بازگشت

سليمان در دهن مرگ


هر كس از آنها اين نامه را خواند كتمان كرد جز بعضي كه جواب را به عذر خواهي نگاشتند يا به وعده و نويد اطاعت گذرانيدند ولي منذر بن جارود به گمان خود ترس كرد كه مبادا دسيسه اي از قبل دامادش باشد زيرا دختر منذر «بحريه» زن عبيدالله بود. بنابراين نامه را با نامه رسان «رسول» برگرفت در عصر همان روز عبيدالله براي سفر فرداي آن به سوي كوفه تصميم عزم داشت آنها را براي عبيدالله فرستاد همين كه عبيدالله نامه را قرائت كرد و نامه رسان «رسول» را نگريست


سليمان گرامي را پيش خواند و گردن بزد (سليمان بن عوف حضرمي قاتل اوست) و فردا بامداد به منبر رفت و مردم را تهديد كرد و نويد داد و سپس برادرش عثمان بن زياد را بر بصره والي كرده و براي اينكه بر حسين (ع) پيشي گيرد به سوي كوفه روان شد.

پيامي به مبلغين

تبليغ اسلام قربانيها از ما مسلمين داده مبلغين عيسي بدهن مرگ مي رفتند پيمبر اسلام (ص) خود بطائف مي رفت و ياران اسلام را به نواحي دور دست مانند دربار روم و ايران مي فرستاد بامدادي كه به مأموريت تبليغ موظف شد بر صحابه ي گرامي خويش بيرون آمد و فرمود: اختلاف مكنيد بر من چنانكه حواريون بر عيسي اختلاف كردند. صحابه پرسيدند: اختلاف حواريون بر عيسي بر سر چه بود؟ فرمود آنها را مأمور تبشير كرد هر كدام راهشان نزديك بود پذيرفت و هر كه دور بود عذر آورد، ياران محمدي (ص) فهميدند كه تكليف تازه اي پيش آمده راه دوري در پيش دارند، به حسب مأموريت پراكنده شدند بعضي شاد برگشتند و پاره اي زنده برنگشتند: به نظر رسالات آنكه بر سر تبليغ رفته سعي او مشكور است او مبارزه ها با مخاوف كرده، از آغاز قيمت رسالات را برتر از جهان دانسته اقدام به جان بازي كرد.


و من كلام له عليه السلام

و تدافعته الابواب الي باب السلامة و دار الاقامة و ثبتت رجلاء بطمأنينة بدنه في قرار الامن و الراحة - و قبلها - و برق له لامع كثير البرق فابان له الطريق و سلك به السبيل (نهج البلاغه)