بازگشت

نصراني در كوفه


طبري گويد: چهار تن نصراني عرب نماينده از بني تغلب نصراني كيش به همراه نمايندگاني كه بشارت فتح جلولاء و حلوان - و تكريت و حصنين را به مدينه آورده بودند به مدينه وارد شدند كه براي بني تغلب فوم خود «اعرب منتصره» معاهده اي ببندند، عمر گفت: معاهده با آنها مي بنديم كه هر كس از آنها اسلام آورد آن چه بسود مسلمين است بسود او و آن چه بر عهده ي مسلمين است برعهده او باشد - و هر كس اسلام را نپذيرد جزيه بدهد و اجبار فقط بر اعراب ساكن جزيره است (يعني كه اسلام آرند و گرنه شمانه).

آنها گفتند: در اين صورت مي گريزند (يعني بني تغلب) و از عرب منقطع شده عجم گردند پس نيكو آن است كه به مدارا كاري جميل بكني و صدقه از آنها بگيري. گفت: جز جزيه نه.

گفتند: پس جزيه ي آنها را مثل صدقه مسلمانان قرار ده، اين كار را قبول كرد بشرط آن كه نوزادان را نصراني نكنند اين تغلبيها نيز با ديگر كسان از «ايادي ها و از نمري ها» بمدائن مهاجرت كرده و از آن جا به كوفه كوچ كردند.

و هر كس از آنان در بلاد خود اقامت گزيد با ايشان نيز


همين معامله مي شد كه در معاهده ملتزم بودند، چه مسلمانشان و چه متنصرشان.

نيز طبري از ابوسيف تغلبي گويد رسول خدا (ص) از ابوسيف تغلبي گويد رسول خدا (ص) خود با وفد بني تغلب اين معاهده را كرده بود كه نوزادان را مسيحي نكنند و اين معاهده فقط براي نمايندگانشان و آنانيكه نمايندگان براي خود قرار داده اند، بود نه براي ديگران.

تا همينكه زمان عمر شد، مسلمينشان پيشنهاد كردند كه آنها را رميده مكنيد (يعني بگرفتن خراج) كه بگريزند ولي صدقه اي را كه از اموالشان مي گيريد مضاعف كنيد تا برابر و مساوي با جزيه در آيد چه كه از ذكر نام جزيه خشمگين شده مي روند؛ بشرط آن كه مواليد را كه پدران آنها اسلام نياورده مسيحي نكنند.

نمايندگانشان به مدينه رفتند وليد بن عقبه كه حكمران عرب جزيره بود رؤساي نصاري و زعماء ديني آنها را نزد عمر فرستاد، عمر به آنها گفت: جزيه بدهيد، داخل خاك روم خواهيم شد چه به خدا ما را بين عرب رسوا نموده اي. عمر گفت: شما خود با امت خود خلاف ورزيده خويشتن را رسوا كرده ايد و جزو دسته ي اعراب اطراف «ضاحيه» شده ايد كه كنار رفته خلاف كرده اند و رسوا شده اند به خدا سوگند بايد جزيه را بپردازيد، با كمال خواري و بيمقداري، همانند خاكروبه و اگر بروم بگريزيد خواهم نوشت و شما را خواست و سپس شما را اسير مي كنم.

گفتند: پس از ما چيزي بگير و نام آن را جزيه مگذار.

گفت: ما آن را جزيه مي ناميم، شما آن را هر چه مي خواهيد بناميد.