بازگشت

وقفنامه يا تحبيس


گويد: پس سخن خود را ادامه داده فرمود: دوات و طوماري به من برسانيد، ابونيزر گويد: من تعجيل كرده دوات و طومار آوردم امام نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم - اين سند وقفنامه راجع به چيزي


است كه بنده ي خدا علي أميرالمؤمنين بصدقه مي دهد.

اين دو مزرعه را كه معروفند بعين ابي نيزر و بغيبغه علي (ع) بر بينوايان اهل مدينه و راهگذاران درمانده صدقه مي دهد بقصد آنكه خدا در روز رستاخيز از رخسارش حرارت و سوز آتش را باز گيرد، فروش نمي روند بخشيده نمي شوند تا خداي وارث آسمان و زمين آنها را ارث ببرد كه او نيكوترين وارثان است مگر آنكه حسن و حسين عليهماالسلام نيازمند بآنها گردند كه در اين صورت آنها ملك طلق آنان خواهد بود و براي احدي غير آنان حقي در بين نيست. [1] .


اين سند محبتي است كه علي (ع) تنظيم كرد اين سند را از دست مدهيد و حديث آن از ابونيزر نصرت و تقويتي است از حقيقت و نيكخواهي كه كار علي بود كار علي دلجوئي از بينوا است تا از اين مزرعه چه برويد؟ و شكوفه ي آن بچه رنگ برآيد؟ و در پي آن چه حبه و دانه در خاطرهاي پاك بپرورد؟ - البته مزرعي كه با همت شاهانه و زحمت


رنجبرانه كشتي دهد سراسر بسود مستفيدان بهره مي دهد و بر شاخساران آن فرشتگان همچون پرندگان مي نشينند و چون بلبلان شوريده بر برگ گل آن گلشن آيات و سوري براي عزيمت مي خوانند: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ان لا تخافوا و لا تحزنوا - اه - و آيا طفلاني كه پدران به خاطر آنان فسانه از حقيقت بسپارند و آنان را توانا و گويا كنند چه كاري پيشه مي كنند البته با توانائي بيحدي به نصرت حق برمي خيزند و از تطاول زور گويان تا بتوانند جلوگيري مي كنند.


پاورقي

[1] حوادثي در پيرامون اين املاک رخ داد که در مقتل امام بي‏تأثير نبوده ما ذکر آنها را مناسب مي‏دانيم.

از جمله مبرد در آخر همان خبر وقف يا حبس گويد: حسين عليه‏السلام بعد از وفات برادرش امام مجتبي (ع) براي ديني که بر عهده داشت محتاج شد اين خبر را معاويه يافت براي واگذاري عين ابي‏نيزر يکصد هزار دينار پرداخت امام (ع) از فروش اباء و امتناع کرد و آن را بوقف باقي گذاشت.

محمد بن هشام گويد: ديني بگردن حسين (ع) آمد و بالا گرفت معاويه در برابر عين ابي‏نيزر دويست هزار دينار نزد او حمل داد وي در فروش اباء فرمود و فرمود پدرم آن را به صدقه داد که خدا به آن رخسارش را از حرارت آتش باز دارد من به هيچ وجه فروشنده‏ي آن نيستم ا - ه - تعدد روايت را توان حمل بر تعدد تقاضا و تعقيب نمود معاويه در تعقيب به قيمت افزوده امام هم در جواب جدا بامتناع تصريح کرده.

و محدثين زبيري نژاد گويند؛ معاوية بن ابي‏سفيان در اوقاتي که مروان والي مدينه بود به او نوشت: اما بعد نظر به آنکه اميرالمؤمنين دوست دارد که الفت را تجديد کند و کينه‏ها را خاتمه دهد و صله‏اي از رحم نمايد بنابراين همينکه نامه‏ام بتو رسيد از عبدالله بن جعفر دخترش ام‏کلثوم را براي يزيد فرزند اميرالمؤمنين خواستگاري کن و در کابين برغبت او بيفزا. مروان نيز کس نزد عبدالله جعفر روانه داشته نامه معاويه را باز خواند و سخني از اين قبيل به ميان آورد که در تجديد الفت اصلاح فتنه و اجتماع کلمه خواهد بود، عبدالله گفت: حسين خال گرامي اين دختر در ينبع است و بدون نظر او هيچ کاري را نمي‏توان قطع کرد. بنابراين ما را مهلت بده تا او بيايد (مادر اين دوشيزه زينب دختر علي (ع) بود. و ينبع قلعه و باروئي است که در پيرامون خود چشمه‏ها و نخلستانها و کشتزارها دارد در کنار درياي قلزم در راه حاج مصر واقع است) گويد همين که حسين وارد شد عبدالله بن جعفر اين تقاضا را به او تذکر داده امام از نزد عبدالله برخاست و در حرمسرا نزد دختر داخل شد و به او فرمود: اي دخترکم پسر عمت قاسم بن محمد بن جعفر براي تو شايسته است و باشد که بکابين زياد رغبت داشته باشي بنابراين من املاک بغيبغات را کابين تو کردم. سپس همين که خواستگاران براي بريدن مهر آمدند مروان به سخن آمده و از معاويه ذکري کرد و قصد او را بصله رحم و اجتماع کلمه باز گفت: حسين هم لب بسخن گشود عقد دختر را براي قاسم بست مروان گفت: آيا نظر غدر در کار بود؟ يا حسين! - امام فرمود: آغاز از تو شروع شد ابومحمد حسن بن علي (ع) خواستگاري از عائشه دختر عثمان کرد و همين که ما انجمن کرديم تو بسخن آمدي و دختر را به عبدالله بن زبير ترويج کردي. مروان گفت: چنين نبود حسين رو را به محمد بن خاطب کرده گفت: ترا به خدا سوگند آيا اين کار شد؟ او گفت: خدا داند که شد - گويند اين مزرعه هماره در دست پسران عبدالله جعفر از طرف ام‏کلثوم مي‏بود آن را از هم ارث مي‏بردند، تا مأمون بملک رسيد اين قضيه براي او مذاکره شد او گفت: ني‏ني اين ملک وقت علي بن ابيطالب بوده بايد بآنحال باشد آن را از دست آنان بيرون آورده به آنان عوض داده سپس آن را بحال سابق برگرداند. اه.