بازگشت

عصر زرين نبوي


پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد (ص) (23 ه - 40 ق. ه/632 - 570 م) طي بيست و سه مجاهدت، از بعثت تا رحلت مأمور ابلاغ و اجراي اسلام شد و به انقلابي عظيم و تمدن ساز دست زد و در همه ابعاد و زمينه هاي فكري، فرهنگي اقتصادي، اجتماعي و سياسي حركتي عدالت گستر و توحيدي برپا كرد كه با محتواي اصيل و جامع اسلام، به عنوان آخرين و كاملترين دين آسماني، براي همه زمانها و مكانها و همه مردم تناسب داشت. وي با نفي افكار، آئينها و ارزشهاي ظالمانه جاهلي و قومي و قبيله اي، خوني و نژادي، مالي و طبقاتي و شرك و بت پرستي، و در هم شكستن ساختارها و مناسبات مبتني بر آنها، اساس نظمي عادلانه، نو و انقلابي را پي ريخت. نهضت او كه يك انقلاب تمام عيار بود به تغييرات عميق و اساسي در ذهنيتها و عينيتهاي حاكم انجاميد. پيامبري كه به تعبيرعلي (ع)، «سيره اش ميانه روي و اعتلال و سنتش رشد و تكامل و سخنش جداكننده (حق از باطل) و حكم و فرمانش به عدل و درستكاري بود». [1] .

پيامبر اسلام در قبل و بعد از بعثت، داراي حس عدالتخواهي عميقي بود و هدف توحيدي وي نفي تبعيضهاي ظالمانه جاهلي آن روز و برقراري قسط و عدل بود. جامعه اي كه رعايت عدالت در آن فقط به گونه سلبي همانند تلافي و مجازات و پرداخت خونبها صورت مي گرفت و از شكل عدالت مثبت (انصاف، ميانه روي، و توازن) خبري نبود. رسول اكرم (ص) با شعار «اني بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق»، و با هدف تكميل و تنظيم مكارم اخلاقي، اجراي عدالت را سرلوحه رسالت خويش قرار داد و مساوات و برابري و اخوت را محقق ساخت اما فقط به جنبه اخلاقي و نصيحت و دعوت ايماني بسنده نكرد، بلكه موجبات كينه ها و حسدها و انتقامجويي ها، يعني تبعيضات حقوقي را از بين برد و وحدت و اُلفت و يگانگي اجتماعي را در جامعه اي متوازن به وجود آورد. پيامبر بعد از دعوت به توحيد و نفي شرك، متعاقب آن نيز، مستند به آيات قرآن تأكيد كرد كه «گروهي گروه ديگر را، غير خدا، ارباب نگيرند» [2] لذا مساوات و برابري را پيشنهاد كرد مساواتي كه بنا به آيات الهي تعريف مي شد و بر مبناي آن، تقوا [3] ، علم [4] ، جهاد [5] مايه برتري فرد يا افراد بر ديگران مي گشت. بيان پيامبر در حجة الوداع؛ در حقيقت منشور مساوات و ضد تبعيض نژادي است آنجا كه اظهار مي دارد: «اي مردم بدرستي كه پروردگار شما يكي است، و بدرستي كه پدر همه شما يكي است، همه شما فرزند آدم هستيد و آدم نيز از خاك به وجود آمده است [پس همه از خاكيد] عرب بر غير عرب هيچ فضل و برتري ندارد، و برتري فقط به تقوا است.». [6] .

سيره عادله نبوي و مساوات خواهي پيامبر جنبه هاي عيني و عملي فراواني داشت؛ مثلاً عنايت داشت كه در مجالس، اصحاب گرد و حلقه وار به دور هم بنشينند. و مجلس بالا و پائين نداشته باشد، دستور مي داد و تأكيد مي كرد كه هر وقت وارد مجلس مي شويد هر جا كه خالي است همانجا بنشينيد و نقطه اي معين را براي مكان خودتان تعيين ننماييد. اگر ايشان وارد مجلسي مي شد خوشش نمي آمد كه جلوي پاي وي بلند شوند و اين كار را منع مي كرد. حاضر نمي شد وقتي سواره هست پياده اي همراهش حركت كند، آن پياده را سوار مي كرد و يا به او مي گفت جلوتر يا بعد از وي حركت كند بدين ترتيب همواره حركت پيادگان را در ركابش نهي مي كرد. نبي مكرم اسلام به روي خاك مي نشست و با دست خودش از بز شير مي دوشيد. [7] كما اينكه مي فرمود؛ «خداوند خوش ندارد كه بنده اش را ببيند در حالي كه او در ميان يارانش براي خود امتيازي نسبت به ديگران قائل شده است.» [8] و يا مي فرمود: «كدام بنده از من بنده تر است؟» [9] .

اين سيره مساوات جويانه كه نافي سنتهاي تبعيض گذار جاهلي بود در حوزه عملي و اجرايي در عصر پيامبر باعث شد كه غلامان و غلامزادگان دانشمند و متقي از جمله عبدالله بن مسعود به سيادت و بزرگواري برسند و شخصيتهاي نالايق عصر جاهليت مانند ابو لهب ها و وليدبن مغيره ها به خاك ذلت رسيده و سرافكندگي شامل آنها شود. بدين ترتيب سيره نبوي بر محوريت توحيد و عدالت، با به هم ريختن نظم جاهلي سابق، نظام و توازن جديدي بر پاساخت و فرودستهاي سابق به نيروي لياقت، علم و تقوا به فرا دستي رسيدند همچنان كه پيامبر به يكي از اصحاب فقير و سياه پوستش به نام جويبرمي فرمايد: «جويبر! خداوند به سبب اسلام ارزشها را تغيير داد. بهاي بسياري چيزها را كه در سابق پائين بود بالا برد و بهاي بسيار چيزها را كه در گذشته بالا بود پائين آورد.بسياري از افراد در نظام غلط جاهليت محترم بودند و اسلام آنها را سرنگون كرد و از اعتبار انداخت و بسياري در جاهليت حقير و بي ارزش بودند و اسلام آنها را بلند كرد. امروز مردم همان طور شناخته مي شوند كه هستند. اسلام به آن چشم به همه نگاه مي كند كه سفيد و سياه و قرشي و غير قرشي و عرب و عجم همه فرزند آدم اند و آدم هم از خاك آفريده شده اند.» [10] .


پاورقي

[1] «سيرته القصد و سنته الرشد، و کلامه الفصل و حکمه العدل» ر.ک: علي عليه السلام، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض ‏الاسلام، [بي نا]، 1392،.ه 1351 ه.ش خطبه 93، بند 6، ص‏280.

[2] «و لا يتخذ بعضا بعضاً اربابا من دون الله.» (آل عمران،64).

[3] حجرات، 13.

[4] زمر، 9.

[5] نساء، 95.

[6] «يا ايها الناس ان ربکم واحد، و انّ اباکم واحد، کلکم من آدم و آدم من تراب، لا فضل لعربي علي عجمي الا بالتقوي.» (تحف العقول، ص‏34).

[7] ر.ک: مرتضي مطهري، بيست گفتار، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چ ششم 1361، ص‏141.

[8] «ان الله يکره من عبده ان يراه متميزاً بين اصحابه.» (محدث قمي، کحل البصر، ص‏68).

[9] «اي عبد اَعبدُ منّي»، (مکارم الاخلاق، ص‏16).

[10] مطهري، پيشين، ص‏137.