طبقه اي كه از بامداد تا عصر عاشورا به كوي شهداء آمدند
اين طبقه ي عقب افتاده به آن برهه ي اندك و فرصت كم كاري را انجام دادند كه انجام آن با عمري مشكل است، اين عده ي برجسته آنقدر دير رسيدند كه افق اقبالشان در شرف تاريك شدن بود تشخيص دادند كه بعد از سقوط قرص آفتاب؛ افق همي تاريك و تاريكتر خواهد شد و اگر در اين آخرين نفس روي آفتاب از آنها فوت شود تيره بخت ابد خواهند بود، لذا از ترس آنكه مبادا بخت هم خيانت كند و آفتاب پيش از رسيدن آنها سقوط كند، اين مردان خجسته با بخت بد مبارزه كردند و از بخت جلو افتادند تا با آفتاب با هم غروب كردند باميد آنكه در افق عالم ديگر با هم طلوع كنند.
بشر مدت عمرش هر چه بوده راه تكميل و ارتقاء پيموده است خالي از سكون و وقفه بوده؛ از نشو و ارتقاء آني نايستاده مسافتي كه از دور همجيت رو بتكامل طي كرده به سوي حق بوده و هنوز بشر خود را به آخرين هدف نرسانده كه از همه چيز خود براي فداي حق بگذرد. آيا چقدر زمان گذشته؟ خدا داناست! و آيا چه اندازه تحولات براي طرز دول و تشكيلات گوناگون آن شده؟ تا براي حق قانوني باشد كس آگاه نيست؛ ولي بهر حامل تكامل رو به سمت عدالت
رفته و مي رود تا مگر ساير آرزوها را مردم قربان حق كنند - اين بزرگان از اين سر سلسله را تا آن سر بيك نيمروز رفتند - چنانكه به اطمينان مي گوئيد دو به علاوه دو مساوي چهار (2 بعلاوه 2 مساوي 4) باطمينان مي گوئيم يك روز اين سيارگان سريع السير مساوي است با كل عمر بشر.
بنازم اين همت والا را كه برق آن جهنده و سياره آن سريع است مرحبا به آن همت عليا و واخجلتا از عقب ماندن ما، و آوخ اگر اينان را مقياس براي سنجش ما همشكلان قرار دهند؛ -
آه اگر از پي امروز بود فردائي
نام اين مردان:
(فا - 1) بكر بن حي بن تيم اللاة بن ثعلبه
(فب - 2) حر بن يزيد رياحي يربوعي
(فج - 3) سعد بن حرث انصاري
برادرش
(فد - 4) ابوالحتوف بن حرث انصاري
(فه - 5) هفهاف بن مهند راسبي بصراوي
(فو - 6) زني از آل بكر بن وائل.
كلمات قصار
الا حر يدع هذه اللماظة [1] لاهلها انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوه الا بها (نهج البلاغه)
پاورقي
[1] اللماظة بالضم بقية الطعام في الفم يريد بها الدنيا اي لا يوجد حر يترک هذا الشيئي الدنيئي لاهله.