بازگشت

كوفه در تاريخ


هنوز تاريخ كوفه و موقعيت آن در پرده ي نهفته اي است و چون كوفه از امهات شهرهاي عراق بوده است و جمع كثيري از صحابه و تابعين و تابعين تابعين و علماء و صلحاء و امراء و ولاة و شعراء و ديگران در آن وارد شده و نيز مشاهده و آثار بزرگان در آن موجود است بايد جغرافيا دانان و مورخان موقعيت آن را اهميت دهند.

ابن حوقل گويد: شهر كوفه و بر كنار فرات در بزرگي نزديك به شهر بصره است. آب و هواي آن صحي و گواراتر است بناي آن همانند بناي بصره و جميع آن خطه و خطط براي قبائل عرب بوده، جز آنكه خرابه است به خلاف بصره زيرا دهات و مزرعه هاي كوفه نهايت قديمي است و ضياع بصره با حياء موات در اسلام بر پا شده؛ ابن الوردي، سراج الدين عمر، در كتاب «خريدة العجايب» گويد: كوفه شهرستاني علوي است. علي بن ابي طالب عليه السلام آن را شهر و شهر پايتخت كرد بزرگ و نيكو و بر لب فرات است بناي آن نيكو و داراي بارو و نخلستان هاي بسيار و ميوه هاي پاكيزه است. اين شهر بهيئت بناي بصره و بر شش ميلي آن است.

شايد سقط عبارتي در اين جا باشد. و شش صد ميل بوده. (زيرا اشتباه است و بين كوفه و بصره يك صد فرسخ فاصله است. واسط بين و در پنجاه فرسخي واقع شده).

بلادري - در فتوح البلدان گويد: عمربن خطاب به سعد وقاص نوشت و امر داد كه براي مسلمين (جنگجويان عرب) سر منزلي اتخاد كند كه دار هجرت آنها و قيروانشان يعني لشكرگاه و ستاد ارتشي براي آنها باشد. دستور داد كه اين سر منزل در جائي واقع باشد كه بين عمر و بين آنان دريائي فاصله نباشد. سعد ابتداء بجاي انبار آمد


و خواست آن جا را منزل اتخاذ كند، ولي پشه در آن سرزمين زياد بوده بمردم زور آور شد. پس به موضع ديگري منتقل شد آن جا هم صلاحيت نداشت به جاي كوفه منتقل شد آن جا را خط كشي كرد و خطه بندي نمود و منازل آن جا را منزل به منزل به مردم (لشكر) اقطاع كرد و قبائل را يكان يكان در سر منزلهاشان فرود آورد و مسجد آن جا را بنا گذاشت و اين كارها بسال (17 ه) شد و گويد: ساختمان مسجد و دار الامارة در مقام عالي و حوالي آن شد و براي نزار و اهل يمن دو سهم بدين قرار قرعه كشيدند كه قرعه اول به نام هر طايفه در آمد جانب يسار كه نيكوترين دو دو جنبه است از آن او باشد. سهم اهل يمن ابتدا در آمد پس بنابراين خطوط آنها در جانب شرقي شد و خطط نزار در جانب غربي از ماوراي آن علامات شد و ما و راي آن را براي فناي مسجد و دار الامارة واگذار كردند؛ سپس مغيرة بن شعبه آن را توسعه داده و زياد آن را ساختمان كرد و دار الاماره را بنياد نهاد، زياد همي گفت: من براي اسطوانه هاي مسجد كوفه هر اسطوانه اي يك صد و هيجده. صرف كردم و عمرو بن حريث مخزومي در آن بنائي نهاد. زياد او را براي هنگامي كه خود به بصره حركت مي كرد خليفه مي نمود. سپس عمال در آن بنا نهادند و رحبه ها و ساحت ها را مضيق كردند.

گويد: و از شعبي روايت شده كه ما يعني قبيله يمن در كوفه (12 هزار) بويدم و نزار (8 هزار) بودند؛ مگر نمي بيني كه ما در كوفه اكثريت را داريم و سهم ما در قرعه كشي جانب ناحيه ي شرقي شد و از اين رهگذر خطط ما همين جا شد كه اكنون هست.

بازگويد: سبب القاء ريگ در كف مسجد كوفه و مسجد بصره آن شد كه مردم نماز مي گذارند و همين كه دست خود را برمي داشتند


چون خاك آلود شده بود براي نظافت مي تكانيدند زياد مي گفت من خوف آن دارم كه به مرور زمان مردم گمان برند كه تكانيدن دست ها سنتي است در نماز، پس بر مسجد افزوده آن را توسعه داد و امر داد كه ريگ جمع آوري شده را در كف مسجد بريزند، مو كلان جمع ريك، مردم را بفشار گرفته ريگهاي مخصوصي را بر مردم تحميل مي كردند، صنف هاي ممتاز را خود برچيده انتخاب كرده از مردم مطالبه ي شبيه آن را مي كردند. مالي از اين رهگذر به دست آوردند از اين جا گويند:(زهي حكمروائي اگر چه بر سنگريزه باشد). (حبذ الامارة و لو علي الحجارة).

گويد: زياد در مسجدكوفه، مقصوره اتخاذ كرد و سپس خالد بن عبدالله قسري هم آن را تجديد كرد.

گويد: مسلمين در مدائن اقامت نموده و آن را به خطه هائي بين خود تقسيم كردند و مساجد در آن بنا كردند، سپس مسلمين وخامت آب و هواي آن جا را يافتند و هواي آنرا وبائي ديدند و سعد بن مالك بعمر نوشت. عمر دستور داد كه آنها را به سرزمين غريب منزل ده رائدين كويفه ي ابن عمرو را نظر گرفته انتخاب كردند ديدند آن جا را آب از هر سو احاطه دارد از آن جا خارج شدند تا به جايگاه كنوني كوفه برخوردند و به پشت كوفه كه به نام «خد عذراء» ناميده مي شد و از گياه ها (خزامي و اقحران و شيخ و قيصوم و شقائق) را مي رويانيد رسيده آن جا را خطه كشيدند، شيخي از كوفيين مي گفت: ما بين كوفه و خيره به نام ملطاط ناميده مي شد.

گويد: جاي خانه ي عبدالملك بن عمير لخمي مخصوص مهمانان بوده چه عمر امر كرده بود براي واردين اطراف آفاق، دار ضيافتي اتخاذ شود از اين رو واردين در آن جا پذيرائي مي شدند.

و گويد: سعد براي قصر خود دربان گذاشت و دري چوبين


ساخت و بر قصر خود خصي از قصب ريخت. ابن خطاب، محمد بن مسلمه انصاري را برانگيخت تا در را با خص سوزانيد و سعد را در مسجد بر پا داشت و سعد جز كلمه ي خير چيزي نگفت.

گويد: دار روميين جاي مزبله براي اهل كوفه بود خار و خاشاك و خاكروبه در مي افكندند تا عنبسته بن سعد بن عاص آن را با قطاع از يزيد بن عبدالملك. خواست و خاشاك آن را به يك صد و پنجاه هزار درهم بيرون كرد.