرده وا منهيد مگر آنكه ضد آن را در شأن صحابه برايم بياوريد.» [9] .

به نوشته علامه عسگري: «سياست معاويه اقتضاء مي كرد، توجه مردم را از مدرسه اهل بيت منحرف و به مدرسه خلفاء جلب كند، و بعلاوه معاويه نياز شديد داشت كه ديدگاه مسلمانان را از امام علي (ع) پيش تر از پيش تغيير دهد. چرا كه تلّقي مسلمانان از حاكم و زمامدار اسلامي اول يعني پيامبر (ص)، يك نمونه كامل انساني بود كه از هيچ گناهي سر نمي زد، و به دنبال هواي نفس نبود. و اين تلقي افراد امت را به استثناي منحرفان، از اينكه دنبال معاويه بروند باز مي داشت و مانع از آن بود كه يزيد را كه علناً شراب مي خورد و تجاهر به فسق مي كرد، به ولايت عهد بپذيرند، و روي اين اصل بود كه معاويه نياز داشت، اين تلقي مردم را از پيامبر و حاكم كه (برترين نمونه انساني بود)، تغيير دهد، و بدين لحاظ احاديثي پيدا شد كه پيامبر خدا را در سطح يزيد و معاويه تنزّل مي داد و انحراف و پيروي از هوا و هوس را به او نسبت مي داد». [10] .


پاورقي

[1] احمد عابديني، «بررسي تطبيقي منابع حديثي شيعه واهل سنت، نامه مفيد، سال دوم، شماره هفتم، پائيز 1356، ص‏68.

[2] همان، ص‏54.

[3] علامه سيد مرتضي عسگري، پژوهش و بررسي تحليلي مباني انديشه‏هاي اسلامي در ديدگاه دو مکتب، ج دوم، ترجمه معالم المدرستين، جليل تجليل، تهران، نشر رايزن، زمستان 1375، ص‏34. (به نقل از طبقات ابن‏سعد، ج‏5، ص‏140).

[4] همان، ص‏35. (به نقل از تذکرة الحفاظ، ج‏1، ص‏7).

[5] همان، ص‏39 - 38.

[6] همان، ص‏43.

[7] برخي دورانهاي سه گانه تاريخ انديشه ‏هاي سياسي اهل سنت را اينگونه تقسيم بندي نموده‏اند: الف - دوران نص گراي صحابه 2 - دوره فقه الخلافه 3 - دوره انديشه‏هاي جديد.

[8] ر.ک: داود فيرحي، «مباني انديشه‏هاي سياسي اهل سنت»، حکومت اسلامي، سال اول، شماره دوم زمستان 1375، ص‏123 - 122.

[9] ر.ک: محمد مسجد جامعي، زمينه ‏هاي تفکر سياسي در قلمرو تشيع و تسنن، تهران، انتشارات الهدي، 1369، ص‏108.

[10] عسکري، پيشين، ص‏48. البته در اعتقاد به عصمت پيامبر هم، ميان اهل سنت و شيعه اختلاف وجود دارد در حالي که اهل سنت «عصمت نبوي» را تنها در امر ابلاغ وحي جاري مي‏دانند و بعضاً در احاديث منقول در صحاح ستّه، حضرت را مرتکب خطا و نسيان، سبّ و لعن و ايذاء مؤمنين مي‏دانند!، شيعه، پيامبر را صاحب عصمت کامل و مصمون از هر خطاء، سهو و نسيان مي‏شمارند. (براي اطلاع بيشتر در اين باره ر.ک: علامه محمد علي کرمانشاهي، راهبرد اهل سنت به مسأله امامت، قم، انصاريان، 1373، ص‏9 - 5).