بازگشت

آغاز ستيزه


حسين (ع) به حر گفت: مادرت به عزايت بنشيند چه مي خواهي؟

حر گفت: هان به خدا اگر ديگري از عرب اين كلمه را به من مي گفت و او در چنين گرفتاري بود كه تو هستي من واگذار نمي كردم و مادرش را به شيون و فرزند مردگي نام مي بردم [1] !

معلوم مي شود اين كلمه كه ظاهرش در نفرين به فرزند است اشعاري به نقص مادر دارد از جهة آنكه مادر بواسطه نقص خود نتوانسته فرزند برومند آرد، لذا سزاوار شيون بر او است نه سزاوار چشم روشني، يعني همچو مادري كه فرزند غير قابل زيست آرد مباد - و اين ادب حر در حضور هزار نفر قواي مسلح و بعلاوه با اريحية فرماندهي او و اتكاء بكوفه و ماوراء كوفه و شرف بيت او يك دنيا تماشا دارد.

و حتما به او پاسخ مي دادم هر چه بادا باد؛ وليكن به خدا من حق ندارم كه مادر ترا ذكر كنم مگر به نيكوترين وجه كه مقدور باشد.

حسين (ع) فرمود: پس چه مي خواهي؟


گفت: مي خواهم ترا بي مضايقه نزد عبيدالله روانه دارم. [2] .

امام (ع) فرمود: اگر مقصود اين است ترا من تبعيت نمي كنم.

بروي هم سرخ شدند.

حر گفت: در اين صورت من هم ترا واگذار نمي كنم [3] تا اين گفتار را سه بار بين هم رد و بدل كردند همينكه سخن بينشان زياد شد، حر گفت: راستش اين است كه من امر ندارم بجنگ با تو فقط مأمورم كه از تو مفارقت نكنم تا ترا وارد كوفه كنم؛ هين اگر تو حاضر به آن نيستي و ابا داري پس راهي را پيش گير كه بكوفه داخلت نكند ولي به مدينه هم بازنگردد كه انصاف و ميانه اي بين من و تو باشد تا من به عبيدالله بنويسم و تو نيز اگر بخواهي به يزيد بنويسي يا به ابن زياد، من اميدوارم كه كار طوري پيش آيد كه خدا در آن عافيت به من ارزاني كند تا در گرفتاري تو من به چيزي مبتلا نشوم - اه -


پاورقي

[1] قال: اما و الله لو غيرک من العرک يقولها لي و هو علي مثل تلک الحالة التي انت عليها ما ترکت ذکر امه بالثکل ان اقولها کائنا ما کان ولکن والله مالي الي ذکر امک من سبيل الا باحسن ما يقدر عليه. - اه -.

[2] قال: اريد ان انطلق بک الي عبيدالله بن زياد.

[3] فقال: اذا و الله لا ادعک - اه -.