بازگشت

سليمان در راه بصره


سيد داودي ابن طاوس فرمايد: حسين به جماعتي از اشراف بصره نامه اي نگاشت و با مولاي خويشتن كه نامش سليمان و كنيه اش ابورزين بود بسوي آنها فرستاد آنها را در آن نامه به ياري خويش و لزوم طاعت شخص خود مي خواند. اشخاص نامبرده زير: يزيد بن مسعود نهشلي و منذر بن جارود عبدي و احنف بن قيس و مالك بن مسمع


بكري و قيس بن هشيم و ديگران از رؤساي اخماس و اشراف از جمله ي آنها بودند.

احنف بن قيس جوابي نوشت و امام (ع) را بشكيبائي و اميدواري خواند و اما منذر بن جارود نامه را با فرستاده برداشته نزد عبيدالله زياد برد منذر بيم از آن داشت كه مبادا نامه دسيسه اي از خود عبيدالله باشد و دختر منذر «بحريه» نيز زن عبيدالله بود. عبيدالله رسول را گرفت و بدار آويخت و سپس در منبر تهديدي از مردم كرد.

ابوجعفر طبري گويد: نامه هائي كه حسين (ع) با مولاي خود سليمان «ابوزرين» برؤساء اخماس بصره و به اشراف آنجا فرستاد مانند مالك بن مسمع بكري و احنف بن قيس تميمي و منذر بن جارود عبدي و مسعود بن عمرو ازدي و قيس بن هشيم و عبيدالله بن معمر نامه ها به يك نسخه پخش و به جميع اشراف رسيد.