بازگشت

شهادت وهب


از آن پس وهب بن عبدالله كلبي [1] مبارزت كرد و اين رجز را برخواند:




ان تنكروني فاما ابن كلب

سوف تروني و ترون ضربي [2] .



و حملتي و صولتي في الحرب

ادرك ثأري بعد ثأر صحبي [3] .



و ادفع الكرب امام الكرب

ليس جهادي في الوغي باللعب [4] .



مگر زن و مادر او با وي بودند. زن او را از نصرت امام باز مي داشت و سوگند مي داد كه مرا به دوري خويش ميازار و اندوه من بر جان خويش مطلب. و مادر مي گفت: سخن اين زن مپذير و به ياري رسول خداي بازگرد و مقاتلت جوي و جان و توان در ركاب همايون [5] او در باز [6] تا مگر به روز بازپسين درباره ي تو به نزد خداي سبحانه شفاعت كند و سخن گويد و وهب به مقاتلت بازگشت و اين رجز مي خواند:



اني زعيم لك ام وهب

بالطعن فيهم تارة و ضرب [7] .



ضرب غلام مؤمن الرب

حتي يذيق القوم مر الحرب [8] .



و آغاز مجالدت كرد و از آن قوم سي و يك تن بكشت و هر دو دست او جدا ماند. مادر عمود خيمه برداشت و به ياري پسر برخاست. وهب روي با مادر كرد تا مگر او را به خيمه بازگرداند. مادر دامن او بگرفت و گفت: باز نگردم تا در صحبت تو خون


خويش در ركاب پسر رسول خداي نريزم.

امام بر او دعاي خير گفت و فرمود: تو را نيكويي باد و جزاي خير! بازگرد كه بر زنان جهاد نباشد. [9] زن بازگشت و وهب را بكشتند. مادر بر بالين او شد و خون از گونه ي مبارك او پاك مي كرد. ناگاه به فرمان شمر، عمودي بر فرق او زدند و جان بداد و اين اول زن بود كه در جيش امام كشته گشت.

مجلسي گويد كه: من چنان ديدم [10] كه وهب جواني ترسا بود و با مادر بر دست امام ابوعبدالله عليه السلام اسلام آورده و در آن وقعه سي و شش تن بر خاك افكنده بود و او دستگير گشت. او را به نزد پسر سعد آوردند. عمر گفت: چه شجاع بوده و صولتي [11] شديد داشته! و سر او برگرفتند و به جانب مادر افكندند. زن آن سر برداشت و ببوسيد و ببوييد و جانب عمر افكند و عمود خيمه برداشت و دو تن بكشت. امام فرمود: اي زن بازگرد كه زنان را جهاد نباشد. زن بازگشت و همي گفت: بارخدايا! اميد من بريده مپسند. [12] .


پاورقي

[1] در اينجا گويا ميان مورخان، خلط و التباسي در مورد «وهب بن عبدالله بن حباب کلبي» و «عبدالله بن عمر بن جناب کلبي» رخ داده است. طبري و ابن اثير و شيخ مفيد به اين قضيه اشاره نکرده‏اند. ابن طاووس در اللهوف ص 161 اين داستان را درباره‏ي وهب بن عبدالله بن حباب کلبي نقل کرده است.

اشعاري که مؤلف در اين کتاب ذيل نام اين دو شخص آورده بعضا در کتب تاريخي براي يکي از آنها آورده شده. چه در مورد هر دو شخص، نقل چنين است که به همراه مادر و همسر خود به کربلا آمده بودند. در اينجا وقتي عبدالله بن عمير برخلاف وهب به ميدان مي‏آيبد و تني چند را به قتل مي‏رساند، خود سالم باز مي‏گردد و ديگر خبري از نحوه‏ي شهادت او گفته نمي‏شود و جالب است که رجزهاي هر دو شبيه هم مي‏باشد. بنابراين، مي‏توان احتمال دادکه اين دو، يک نفر بيش نبوده‏اند و بين حباب و جناب هم تصحيفي رخ داده که مورخان بان توجهي نکرده‏اند. صاحب اعيان الشيعه نيز اين احتمال را مي‏پذيرد. ج 604/1 و 605.

[2] اگر مرا نمي‏شناسيد پس بدانيد که من پسر کلب هستم. اکنون مرا و ضربت تيغ مرا خواهيد ديد.

[3] خواهيد ديد چگونه در اين نبرد حمله و هجوم مي‏آورم و انتقام دوستان خود را مي‏گيرم.

[4] اندوه و مشقت را با سختيهايي که هست از خود دور مي‏کنم و کوشيدن من در اين جنگ، بازي و شوخي نيست.

[5] فرخنده، خجسته، مبارک.

[6] فدا کن.

[7] اي ام وهب! من اکنون کفيل تو هستم در شمشير زدن و نيزه زدن بر اين قوم کافر.

[8] و اين فرزند مومن به پروردگار، چنان بر کافران مي‏تازد تا طعم تلخ جنگ را بر آنان بچشاند.

[9] تاريخ طبري ج 7 321/3؛ اللهوف ص 161؛ وقعة الطف ص 217.

[10] در روايتي ديدم.

[11] هيبت، حمله، توانمندي.

[12] بحارالانوار، ج 17/45.