بازگشت

شهادت برير


و چون حر بر [1] شهادت يافت، برير بن خضير بر نشست و پيش دوانيد و مبارز خواست و اين رجز فرو خواند:



انا برير و ابي خضير

ليث يروع الاسد عند الزير [2] .



يعرف فينا الخير اهل الخير

اضربكم و لا اري من ضير [3] .



كذلك فعل الخير من برير [4]

و بر آن قوم حمله مي كرد و همي گفت: نزديك من آييد اي كشندگان مؤمنان! نزديك من آييد اي كشندگان ذريت رسول!




يزيد بن معقل مبارز خواست و بدو گفت: به خداي گواهي دهم كه تو خود در ضلالت باشي و ديگر مر [دم ] به عدواي [5] تو در ضلالت افتند.

برير گفت: باز آي تا خداي را بخوانيم تا هر يك از ما دو تن دروغ گويد و بر باطل رود، بر دست آن ديگر هلاك كند. و اين بگفتند و در يكديگر آويختند. برير شمشيري بر فرق او زد كه خود [6] او بشكافت و مغز او بپرانيد و او جان بداد.

ديگر كس از آن مخاذيل كه او را بحير[بن اوس ] گفتندي، از حي [7] بني ضبه، بر او حمله كرد و او را بكشت [8] و اين چند بيت به مباهات فرو خواند:



سلي تخبري عني و أنت وسيمة

غداة حسين و الرماح شوارع [9] .



ألم آت اقضي ما كرهت و لم تخل

غداة الوغي و الروع ما انا صانع [10] .



معي مزني لم تخنه كعوبه

و ابيض مشحوذ الغرارين قاطع [11] .



فجردته في عصبة ليس دينهم

كديني و اني بعد ذالك لقانع [12] .



و قد صبروا للطعن و الضرب حسرا

و قد جالدوا لو ان ذلك نافع [13] .



فابلغ عبيدالله اذ ما لقيته

باني مطيع للخليفة سامع [14] .




قلتلت بريرا ثم جلت لهمه

غداة الوغي لما دعا من يقارع [15] .



مگر كسي بدو ملامت كرد كه برير بنده ي صالح بود و با قتل چون اويي خداي سبحانه را به روز بازپسين به چه رويي خواهي نگريست؟! و بحير از كردار خويش پشيمان گشت و بسي افسوس مي خورد و مي گفت:



فلو شاء ربي ما شهدت قتالهم

و لا جعل النعماء عند ابن جابر [16] .



لقد كان ذاعار علي و سبة

تعير به الابناء عند المعاشر [17] .



فيا ليت اني كنت في الرحم حيضة

و يوم حسين كنت ضمن المقابر [18] .



فيا سوءتا ماذا اقول لخالقي

و ما حجتي يوم الحساب القماطر [19] .




پاورقي

[1] بر: سعادت، احسان.

[2] من برير هستم پسر خضير، شيري که با نعره‏اش، ترس بر اندام شيران مي‏افکند.

[3] خوبان، خوبي را در ما مي‏شناسند و شما را به تيغ مي‏زنم و در اين ستمي نمي‏بينم.

[4] اين چنين است کار نيک از برير.

[5] سرايت کردن.

[6] کلاهخود، کلاه آهني.

[7] قبيله.

[8] الفتوح ص 905؛ اللهوف، ص 160.

[9] بپرس تا تو را از من خبر دهند، و تو زيبارويي، در بامداد (شهادت) حسين که نيزه‏ها دشمن را نشانه گرفته بود. در تاريخ طبري، بجاي «وسيمة» در آخر مصراع اول «ذميمة» آمد است.

[10] آيا نکردم کاري را که تو ناخوشايند داشتي و در خيال نمي‏آمد، به هنگام بامدادان و آنچه کردم ترس افکن بود. در تاريخ طبري مصراع دوم به اين صورت آمده است: «علي عداة الروع ما انا صانع».

[11] با من نيزه‏اي از نيزه‏هاي بني مزينه است که خطا نمي‏کند و شمشيري بران که هر دو لبه‏ي آن برنده است. در تاريخ طبري بجاي مزني «يرني» بو به جاي مشحوذ، «مخشوب» آمده است.

[12] آن را بر گروهي فرود آوردم که دين آنان چون دين من نيست و من از آن پس خرسند و خشنودم.

[13] آنان، بي زره بر زخم نيزه و شمشير استوار ماندند و جنگيدند، اگر چه سودي نداشت.

[14] پس چون عبيدالله را ديدي او را بگو که من خليفه را اطاعت مي‏کنم و سخن او را گوش مي‏دارم.

[15] برير را کشتم سپس به سوي آنچه آهنگ داشت تاختم، در بامدادان جنگ، آنگاه که فرياد کرد چه کسي مي‏جنگد؟ مفهوم بيت به شکلي که در متن آمده ابهام دارد. در تاريخ طبري به اين صورت آمده است:



فتلت بريرا ثم حملت نعمة

ابا منقذ لما دعا من يماضع.

[16] اگر پروردگارم خواسته بود به جنگ آنها حاضر نمي‏شدم و نعمت را نزد ابن جابر نمي‏نهاد.

[17] همانا آنچه کردم بر من ننگ و دشنامي است که فرزندان در ميان مردم به آن سرزنش مي‏شوند.

[18] اي کاش در شکم مادرم خون حيضي بودم وهرگز زاده نمي‏شدم يا روز (شهادت) حسين، مرده در ميان قبرها بدم.

[19] بدا به حال من! روز قيامت به خالق خود چه گويم و روز حساب سخت، چه حجتي اقامه کنم؟.