بازگشت

غلامها يا ريزه هاي طلا


بحمدالله فارغ شديم از آنهائي كه رسيدند اينك كساني را بايد ببينيد كه با امام بودند در مرحله ي اول به غلامها بر مي خوريد. چه غلامها!!

فتات هر سفره و ريزه هاي هر توده همان سفره و همان توده است به نسبت مصغر، آثار و مقتضيات همان سفره و احكام و احوال همان توده نيز بر آنها جاري است، ريزه ي طلا طلا است.

در دولت عدالت طبقات عموما بهره مندند و هر كدام از طبقات و افراد آنها بحد خود، به نسبت، افزايش قيمت مي يابند، گذشته از طبقات عالي طبقات ديگر نيز از قبيل اشراف و سرمايه دارها و زير دستان پيوستگي نسبي با اداره ي حكومت دارند حكم او را اجراء مي كنند و تا حكم او را اجراء مي كنند از خود او و از جنس اويند و نامهاي جداگانه ندارند؛ اين نامها يعني اشرافي و سرمايه داري و. و. و. پس از انفصال از آن حكومت و متشكل شدن به شكل مخصوص بر آنها تطبيق مي كنند وگرنه مادامي كه ارتباط محفوظ است و منجذب به آن كانون حقيقت


هستند نام ديگري ندارند فتاب و براده هاي آهن نيز مجذوب مغناطيس مي شوند نوك اعصاب انگشتان با آنكه در محيط بيرون گذاشته شده و آخرين سرحد به خارج هستند از جنس دماغ و مغزند و محكوم به همان حكمند يك حكم از مغز جاري و يك كار از منبع ذرات محيط و ذرات مركز بر مي آيد همگي از يك زمره اند از تيره ي اعضاء اراده و هوشند (برابر اعصاب خود كار بيهوش) نهايت چيزي كه هست دوري و نزديكي نسبت به محيط و مركز براي آنست كه كار منظم شود، ضرور نيست كه هيئت حاكمه دماغ براي هر ادراك جزئي شخصا به مباشرت كار انگشتان را بكند، نماينده اي از او كه در نوك انگشت قرار مي گيرد كافي است.

كوچك ساختن ذرات براي ايفاد به نواحي پر مزاحمت و تنگناهاي محدود است ذرات تجزيه شده از هر عنصر بهتر در كالبد كائني از مولدات نفوذ مي كند.

ريز و درشت و بلند و كوتاه بشر براي تعادلي منظور شده و كار از همه بر مي آيد - كره ي خاك، معدن آهن، معدن نمك كارهاي بزرگ به عهده دارند ولي ذرات محلول شده عناصر، جزو بنيه ي، روئيدنيها مي شود نه كره ي خاك نه معدن آهن، آري سنگهاي كوه پيكر نمي تواند بجاي ذرات محلول سيليس جزو بنيه ي بدن زنده گردد بلكه براي اين گونه كارها هر قدر ريزتر گردد بهتر رخنه در غير مي كند.

بنابراين هرگاه جوهر ايمان و اخلاص را نوكرها و غلامها بحد كافي داشته باشند بهتر و بيشتر نور آنها در داخل خلق راه نفوذ دارد


زيرا تشريفات ملاقاتي مانع از آنها نمي شود به عبارت ديگر تشريفاتي با همنشين خود ندارند دنبال هر كار مي روند با همه كس مي نشينند با خلق اداني و متوسط محشورند.

بنظر ما غلاماني كه علي بن الحسين زين العابدين (ع) آزاد كرد و همچنين آزاد شدگان علي بن ابيطالب (ع) ابوالائمه كه بالغ بر هزار بودند - حامل همان نور بودند كه از منبع گرفته بودند ما نيكو مي دانيم كتابي به نام انوار ائمه اسلام نوشته كه مكتب تربيت علي بن الحسين (ع) و نفوذ نور آن و وسعت دائره و بلندي شعاع آن را در غلامها و آزاد شدگان يعني در صورت مصغرش روشن كند.

و براي صحيفه ي سجاديه كه مجتمع طيف انوار آسماني است صورت مكبري براي كبراي قوم بسازند كه عالي و داني همدگر را نگهدار باشند چنانكه مغز و دماغ تعاون مشتركي با اعصاب نوك اعضاء دارند.

واضحست آنچه بر عهده ي حكام است بر عهده ي لشگري نيست و از هيچكدام بر عهده ي بازاري نيست تكاليف گوناگون لياقتهاي گوناگون مي خواهد لياقتها چون در آغاز مدفون در نهاد افرادند حكيم الهي افلاطون اعظم عظماء حكماء اجناس بشر را در زير پرده به عناصر مختلفه تشبيه كرده حكام و معاونين حكام را عنصر طلائي جامعه و سپاهي جنگجو را عنصر آهن و بقيه را به همين قياس: الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه؛ شهداء ما بدين نظر،


همگي عنصر ذهبي جامعه اند. از اولين شخص آنها كه از بلندي نزديك به مقام امامت است و به منزله ي معاوني است براي ائمه كه حكام مدينه ي فاضله اند مانند علي بن الحيسن الشهيد - كه مركز آمال امام و بدين معني اولين قتيل شهداء است و حيثيت و شخصيت او با شخصيت پر عظمت امام به منزله ي منتظر رتبه است (اگر اين تعبير صحيح باشد) با غلام ترك سلام الله عليه كه حسين او را در حال احتضار بغل مي گيرد كه رنجيده خاطر نباشد و خود را پست نبيند و بوي خود و خون خود را از جنس ديگر نپندارد همه عنصر طلائيند - نهايت با حفظ نسبت.

گفتيم: ريزه هاي طلا هم طلا هستند.

همه بواسطه ي وجهه ي همت ممتازند و به صلاحيت آن هستند كه در درجه ي دوم از امام و بمنزله ي معاون حكام و حاكم جهان باشند.

از مقام فكر بلند عابس گرفته كه گويد: ولكني اخبرك بما انا موطن به نفسي و الله لاضربن بسيفي دونكم. تا آنجا كه فرمايد - و لا اريد بذلك سوي ما عندالله، تا آن غلامي كه با عقيده پاكي معترف است كه چون در رخاء و آسايش مرا در غذا شركت داده است بايد در زمان شدت و سختي هم خون من جزو خون شهداء كوي او گردد و بوي بد من در زمره ي آنان آيد همه براي مقصد بلند «عدالت» كار گذارند نهايت هر كدام در دائره ي نفوذ خود، پس بايد در جزيره ي ابرار بدن آنان را دفن كرد بايد چنانكه از اولين سر منزل «مدينه» تا مراحل بين راه «مكه» و تا مراحل آخرين همدم و همنفس با حاكم مطلق بودند در


مراسم تشييع و مشايعت و در رسوم ذكريات بعد از موت نيز همدرجه با آنان باشند. از اين رهگذر قائميات به آنان سلامي دارد. حسين اسلام هم عليه السلام در تشييع همم آنان احساسات عجيبي بروز داد نمايندگي خود را از خداي پاك و از نظامات آسماني كه متروكات پيمبر اسلام «جدش» صلوات الله عليه و آله بود عملا هويدا كرد معلوم كرد كه در نظر حاكم عادل عرب «لافضل لعربي علي اعجمي و لا لعجمي علي عربي الا بالتقوي»

از تحقيراتي كه دول عربي از موالي و حمراء و ابناء مي كردند و مضاد با مبادي آئين جديد جدش بود تحقير كرد.

ما به نوشتن تذكره ي آنان و اهتمام بنام نامي آنان احترامي از آنها و از دولت متبوعه ي آنان مي نمائيم و ابناء وطن خود را به تجديد روابط با اين چنين دولت بهيه ي سفارش مي كنيم كه از ذهب آسماني گريبان و جيب پر كنند گريبان هر كس انباشته از آن چيزيست كه بالنسبه به او نفسش حالت قبول و صفت قبول داشته از اين جهت است كه نفس بالنسبه به آنچه پذيرائي آن را داشته بارور است و آنچه نداشته همانست كه بالنسبه به او حال و صفت پذيرائي نداشته و در سجده به پروردگار چون نفس در جنب كمالات ذات اقدس كبريائي حالت اسقتلال را از دست مي دهد انوار الهي را مي گيرد بنابراين خاطري كه از انوار ولايت اشباع شود و از دور طفوليت تا آخرين مراحل عمر از در چشم و گوش و تمام مشاعرش شخصيت عظيم امام درآيد نهاد او شخصيت ثانوي ولي


او خواهد بود بنابراين غلامها را نبايد ما ريزه هاي طلا از عنصر طلائي بدانيم بلكه آنها بزرگ و تمام نماي فكر و عمل امام اند و حقا از جوار انسان كامل دولتي در گريبان انسان مي آيد كه با دولت ذاتي ذات مقدس مربي تطابق دارد چنانكه هر سايه با شاخص تطابق دارد فرقي كه دارد آن بالعرض است و اين بالذات، آن ثانوي و اين ابتدا، اما سوء استفاده از اين مراحل ما را برؤساء طريقت و اتباع بدبين كرده.

نام اين پيوستگان از اين قرار است:

1- نخست - نصر مولاي علي عليه السلام

2- دوم - سعد مولاي علي عليه السلام

3- سوم - منجح مولاي حسن عليه السلام

4- چهارم - قارب مولاي حسين عليه السلام

5- پنجم - اسلم مولاي حسين عليه السلام

6- ششم - سليمان مولاي حسين عليه السلام

7- هفتم - حرث مولاي حمزه (ع)

8- هشتم - جون مولاي ابي ذر (ع)




غلام نرگس چشم تو تاجدارانند

خراب باده ي مست تو هوشيارانند