بازگشت

پيامي با كتاب چرا از مرگ بترسيم؟


آيا همسفري با قارب شما را به كجا مي كشد؟!

گاهي كه غلامي مولاي خود را به جستجوي آب مي بيند آيا حس جويائي و جستجو و بازجوئي او را ديده ايد كه شديد مي شود؟ مطلقا كسي كه تابع بزرگيست و مي بيند كه متبوع محبوبش تشنه ي مقصد و مقصوديست كه حتي شبانگه و در تاريكي هم در پي او و پويا بسوي اوست قهرا حس رغبت در او تحريك مي شود و ميل تقرب به آن در وي سخت پديد مي آيد غلامان خانواده ي علي (ع) كه از مولاي بزرگشان علي (ع) حتي در بستر مرگ خنده برخ مرگ مي ديدند اطمينانشان به جهان آينده بيش از بزرگترين فيلسوفان خواهد بود. مجلس زهر سقراط را در روز وداع حياة آن استاد مراجعه كنيد هر چه استدلال و سخن براي بقاي روح به ميان مي آمد تشكيك ياران باقي بود و همين كه حسن اطمينان استاد را در استقبال مرگ از قيافه و لهجه و لبخندش مي ديدند منفعل مي شدند و چون در محيط تربيت آن استاد احساسات سرشار هم آهنگ و توأم بود به قوه ادراك و قوت استدلال


آن مجلس تلخ را تبديل به بزم انس شيرين كرده بود.

غلامان خاندان علي (ع) بجاي يك روز مرگ سقراط سه روز احتضار علي (ع) را براي ادراك و دريافت معاني حضور داشتند كه هر ساعتش صد چندان بيش از يكروز مرگ سقراط از سردار جهان اسلام علي (ع) مي نگريستند قدرت بيان و علم صد چندان، قوت ايمان و احساس هزار چندان و از روز مجلس درس تا روز احتضار علي تا روز ميدان كربلا و رزم حسين همي مستمرا در تحت تربيت شهامت ايمان بودند.

هر ملتي بخواهند از غلامي به آزادي برآيند و غلامشان آزاد منش گردد خود را و محيط خود را در تحت تابش انوار حسين و علي در اين روز بگذارند و اگر بخواهند غلامان آنها در هنگام مبارزه با ناملائمات برخ مرگ دلير باشند و بگويند: «الموت و لا ذل الاستعباد» بايد پيشخدمت بستر مرگ علي باشند تا جرئت كنند برخ مرگ چيره شوند، مردم بعد از آنكه كتاب دوم يعني مدينه سعيده و كتاب سوم يعني دستور مدينه را از استاد پيشينيان سقراط الهي به قلم حكيم الهي افلاطون ببينند بسر آن پي مي برند كه چگونه غلامان حسين در دم خطر و در آستان مرگ آزاد منشي از خود بروز مي دادند؟ با آنكه بايد غلام به حياة مذلت آزمون باشد و بخواري و فرار از ميدان جنگ رام و به ننگ دستگير شدن به چنگ دشمن تن در دهد مردمان ديگر چنينند، باندازه اي جان دوستند كه به ترس مرگ هر ننگ را مي پذيرند، افسرانشان مي گريزند، شاعرشان از ميدان كارزار فرار مي كند و همين كه مي پرسند چسان پشت به جنگ كرده اي؟ بي شرمانه مي گويد: فر لعنه الله خير من قتل رحمه الله

اين بي آزرمي را بيشتر خلق دارند ولي به زبان نمي


آورند از دلبستگي بجان آزادهاشان چه شعراء و چه غير شعراء ننگي را كه از آن گريزانند در موقع تهديد بمرگ از ننگ آن سرباز نمي زنند، آنانكه خوي نگرفته اند چنينند تا چه رسد بآنانكه خوي گرفته اند ولي چسان بوده؟ كه قارب غلامي بوده خانه زاد در آن بستر كه حسين سر مي نهد سر مي نهد در آن بالين كه سالار آزادگان آرميده مي آرامد. آيا جز از آنست كه بحياة آينده آگاه است و حياة آينده را زيباتر و جهان آينده را شيواتر از اين جهان فهميده و ديده. كه تمزق اعضاء را در راه آن سهل مي انگارد، عصاره ي كتاب دستور مدينه فاضله براي تربيت، در شخصيت زعيم آنان هويدا بود، از جمله اي كه در هنگام مرگ علي شادان مي فرمود: كشتي ما بساحل رسيد بمنزل رسيديم و از دريا گذشتيم «كقارب ورد» حريت نفس واس عظمت به آنان يعني به غلامان داده مي شد،

قارب (ع) بافسران ارشد مي گويد: شما هم مدرسه ي نظامتان را بدين گونه بنا كنيد تا نگريزيد و من معتقدم افسران مدارس ديگرتان سلام دهند.


روز فتح مكه

كلكم من آدم و آدم من طين لافضل لعربي علي عجمي و لا لعجمي علي عربي الا بالتقوي الا و ان العربية ليست باب والد ولكنه لسان ناطق فمن طعن بينكم و علم انه يبلغه رضوان الله حسبه (رسول خدا)