فضايل امام حسين
صولي گفت وقتي ابوعبدالله را با برادر خويش محمد پسر حنفيه سخني رفت و اتفاق وشحتي افتاد [1] محمد بدو نوشت كه تو را از جانب پدر بر من مزيتي نيست كه هر دو از يك نژاديم ولي از مادر نتوانم گفت كه مادر تو دختر رسول است و هم از اين روي تو را رضاي من حاصل بايد كرد كه تو به فضل سزاوارتر باشي. ابوعبدالله اين دلنمودگي از او بپذيرفت و به وثاق او شد و رضاي او حاصل كرد.
وقتي او را با وليد بن عتبه والي مدينه بر سر ضيعتي [2] منازعت افتاد، ابوعبدالله عمامه ي او را برگرفت و بر گردن او بپيچيد. مروان حكم حاضر بودو. گفت: ويحك [3] هرگز اين نشود كه كسي بر امير خويش بدن گونه دليري كند.
وليد گفت: به خدايي خداي اين سخن نه از آن روي گفتي كه بر حال من غيرت آورده باشي و در خشم شده اي. همانا بر حلم من از تعرض او رشك مي بري و با اين همه آن ضيعت مر او راست و مرا سخني نيست؟!
ابوعبدالله چون اين[گونه مباسطت [4] از او بديد ] از سر منازعت برخاست و آن ضيعت با وليد ببخشيد.
وقتي اعرابيي به يثرب شد و از رادتر [5] مردم آن خاك بپرسيد، ابوعبدالله را بدو نمودند. چون به خدمت او رسيد، او خود به نماز بود. اعرابي برابر او ايستاده و اين چند بيت فرو خواند:
لم يخب الان من رجائك من
حرك من دون بابك الحلقة [6]
انت جواد و انت معتمد
ابوك قد كان قاتل الفسقة [7]
لولا الذي كا من اوائلكم
كانت علينا الجحيم منطبقة
ابوعبدالله چون نماز بگزارد، قنبر را فرمود از مال حجاز آنه مانده است فرامن آر [8] . جمله چهار هزار دينار زر سرخ بود همگي بدو داد و فرو خواند:
خذها فاني اليك معتذر
واعلم باني اليك ذو شفقة [9] .
لو كان في سيرنا الغداة عصا [10]
امست سمانا عليك مندفقة [11]
لكن ريب الزمان ذو غير
و الكف مني قليلة النفقة [12] .
عبدالرحمن سلمي فرزندي از آن ابوعبدالله را سوره حمد بياموخت. چون بر او بخواند، عبدالرحمن را هزار دينار بخشيد و هزار حله داد و دهان او به در بيا كند. [13] .
كسي بدين عطيت بر او اعتراض كرد و اين عطاي بسزا از اسراف شمرد. ابوعبدالله فرمود عطاي او بسي بزرگتر باشد، چه، فرزند را سوره ي حمد آموخته اين دو بيت برخواند:
اذا جادت الدنيا عليك فجدبها
علي الناس طرا قبل ان تتفلت [14] .
فلا الجود يفنيها اذا هي اقبلت
و لا البخل يبقيها اذا ما تولت [15] .
پاورقي
[1] کدورتي حاصل شد.
[2] مزرعه.
[3] واي بر تو.
[4] اصل: ظاهرا مبايطت ميباشد که معنايي از آن در کتب لغت فارسي و عربي يافت نشد و محتمل است تصحيفي از «مباسطت» بوده باشد که با معناي عبارت سازگارتر است. در نسخهي خطي کاخ گلستان بجاي عبارت داخل کروشه «بشنيد» است.
[5] جوانمردتر، کريمتر.
[6] از تو نااميد نگشت آنکه باب تو را کوبيد.
[7] تو جواد و مورد اعتمادي و پدر تو قاتل فاسقان بودو.
[8] نزد من بياور.
[9] اين هديه را از من پذيرا باش و عذر مرا بپذير و بدان که من نسبت به تو شفقت و عطوفت دارم.
[10] «ليس في عصاه سير» اين ضرب المثل را وقتي ميگويند که کسي ميخواهد کاري انجام دهد و نميتواند.
[11] اگر در توان ما بود باران آسمان ما بر تو بارنده بود.
[12] ليکن روزگار دگرگوني دارد و دستمايهام اندک است.
[13] پر کرد.
[14] هرگاه دنيا نسبت به تو جواد و کريم بود، تو نيز در دنيا نسبت به مردم، کريم و سخي باش پس از آنکه از کفت برود.
[15] اگر دنيا به تو روي آورد. هيچ جودي مانع آن نشود و اگر پشت کرد هيچ بخلي آن را ابقا نکند.